در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ نیک نامی ] خوش نامی، خوش آوازه بودن. "نیک نامی" بر دو نوع است:
۱. محصول نیک بودن است و طبیعتا مانند بوی مشک که پنهان نمی ماند، خوب و نیک بودن انسان هم ناخواسته در کردار و گفتارش آشکار می شود؛ یعنی آنکه در خیال خویش خیره خواه دیگران است، این خیرخواهی در رفتار، منش، نگاه و سخن او منعکس می شود و در نتیجه در بین مردم نیک نام می شود و بنابراین این نوع نیک نامی محصول نیک بودن است؛ یعنی حاصل تقلاء و تلاش نیست، حاصل نقش بازی کردن نیست، پای ریا و تظاهر در کار نیست که چنین نیک نامی مبارک است.
۲. دوم کسی است که نقش نیک نامان را بازی می کند و ادای آنها را درمی آورد تا یک آوازه ی نیکی پیدا کند. این نیک نامی میوه و ثمره ی ریا، تظاهر، فریب کاری و نیرنگ بازی است، مانند کسی که مدرسه ای می سازد و ساختن او به قصد کار خیر نیست و بلکه می خواهد در شمار خیرین شناخته شود و مردم او را خیر تلقی کنند؛ یعنی برای نام و نشان هزینه می کند و چنین آدمی بسیار منفور است.
حافظ هم عصر با صوفی هایی است که اهل فضیلت و اهل تقوا اند؛ اما همه از روی ریا کاری و نیرنگ است. تمام تلاش و کوشش آنها این است که به یک نام و اسم دست پیدا کنند و از رهگذر آن اسم یک رسمیتی در جامعه پیدا کنند.
[ گذر دادن ] راه دادن
[ تغییر کردن ] در ادبیات قدیم معنای تغییر دادن داشت؛ یعنی وقتی می خواستند بگویند تغییر بده می گفتند تغییر کن. پس "تغییر کن " معنای "تغییر بده" را داشت، مانند اینکه حافظ گفت:
این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد
"تغییر نتوان کرد" یعنی تغییر نتوان داد
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
"تغییر می کنند" یعنی تغییر می دهند
یا خواجه عبدالله انصاری به همین معنا گفته است:
زبان ظاهر حکم باطن را تغییر نکند
"تغییر نکند" یعنی تغییر ندهد؛ یعنی جنابعالی به زبان بگویی خوب هستم که به باطن خوب نخواهی شد!
[ قضا ] حکم الهی، مشیت الهی، خواست خداوند، سرنوشت
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
خطاب حافظ در این بیت به صوفیان ریاکار و متظاهر روزگار خودش است؛ یعنی کسانی که تقلاء و تلاش می کردند که در چشم مردم جلوه کنند و آوازه ی خوشی پیدا کنند و از این طریق هم به یک نان و نوایی برسند. در حقیقت "نام" را یک گذرگاه خوبی برای رسیدن به "نان" می دیدند و حافظ خطاب به همان جماعت می گوید: ما را به چنین کوی و محله ای راه نداند؛ یعنی اجازه نداند که جزء و همنشین چنین جماعتی باشیم؛ یعنی چنین نیک نامی را برای ما نخواسته اند و این نخواستن هم البته خواسته ی خدا بوده که خداوند سبحان نخواسته ما اهل چنین جماعتی باشیم، خدا نخواسته که برای نام تلاش کنیم.
اساساً در مکتب ما نیک نامی عین بدنامی است چون کسی که نیک نام شده حتما تلاش کرده تا خودی نشان بدهد و به همین خاطر دیده شده و نام و آوازه ای پیدا کرده؛ ولی ما هرگز چنین تلاشی را به رسمیت نمی شناسیم و اتفاقا هر کسی تلاشی برای نیک نامی نداشته باشد، از قضا نیک نام می شود که نمونه اش حافظ است و این سنت ثابت خداوند سبحان است.
سعدی می گوید: در شهر کرخ عارفی زندگی می کرد که معروف نبود و از معروف شدن هم خوشش نمی آمد و از قضاء معروف هم شد و بعد سعدی می گوید:
نبینی که در کرخ تربت بسی است
به جز گور معروف، معروف نیست
وقتی وارد شهر کرخ می شوید، تنها آرامگاهی که معروف است، آرامگاه همین جناب است که معروف است.
