🟣
● در حدیث قدسی آمده است: ای داود! خالی کن برای من خانه ای که در آن جا بگیرم.
فِي حَدِيثِ الْقُدْسِيِ يَا دَاوُدُ فَرِّغْ لِي بَيْتاً أَسْكُنْهُ
● همان که حافظ می گفت:
خانه خالی کن دلا تا منزل جانان شود
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
انسان همیشه ناراضی است...
در گرمای تابستان, آرزوی زمستان را دارد. زمستان که شد آن را نمی خواهد. انسان همیشه ناراضی است، نه فقط در سختی که در ناز و نعمت هم اینگونه است.
و او به خاطر ناسپاسی اش نابود است و به هرچه که می رسد، باز هم برایش کم است!
یطلب الانسان فی الصیف الشتا
فاذا جاء الشتا انکر ذا
فهو لا یرضی بحال ابدا
لا بضیق لا بعیش رغدا
قتل الانسان ما اکفره
کلما نال هدی انکره
#مولانا
🟣
هرچه تحصیلی کنی ای معتنی
می در آید دزد از آن سو کایمنی
● آنکه مالی اندوخته است، دزد از همان جا که احساس امنیت می کند بر او حمله می کند و لذا هرگز خیال آسوده ای نخواهد داشت. و در مقابل آنکه ثروتی ندارد آسوده از دو جهان زندگی می کند.
آن کس از دزد بترسد که متاعی دارد
عارفان جمع نکردند و پریشانی نیست
وانکه را خیمه به صحرای فراغت زده اند
گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست
● همان که صائب می گفت:
از حادثه لرزند به خود قصر نشینان
ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
هدایت شده از نــــــــورمـــــاه
🟣
● حافظ سوال می کند که در این جهان گل بی خار کجاست؟
حافظ از بادِ خزان، در چمنِ دهر مَرَنج
فکرِ معقول بفرما، گلِ بی خار کجاست؟
● و سعدی پاسخ می دهد که اگرچه در چمن و بستان گل بی خار یافت نمی شود، لیک در این جهان مردم نیکو سیرت گل بی خاراند.
گل بی خار میسر نشود در بستان
گل بی خار جهان مردم نیکوسیرند
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
زندگی سالیانه و روزانه...!
● انسان ظرفیت آن را ندارد که در یک روز برای سال های گذشته و سال های باقی مانده زندگی کند(فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ). خاصیت چنین افرادی تنگ دلی است که چون حسرت ها و آرزو های سالیانه دارند به اندوه دائمی مبتلا می شوند و در فکر آنکه مبادا سالی دیگر تهی دست شوند، هیچ بخشش و کرمی ندارند. برخلاف سعدی که زندگی او روزانه است و هر روز به روی دوست خرم است:
مُمسِک برای مال همهساله تنگدل
سعدی به روی دوست همهروزه خرم است
● نظامی می گوید: از بابت درهم، ناراحت و تُند خو نباش که وقتی تو باشی مهم نیست درهم نباشد. برخلاف عموم مردم که روزی مُرده و نیست می شوند؛ اما درهم و ثروت آنها باقی می ماند(مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَتْرُكْ دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً لَمْ يَدْخُلِ الْجَنَّةَ أَغْنَى مِنْهُ).
ز بهر درم تند و بدخو مباش
تو باید که باشی، درم گو مباش
● همان که حافظ می گفت: حیات و بودن را باید غنیمت شمرد؛ زیرا هر ضرر دیگری در قیاس با آن سهل و قابل چشم پوشی است.
تو میباید که باشی ورنه سهل است
زیانِ مایهٔ جاهی و مالی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🟣
هر که را دردی چو سعدی میگدازد گو منال
چون دلارامش طبیبی میکند داروست درد
● گاهی درد عین درمان و التیام بخش زخم های آدمی است(ربَّمَا كَانَ الدَّوَاءُ دَاءً وَ الدَّاءُ دَوَاءً)، دقیقا مانند دردی که بیمار از دَست پزشک برای بهبودی اش تحمل می کند.
«چو عشق صدق بود درد، عین درمانست»
● و درد دارویی تلخ است که اگر کسی از این خاصیت درد بی خبر باشد، با هر زخمی آشفته می شود(وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْ دَاءَهُ أَفْسَدَهُ دَوَاؤُهُ).
خبر از درد نداریّ و دوا میجویی
اثر از رنج ندیدی و شفا میطلبی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________