🔶 عـــلـــم و راحــتـــی
با آسایش تن نمی توان به دانش رسید
لا یدرک العلم براحة الجسم
کسی دارد از علم عالم فراغ
که او چون قلم خورد دود چراغ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 چـــراغ در روز آفـــتــابــــی
انسان نور می افراشد تا روز روشنش را روشن کند ! چنین آدمی "مصباح أضواء" است که به قصد فهمیده شدن و دیده شدن سخن می کند: «يَقُولُ فَيُفْهَمُ» . و دیگری شب تاریک را روشن می کند ! شب بسیار تاریک که "مصباح ظلماء" گویندش. و او به قصد فهماندن سخن می کند: ««يَقُولُ فَيُفْهِمُ» !
العالم بغیر العمل کالمصباح یحرق نفسه و یضی للناس
عالم بی عمل مانند چراغی است که خود را می سوزاند و برای مردم نورافشانی می کند
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 عــــالـــم واقــعـــی
عالم واقعی کسی است که عمل کند
العالم من یعمل
دانشت هست کار بستن کو؟
خنجرت هست صف شکستن کو؟
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 نــــذر ثــــروتــــمـــنــدی!
حضرت صادق فرمود: بنده مؤمن تهیدست مثلا می گوید: خداوندا! به من روزی فراوان بده که توفیق فلان خدمت از کارهای نیک و خیرات را به دست آوردم. اگر واقعا در این تمنا و آرزوی خود صادق باشد، خداوند مهربان همان خیرات را برای او ثبت می فرماید که خداوند واسع بزرگوار است.
إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِيرَ لَيَقُولُ يَا رَبِّ ارْزُقْنِي حَتَّى أَفْعَلَ كَذَا وَ كَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَيْرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ ذَلِكَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِيَّتِهِ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا يَكْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah __________
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ تنگ دستی ] "تنگ دستی" در زبان ما بار مادی دارد و به معنای ناداری و نیازمندی است؛ ولی در زبان اهل معرفت و اهل عرفان به معنای این است که آدمی خودش را ناچیز بداند، خودش را سر و پا نیاز نسبت به خداوند سبحان حس کند و منظور حافظ در اینجا معنای عرفانی است و اگر کسی چنین حسی پیدا کرد، بقول حافظ به یک سلطنتی دست پیدا کرده:
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
یا در جای دیگر از آن وصف "دولت" یاد می کند:
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سببِ حشمت و تمکینِ من است
یا در جای دیگری می گوید:
دلا دایم گدای کوی او باش
به حکم آن که دولت جاودان به
یا در جای دیگر می گوید:
مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشایی کنم در گدایی
[ عیش ] خوش بودن، خوش گذراندن، خوش گذرانی کردن
[ مستی ] شادی کردن
[ کیمیا ] به آن ماده ای گفته می شد که به هر چیزی بزنند تبدیل به طلا ناب و خالص بشود. کشف چنین ماده ای قرن ها ذهن شیمی دان ها را به خودش مشغول کرد و البته تحقق پیدا نکرد؛ اما از رهگذر دانش شیمی انسان پیشرفت کرد تا اینکه امروز این امکانی بدست آمده؛ یعنی واقعا می شود که یک فلز کم بهایی را تبدیل به طلا ناب کرد؛ اما هزینه ی آن بقدری سنگین است که صَرفه ای ندارد. حافظ در آن زمان کیمیا را خرافه، نامعقول و دست نایافتنی می دانست و در یک جایی هم می گوید:
وفا مجوی ز کس ور سخن نمیشنوی
به هرزه طالبِ سیمرغ و کیمیا میباش
وفا یافتن در دیگران مثل یافتن کیمیا و سیمرغ است؛ یعنی چطور کیمیا دست نایافتنی است، این هم همینطور است؛ اما همین حافظ به کیمیای معنوی کاملا معتقد است، حافظ بر این باور است که یک سِری حقایق می تواند وجود آدمی را که مثال مس دارد(ارزش چندانی ندارد) به طلای ناب بدل کند؛ یعنی مایه ی تعالی، رشد و سعادت آدمی باشد، مثل اخلاق، معرفت، مصاحبت با خوبان، عشق و اخلاص که از نظر حافظ کار کیمیا می کند:
آن چه زر میشود از پرتو آن قلبِ سیاه
کیمیاییست که در صحبتِ درویشان است
اگر با درویشان مصاحبت داشته باشی؛ یعنی با کسانی که نسبت به خدا، خود را سراسر فقیر و درویش می دانند، مس وجود شما را به طلا بدل می کند؛ یعنی مایه رشد و سعادت شما می شوند.