آیه ای است در وصف مؤمنان حقیقی و دوستداران حق وجود دارد که آمده است: «وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ» آنها کسانی هستند که از ملامت هیچ ملامت گری باکی ندارند و اصلا برای آنها اهمیتی ندارد و این وصف نشان می دهد کسی که در راه حق قدم برمی دارد همواره آماج ملامت خلق قرار خواهد گرفت که نمونه اش پیامبر اسلام است که تا وحی نازل نشده بود و پیامبر نشده بود نزد همه ی مردم و طوائف نیک نام بود و او را "محمد امین" می نامیدند؛ اما همین که در این راه گام برداشت، ملامت ها و سرزنش ها شروع شد. عده ای پیامبر را کاهن می گفتند، عده ای او را شاعر می گفتند، عده ای او را کافر می گفتند و عده ای او را مجنون و دیوانه می خواندند. و این حکایت همان ضرب المثل است:
تا قطار راه نیفتند کسی به آن سنگ نمی زند
و همین که قطار راه بیفتد سنگ زدن ها شروع می شود.
و بر اساس همین آیه از قرآن کریم، شخصی بنام حمد بن قصار(م ۲۷۱ ق) مکتبی را بنام "ملامتیه" تأسیس کرد و البته بعضی گفته اند پیش او فردی بنام سالم باروسی موسس این مکتب بوده. در این مکتب قضاوت ها و داوری های مردم را نادیده می گرفتند. کسی که اهل مکتب می شد، تظاهرگری نداشت که نه ادعایی می کرد و نه ادایی داشت و هر چه بود بین خود و خدایش بود و به همین خاطر گفته اند:
الملامتی هو الذی لا یظهر خیرا و لا یضمر شرا
کسی که ملامتی است؛ یعنی اهل این مکتب است، نه در ظاهر خیری از خودش نشان می دهد که دیگران ببینند و دیگران بفهمند و نه در باطن و خلوت خودش شر و شرارتی دارد. حافظ نیز این مکتب را پسندیده بود و چنین روش و منشی برای خود برگزیده بود؛ یعنی قضاوت های مردم برای او مهم نبود. در روزگاری که پیشانی ها ار روی ریا و تظاهر مثل زانوی شتر پینه بسته بود از اثر سجود، به پیشانی این مرد نگاه می کردید هیچ اثری از مهر نداشت؛ اما در خلوت خودش اهل سحر بود، خلوت نشین بود. و همین موجبات سرزنش حافظ را فراهم می کرد چون در چهره اش هیچ آثاری نبود. حالا حافظ در مقابل چنین افراد ملامت گر و سرزنش کننده ای این حرف را می زند که طنزآمیز هم می زند.
حافظ می گوید: در سرنوشت ما مقرر نشد و مقدر نبود که از کوچه ی نیک نامی گذر کنیم؛ یعنی ما هم مانند شما خوش نام باشیم و نام ما هم در جملگی عابدان و زاهدان باشد و اگر تو چنین سرنوشتی را برای ما خوش نداری و نمی پسندی، بیا و این مشیت و خواسته ی الهی که برای ما رقم خورده را تغییرش بده؛ یعنی لطف و عنایت حق بود که ما در چنین زمره ای نباشیم و هر چه خدا خواست همان می شود.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 دلــیـــل دوســــت داشــتــن
دلیل حب مقدم کردن محبوب است...
وَ دَلِيلُ الْحُبِّ إِيْثَارُ الْمَحْبُوبِ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 اســیـــر مـــحـــبـــوب
نیاز پیدا بکن به کسی که می خواهی اسیرش باشی...
احْتَجْ إِلَى مَنْ شِئْتَ تَكُنْ أَسِيرَ
_______ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 هـــمـــراهــی مـــحـــبـــوب
تو همراه کسی هستی که دوستش می داری...
أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ
_______ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 اعــــلــــان دوســــت داشـــتـــن
اگر کسی را دوست می دارید او را از حب خویش آگاه کنید...
إذا أحْبَبتَ رَجُلاً فأخْبِرْهُ
_______ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________