🟣
● هرچند نام تو را در کلمات پنهان کرده و در درون پاکتی سربسته نهادم؛ اما هیچ کلمه ای سزاوار نام تو نبود و همانند گلی از این پاکت سربسته بیرون آمد.
هرچند که در پردهی الفاظ نهفتم
از نامه سربستهی من نام تو گُل کرد
● و هرچند هنر شعر را بکار گرفته و زبان سعدی را استخدام کردم؛ ولی هر کلمه و معنایی که در قامت تو ریختم، کوتاه بود.
هزار جامه معنی که من براندازم
به قامتی که تو داری قصیر میآید
● و هرچند سراغ قالب های دیگر رفته و تو را در آنها قرار دادم؛ ولی باز هم هیچ قالبی تحمل سوز درونی تو را نداشت و در نهایت آتش گرفت.
جای سوز اندر مکان کی در رود
نور نامحدود را حد کی بود
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
● دلیل بیشتر اضطراب های آدمی "وجود زمان" است و کسی که می خواهد از این اضطراب رهایی پیدا کند و به سکون برسد، باید فکر او از گذشته و آینده خالی شود.
فکرت از ماضی و مستقبل بود
چون ازین دو رست مشکل حل شود
● و همینطور دلیل اینکه آدمی لذت نمی برد "وجود زمان" است و او می گوید: سال ها من ماه و آسمان را دیده ام و امروز هیچ لذتی برای من از این دیدن نیست. و از همین رو بهشت به "لذت مدام" توصیف می شود چون در بهشت زمان معنا ندارد و در آن هیچ چیزی تکراری نیست. و یا در جهنم با اینکه یک عذاب بار ها تکرار می شود؛ اما برای او تکراری نخواهد بود و هر بار همان درد را با همان کیفیت تجربه می کند.
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
● مولانا بار ها در مثنوی متذکر می شود که عمر آدمی آن نیست که نصفش در جدال با دشمنان و نصف دیگر آن در عشرت با دوستان سپری شود چون دشمن غیرت او را می درند و دوستان نیز وقت و روزگار او را تباه می کنند.
دشمنان او را ز غیرت میدرند
دوستان هم روزگارش میبرند
● کسی که عمر خود را چنین سپری می کند، عمر بسیار کوتاهی خواهد داشت اگرچه صد سال زندگی کند، و در مقابل آن کس که از دقایق زندگی خود بهره گرفته و تعلم می کند و نهایت عمل نیک و ثواب حاصل تعلم او باشد، عمر دراز دارد، اگرچه تنها بیست سال یا سی سال زندگی کند.
دو چیز حاصل عمرست نام نیک و ثواب
وزین دو درگذری کل من علیها فان
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
🟣
● از عادت های انسان امروزی این است که وقتی به او گفته می شود چرا اینگونه رفتار می کنید؟ در پاسخ می گوید: اگر می دانستید دیگران چه می کنند، من را بخاطر این کار غلط مواخده نمی کردید! گویا برای او فضیلتی است که مانند دیگران خطا نمی کند. و حافظ به او پاسخ می دهد: هنر نیست که شما مانند دیگران خطا نکنید که حیوان هم با اینکه خطا نکند، تبدیل به انسان نمی شود.
رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است
حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود
● و وقتی به او گفته می شود صلح کنید، در پاسخ می گوید: صلح من به چه کار آید؛ در حالی که همه ی جهان در جنگ اند؟ و مولانا به او پاسخ می دهد: اگرچه همه ی جهان در جنگ اند، شما یکی صلح کنید و چراغی در این جهان روشن کنید.
تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
● که بسی دیده باشند زنی چراغی روشن می کند و شهری از ظلم و بیداد را می سوزاند.
چراغی که بیوهزنی برفروخت
بسی دیده باشی که شهری بسوخت
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
هدایت شده از نــــــــورمـــــاه
حس و حال خوب از یه اتاق قدیمی
زووووم کنید 🔎