یا در جای دیگر می گوید:
كيميايي است عجب بندگي پير مغان
خاك او گشتم و چندين درجاتم دادند
اگر بندگی و اطاعت یک پیر راه رفته کنی، این بندگی و اطاعت تو را رشد و تعالی می دهد
[ هستی ] وجود، بودن
[ قارون ] از بستگان حضرت موسی بود که. احوال او در چندین سوره قرانی از جمله سوره قصص آمده:
إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَی
قارون از خویشان و بستگان موسی بود و از همین جا معلوم می شود که خویشی و خویشاوندی در دستگاه الهی کارساز نیست و اگر قرار بود کارساز باشد برای قارون کارساز می گشت و چه بسا از اولیای خدا می شد؛ در حالی که همین قارون به قعر زمین فرو رفت و هلاک شد.
وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ
ما گنج ها به قارون دادیم و از همین جا معلوم می شود ثروت بَد نیست چون اگر بَد بود خداوند عنایت نمی فرمود و از همین جا باز معلوم می شود که ثروت فضیلت هم نیست چون اگر فضیلت بود به قارون نمی داد و به موسی می داد. مردم به قارون می گفتند:
أحسن کما أحسن الله إلیک
بیا خوبی کن که خدا به تو خوبی کرده، خداوند به تو داده و تو هم به دیگران بده
چون ایستاده ای دست افتاده گیر
و قارون در پاسخ می گفت:
قال انما اوتیته علی علم عندی
خدا به من چیزی نداده و من بر اساس دانشی که داشتم به این ثروت ها دست پیدا کردم. حالا این قارون در کلام حافظ رمز و نماد دارایی و دارا بودن است.
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
مولوی می گوید:
بر نوشته هیچ بنویسد کسی
یا نهاله کارَد اَندر مَغرَسی
هیچ گاه و هیچ کس روی نوشته نمی نویسد، هیچ گاه و هیچ کشاورزی در باغ و باغچه ای که نهالی کاشته باشند، دیگر نهالی نمی کارد
کاغذی جوید که آن بنوشته نیست
تخم کارد موضعی که کشته نیست
کسی که می خواهد بنویسد، یک کاغذ سفید پیدا می کند و کسی می خواهد نهال و بذری بکارد، یک قطعه زمینی پیدا می کند که در آنجا چیزی نکاسته باشند
تو برادر موضع ناکِشته باش
کاغذ اسپید نابنوشته باش
خداوند سبحان می فرماید:
إنا له کاتبون
ما نویسنده هستیم و اگر می خواهید خداوند سبحان روی لوح دل شما چیز های نیکویی بنویسد، باید لوح دل خود را پاک کنید
نحن الزارعون
ما کشاورز هستیم و اگر می خواهید خداوند سبحان بذر هایی در وجود شما بکارد و تبدیل به بوستان و گلذار بشوید، نخست باید علف های هرزی که در دل و وجود خود کاشتیه اید را هرس کنید. تا این زمین خالی نباشد شما پُر نمی کنند، بقول سعدی که گفت:
ز دعوی پری زان تهی میروی
تهی آی تا پر معانی شوی
خداوند سبحان به تو چیزی نمی دهد چون پُر هستی
انائی که پر شد دگر چون برد؟
یک ظرفی که پُر است چگونه می توانند به آن اضافه کنند؟ تو هم مثال ظرف پُر را داری؛ اما پُر از ادعا هستی و تا خالی نوشی پُرت نمی کنند.
حالا حافظ همین را می گوید که هرگاه تهی آمدی؛ یعنی خودت را تهی دست و دست خالی حس کردی، بُرو خوش باش و بُرو شاد باش چون مانند همان کاغذ سفید و زمین خالی برخوردار می شوی.
تهی دست دو نوع است:
۱. مادی که سفره و شکمش خالی است که چنین کسی جزء غم، اندوه، دل نگرانی و دل آشوبی چیز دیگری نمی تواند داشته باشد و به چنین کسی نمی توان گفت: بُرو شاد باش و پای کوبی کن که همین حافظ در جای دیگری می گوید:
کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
وقتی دل آدم گرفته و محزون باشد، چگونه می تواند شعر شاد بگوید؟
۲. دیگری معنوی است و بگوید: دستم خالی است، چیزی ندارم، عملی ندارم و عددی نیستم. حالا حافظ می گوید: هرگاه چنین حالی در خودت احساس کردی از من به تو بشارت که بُرو عیش کن، بُرو خوش باش، برو پای کوبی کن چون همین موجب می شود تو از جهت معنا و معنویت قارون، دارا و دولت مند کند.
راز برخورداری اهل بیت علیهم السلام و اولیای خدا همین بود که امام سجاد علیه السلام می فرماید:
أنا أقل الأقلین و أذل الأذلین
من از هر کمتری کمترم و من از هر پستری پسترم! که انقدر خودش را تهی و خالی می داند و لذا فراوان برخوردار می شود.
حافظ می گوید: هنگامی که احساس تنگ دستی و فقر نسبت به خداوند داشتی در عیش کوش، برو خوش باش، خوش زندگی کن و مست باش؛ یعنی از خود بی خود باش چون اینگونه هستی و خود را چنین تهی دست دانستن کیمیاست که تو را قارون، متنعم و برخوردار می کند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________