eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
6.1هزار دنبال‌کننده
411 عکس
105 ویدیو
6 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمـــاه اینجا تنها آرشیو مطالبی است که می خوانم و گو‌ش می دهم. ارتباط با ادمین: @sarbbazzaman پیام ناشناس: https://daigo.ir/secret/51646155580
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ آسایش ] آسودگی [ گیتی ] جهان [ دو گیتی ] دو جهان(دنیا و آخرت) [ تفسیر ] پرده برداشتن، تفهیم کردن، فهمیدن و فهماندن، درک معنا کردن [ حرف ] کنایه از جمله، کلام، سخن، پند و اندرز حکیمانه [ مروت ] جوانمردی، مردانگی، انصاف، عدالت [ مدارا ] نرمی، ملایمت، مهربانی. "مدارا" یعنی اگر کسی با آدمی رفتار خوشی نداشت، آدمی در قِبال او کوتاه بیاد و تلافی جویانه رفتار نکند، اگرچه ظاهر این کار نوعی ذلت است؛ اما درونش عزت عظیمی نهفته است. و به همین خاطر برخی از بزرگان گفته اند: المداراة وجه من الذل و کنهه ممدوح مدارا با دیگران اگرچه یک نوعی از ذلت به نمایش می گذارد و اما در حقیقت و کنه خودش یک ویژگی ممدوح و پسندیده ای است. مدارا و مروت درواقع معکوس رحمانیت و رحمیت خداوند سبحان در انسان است؛ خداوند سبحان نسبت به دوست و دشمن رحمن و بخشنده است؛ ولی نسبت به دوستان خودش رحیم است؛ یعنی یک لطف و توجه خاصی به دوستان خودش دارد. مدارا یعنی انسان نسبت به دشمنان یک چهره ی رحمانی داشته باشد؛ اما مروت یعنی انسان نسبت به دوستان خودش مرام داشته باشد، انصاف بخرج بدهد. ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ حافظ می گوید: دو تا کلمه حرف حساب است که اگر آدمی بفهمد(درک کند) و در نتیجه بپذیرد و بکار ببندد، به آسودگی و آسایش دنیا و آخرت دست پیدا می کند: یکی اینکه نسبت به دوستان خودش منصف باشد، مروت داشته باشد، جوانمردی به خرج بدهد، تا پای جان همراه باشد و دیگری اینکه نسبت به دشمنان خودش تا آنجایی که می تواند مدارا و ملایمت بخرج بدهد، چون بقول مولوی که گفت: تیغ حلم از تیغ آهن تیزتر بل ز صد لشکر ظفر انگیزتر گاهی وقت ها تلافی نکردن و به جای آن مهربانی کردن، آن هم با کسی که مهربانی نکرده، خیلی کارگرتر است که حریف را متأثر می کند و نقش بسیار سازنده ای در سازندگی او ایفا می کند. مگر اینکه آدم ببیند و بداند که این مدارا و نرمی او را گستاخ تر، جریح تر و جسور تر می کند که معمولا اینطوری نیست و لذا امیرالمؤمنین علیه السلام به وجود نازنین امام حسن علیه السلام می فرماید: پسرم! با کسی که با تو با خشنونت رفتار کرد، تو با ملایمت و نرمی رفتار کن که ممکن است همین رفتار تو او را نرم کند و حداقل دست از خشونت بردارد، بقول سعدی که گفت: تواضع کن ای دوست با خصم تند که نرمی کند تیغ برنده کند آسودگی در این جهان و جهان آخرت در این است که این دو حرف برای انسان مفهوم بشود؛ یعنی پرده از رویش برداشته بشود؛ یعنی انسان حقیقتا درک آن دو سخن کند و آن دو سخن هم یکی رعایت مروت و انصاف در معاشرت با دوستان است و دیگری رفق و مدارا با دشمنان خود است؛ یعنی از یک سو به حقوق دوستان خود تجاوز نکند و در برخورد با آنها از سَر انصاف رفتار کند و دیگری اینکه با دشمنان خودش با نرمش و مدارا رفتار کند که این دو تا زمینه و مقدمات آسودگی انسان در این دنیا و دنیای دیگر می شود. آسایش دو گیتی در گرو فهم و پذیرفتن و بکار بردن این دو پند است و لاغیر و اگر کسی این دو کار را انجام بدهد نتیجه اش آسایش دنیا و آخرت است؛ یعنی دنیای او اصلاح می شود و با اصلاح شدن دنیا، آخرتش هم اصلاح خواهد شد که آن دو حرف با دوستان با انصاف رفتار کردن و با دشمنان با مدارا برخورد کردن است. اگر آدمی با دوستان خودش منصفانه رفتار بکند و با دشمنان خودش مدارا به خرج بدهد، بی تردید فساد از عالم برداشته می شود و با رفتن فساد از عالم آخرت هم اصلاح می شود. و اگر به این دو کلمه در جامعه عمل بشود و به این شعور برسند، واقعا مشکلی بر جای نمی ماند. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
چـــشـــم بــد بــه دور کــه هــم جــانــی و هــم جــانــانــی
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶آمــوز از وزغ پــیــمــبـرآمــوز می گویند: روزی داود پیمبر گفت: چنان عبادت کنم که احدی ندیده باشد که او وقتی از عبادتش فارغ آمد، وزغی دید که این وزغ چه زیبا گفت: من در هر شب هزار تسبیح که با هر تسبیحی سه هزار حمد توام است انجام می دهم، و من گاهی در عمق آن هستم و در آن حین صدای پرنده ای در هوا می شنوم و فکر می کنم که او گرسنه است و من از قعر آب بالا می آیم و در روی آب گردش می کنم که آن پرنده مرا ببیند و بخورد، با اینکه هیچ گناهی ندارم. بنابراین عجب به خود راه مده. قالَ دَاوُدُ النَّبِيُّ(ع)لَأَعْبُدَنَّ اللَّهَ الْيَوْمَ عِبَادَةً وَ لَأَقْرَأَنَ قِرَاءَةً لَمْ أَفْعَلْ مِثْلَهَا قَطُّ فَدَخَلَ مِحْرَابَهُ فَفَعَلَ فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ صَلَاتِهِ إِذَا هُوَ بِضِفْدِعٍ فِي الْمِحْرَابِ فَقَالَ لَهُ يَا دَاوُدُ أَعْجَبَكَ الْيَوْمَ مَا فَعَلْتَ مِنْ عِبَادَتِكَ وَ قِرَاءَتِكَ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ لَا يُعْجِبَنَّكَ فَإِنِّي أُسَبِّحُ اللَّهَ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ أَلْفَ تَسْبِيحَةٍ يَتَشَعَّبُ لِي مَعَ كُلِّ تَسْبِيحَةٍ ثَلَاثَةُ آلَافِ تَحْمِيدَةٍ وَ إِنِّي لَأَكُونُ فِي قَعْرِ الْمَاءِ فَيُصَوِّتُ الطَّيْرُ فِي الْهَوَاءِ فَأَحْسَبُهُ جَائِعاً فَأَطْفُو لَهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَأْكُلَنِي وَ مَا لِي ذَنْبٌ. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 فـــاطـــی فــلــسفه خـــوان!  خانم دکتر فاطمه طباطبائی در خاطرات خود نقل می کند: زمانی که به اقتضای رشته تحصیلی‏ ام، یکی از متون فلسفی را می‏خواندم، بعضی از عبارات دشوار و مبهم کتاب را با امام در میان می‏گذاشتم. کم‏کم این پرسش و پاسخ به یک جلسه درس بیست دقیقه‏‏ای تبدیل شد. این بود تا یک روز صبح، که برای شروع درس خدمت ایشان رسیدم. دریافتم که امام با یک رباعی طنز‏آمیز به من هشدار داده‏اند. فاطی که کنون فلسفه را می‏ خواند از فلسفه فاء و لام و سین می‏داند امید من آن است که با نور خدا خود را زحجاب فلسفه برهاند این شعر را که دیدم، مجدانه از ایشان ابیات دیگری درخواست کردم. چند روز بعد این اشعار را نوشتند: فاطی! به سوی دوست سفر باید کرد از خویشتن خویش گذر باید کرد هر معرفتی که بوی هستی تو داد دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را ┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ نیک نامی ] خوش نامی، خوش آوازه بودن. "نیک نامی" بر دو نوع است: ۱. محصول نیک بودن است و طبیعتا مانند بوی مشک که پنهان نمی ماند، خوب و نیک بودن انسان هم ناخواسته در کردار و گفتارش آشکار می شود؛ یعنی آنکه در خیال خویش خیره خواه دیگران است، این خیرخواهی در رفتار، منش، نگاه و سخن او منعکس می شود و در نتیجه در بین مردم نیک نام می شود و بنابراین این نوع نیک نامی محصول نیک بودن است؛ یعنی حاصل تقلاء و تلاش نیست، حاصل نقش بازی کردن نیست، پای ریا و تظاهر در کار نیست که چنین نیک نامی مبارک است. ۲. دوم کسی است که نقش نیک نامان را بازی می کند و ادای آنها را درمی آورد تا یک آوازه ی نیکی پیدا کند. این نیک نامی میوه و ثمره ی ریا، تظاهر، فریب کاری و نیرنگ بازی است، مانند کسی که مدرسه ای می سازد و ساختن او به قصد کار خیر نیست و بلکه می خواهد در شمار خیرین شناخته شود و مردم او را خیر تلقی کنند؛ یعنی برای نام و نشان هزینه می کند و چنین آدمی بسیار منفور است. حافظ هم عصر با صوفی هایی است که اهل فضیلت و اهل تقوا اند؛ اما همه از روی ریا کاری و نیرنگ است. تمام تلاش و کوشش آنها این است که به یک نام و اسم دست پیدا کنند و از رهگذر آن اسم یک رسمیتی در جامعه پیدا کنند. [ گذر دادن ] راه دادن [ تغییر کردن ] در ادبیات قدیم معنای تغییر دادن داشت؛ یعنی وقتی می خواستند بگویند تغییر بده می گفتند تغییر کن. پس "تغییر کن " معنای "تغییر بده" را داشت، مانند اینکه حافظ گفت: این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد "تغییر نتوان کرد" یعنی تغییر نتوان داد کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند "تغییر می کنند" یعنی تغییر می دهند یا خواجه عبدالله انصاری به همین معنا گفته است: زبان ظاهر حکم باطن را تغییر نکند "تغییر نکند" یعنی تغییر ندهد؛ یعنی جنابعالی به زبان بگویی خوب هستم که به باطن خوب نخواهی شد! [ قضا ] حکم الهی، مشیت الهی، خواست خداوند، سرنوشت ┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ خطاب حافظ در این بیت به صوفیان ریاکار و متظاهر روزگار خودش است؛ یعنی کسانی که تقلاء و تلاش می کردند که در چشم مردم جلوه کنند و آوازه ی خوشی پیدا کنند و از این طریق هم به یک نان و نوایی برسند. در حقیقت "نام" را یک گذرگاه خوبی برای رسیدن به "نان" می دیدند و حافظ خطاب به همان جماعت می گوید: ما را به چنین کوی و محله ای راه نداند؛ یعنی اجازه نداند که جزء و همنشین چنین جماعتی باشیم؛ یعنی چنین نیک نامی را برای ما نخواسته اند و این نخواستن هم البته خواسته ی خدا بوده که خداوند سبحان نخواسته ما اهل چنین جماعتی باشیم، خدا نخواسته که برای نام تلاش کنیم. اساساً در مکتب ما نیک نامی عین بدنامی است چون کسی که نیک نام شده حتما تلاش کرده تا خودی نشان بدهد و به همین خاطر دیده شده و نام و آوازه ای پیدا کرده؛ ولی ما هرگز چنین تلاشی را به رسمیت نمی شناسیم و اتفاقا هر کسی تلاشی برای نیک نامی نداشته باشد، از قضا نیک نام می شود که نمونه اش حافظ است و این سنت ثابت خداوند سبحان است. سعدی می گوید: در شهر کرخ عارفی زندگی می کرد که معروف نبود و از معروف شدن هم خوشش نمی آمد و از قضاء معروف هم شد و بعد سعدی می گوید: نبینی که در کرخ تربت بسی است به جز گور معروف، معروف نیست وقتی وارد شهر کرخ می شوید، تنها آرامگاهی که معروف است، آرامگاه همین جناب است که معروف است. آیه ای است در وصف مؤمنان حقیقی و دوستداران حق وجود دارد که آمده است: «وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» آنها کسانی هستند که از ملامت هیچ ملامت گری باکی ندارند و اصلا برای آنها اهمیتی ندارد و این وصف نشان می دهد کسی که در راه حق قدم برمی دارد همواره آماج ملامت خلق قرار خواهد گرفت که نمونه اش پیامبر اسلام است که تا وحی نازل نشده بود و پیامبر نشده بود نزد همه ی مردم و طوائف نیک نام بود و او را "محمد امین" می نامیدند؛ اما همین که در این راه گام برداشت، ملامت ها و سرزنش ها شروع شد. عده ای پیامبر را کاهن می گفتند، عده ای او را شاعر می گفتند، عده ای او را کافر می گفتند و عده ای او را مجنون و دیوانه می خواندند. و این حکایت همان ضرب المثل است: تا قطار راه نیفتند کسی به آن سنگ نمی زند و همین که قطار راه بیفتد سنگ زدن ها شروع می شود. و بر اساس همین آیه از قرآن کریم، شخصی بنام حمد بن قصار(م ۲۷۱ ق) مکتبی را بنام "ملامتیه" تأسیس کرد و البته بعضی گفته اند پیش او فردی بنام سالم باروسی موسس این مکتب بوده. در این مکتب قضاوت ها و داوری های مردم را نادیده می گرفتند. کسی که اهل مکتب می شد، تظاهرگری نداشت که نه ادعایی می کرد و نه ادایی داشت و هر چه بود بین خود و خدایش بود و به همین خاطر گفته اند:
الملامتی هو الذی لا یظهر خیرا و لا یضمر شرا کسی که ملامتی است؛ یعنی اهل این مکتب است، نه در ظاهر خیری از خودش نشان می دهد که دیگران ببینند و دیگران بفهمند و نه در باطن و خلوت خودش شر و شرارتی دارد. حافظ نیز این مکتب را پسندیده بود و چنین روش و منشی برای خود برگزیده بود؛ یعنی قضاوت های مردم برای او مهم نبود. در روزگاری که پیشانی ها ار روی ریا و تظاهر مثل زانوی شتر پینه بسته بود از اثر سجود، به پیشانی این مرد نگاه می کردید هیچ اثری از مهر نداشت؛ اما در خلوت خودش اهل سحر بود، خلوت نشین بود. و همین موجبات سرزنش حافظ را فراهم می کرد چون در چهره اش هیچ آثاری نبود. حالا حافظ در مقابل چنین افراد ملامت گر و سرزنش کننده ای این حرف را می زند که طنزآمیز هم می زند. حافظ می گوید: در سرنوشت ما مقرر نشد و مقدر نبود که از کوچه ی نیک نامی گذر کنیم؛ یعنی ما هم مانند شما خوش نام باشیم و نام ما هم در جملگی عابدان و زاهدان باشد و اگر تو چنین سرنوشتی را برای ما خوش نداری و نمی پسندی، بیا و این مشیت و خواسته ی الهی که برای ما رقم خورده را تغییرش بده؛ یعنی لطف و عنایت حق بود که ما در چنین زمره ای نباشیم و هر چه خدا خواست همان می شود. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
در عـــشـــق او چــــون او شــــدم
فعلا قابلیت بارگیری به دلیل درخواست زیاد فراهم نیست
نمایش در ایتا