در بَزم دور یک دو قدح دَرکَش و برو
یعنی طمع مدار وصال دوام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ بزم ] مجلس شراب، مجلس مهمانی "مجلس شادی، مجلس انس
[ دور ] به گردش درآوردن جام و پیاله، گردش، دوران و زمانه
[ بزم دور ] آن بزم و محفلی که در آن ساقی به نوبت جام های باده را می گرداند یا دایره و مجلس شرابی که در آن جام شراب دایره وار دست به دست می گردد
[ یک دو ] کنایه از مقدار اندک
[ قدح ] جام، کاسه، ظرفی بزرگ تر از پیاله و ساقر که در آن شراب می ریزند و می نوشند
[ درکش ] از ریشه ی "درکشیدن" یعنی نوشیدن، "درکش" یعنی بنوش
[ طمع مدار ] امید مبند، امید نداشته باش
[ وصال ] رسیدن
[ دوام ] مدام، پیوسته، جاودانه
[ وصال دوام ] رسیدن به جاودانگی که کنایه از عمر جاودانه داشتن یا عیش و خوشی مدام داشتن است. از آنجایی که جاودانگی بخصوص جاودانگی عمر برای همه محبوب و مطلوب است و همه دوست دارند که به آن دست پیدا کنند، در چشمان حافظ بصورت معشوقی جلوه کرده که همه در پِی وصال آن معشوق اند و لذا تعبیر به "وصال" کرده. "وصال دوام" یعنی همان دوامی که معشوقه و محبوبه هم است و همه در پی وصال و رسیدن به او هستند و می خواهند به او دست پیدا کنند و عمری جاودانه داشته باشند
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
این بیت با ابیات پیش از خودش هیچ ارتباط معنایی ندارد و کاملا مستقل است و بار ها گفته ایم که ابیات در غزل های معمولا اینگونه هستند و اساسا شرط غزل شدن و غزل بودن همین است که هر بیت حال و هوای خودش را داشته باشد و مضمون و محتوای مستقلی داشته باشد.
این بیت نصیحت گونه است و نصیحتی در خطاب همه است؛ چه آنهایی که اهل دنیا هستند و چه آنهایی که اهل معنا هستند.
حافظ می گوید: وصال مدام برای هیچ کس اتفاق نمی افتد. برای اهل دنیا که هرگز امکان پذیر نیست چون همه چیز دنیا زوال پذیر است، به تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام مثال سایه را دارد؛ سایه الان کوتاه است و بعد بلند می شود و الان بلند است و بعد کوتاه می شود و الان اینجا است که به آن سمت می رود و آن سمت است و به سمت دیگری می رود و ایشان می فرماید: دنیا چنین تمثیلی دارد و همینطور آنچه که در این دنیا است.
پس اگر شادی است دوامی ندارد، اگر لذت و سروری است دوامی ندارد، اگر سلامتی است دوامی ندارد، اگر با هم بودنی است دوامی ندارد، اگر نوجوانی و جوانی و هر چه است دوامی ندارد. و به همین خاطر حافظ می گوید: قانع باش! به همین اندازه ای که نصیب بُرده ای و شاکر باش و زیاده طلبی نکن و زیاده خواه نباش. و همینطور اگر اهل معنا هستی و اگر گاهی حال خوشی پیدا می کنی، طمع دوام آن را نداشته باش چون گفتن و چه خوش گفتند:
الأحوال کالبروق
حالات خوش مثل برق های آسمانی است و چون برق های آسمانی می آید و می رود که زیبایی و لطفش هم به همین است. بقول سعدی که گفت:
بگفت: احوال ما برق جهان است
دمی پیدا و دیگر دم نهان است
پس نگو که دیروز حال خوشی داشتم، سحر دیشب چه حال خوشی داشتم و چرا امشب آن حال در من نیست؟ دیروز در نماز چه حالی داشتم و امروز چرا آن حال را ندارم؟ اصلا اقتضای حال همین است که گاهی باشد و گاهی نباشد و لطفش هم به همین است که اگر همیشه و مدام باشد مغرور می شوی و اگر هیچ نباشد مأیوس می شوی و به همین خاطر بودنش لطف است و نبودنش لطف دیگری است و در هر حال باید شاد و شاکر بود.
حافظ می گوید: در بزم روزگار که عیش، عشرت و سرخوشی آن به نوبت است و بیش از یک و دو جا هم به تو نمی رسد، پس بنوش و از میخانه ی زندگی خارج شو؛ یعنی وصال همیشگی را هیچ گاه آرزو نکن.
در حقیقت به اعتبار اینکه در زندگی هر کسی نوبتی دارد، بقول حافظ:
هر کسی پنج روز، نوبتِ اوست
از این نوبت چند روزه و کوتاه زندگی که به تو رسیده لذت ببر و البته آماده ی رفتن باش و هرگز طمع عیش و لذت دائمی را در سَر نداشته باش.
پَندار شاعر یونان باستان دقیقا سخنی به همین مضمون دارد و می گوید:
ای روح من! در آرزوی جاودانی مباش و تا توانی از عرصه ی امکان بهره برگیر
یعنی زندگی جاودانه نیست و از آن بهره ای بگیر و بُرو...
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ای دل شَباب رفت و نچیدی گلی ز عیش
پیرانه سر مکن هنری ننگ و نام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ای دل ] در زبان غزل بیشتر خطاب به خود شاعر است؛ یعنی وقتی یک شاعر در غزل خودش "ای دل" می گوید منظورش خودش است و خطاب به خودش دارد. پس "ای دل" در اینجا به معنای "ای حافظ" است
[ شباب ] جوانی
[ گل چیدن ] کنایه از بهره بردن، نصیب بردن، فایده بُردن است
[ عیش ] زندگی
[ گل چیدن از عیش ] بهره از زندگی بردن، سود و نصیب از زندگی بردن
[ پیرانه سر ] سر پیری، دوران پیری
[ مکن هنری ] لازم نیست که از خودت هنری نشان بدهی، نمی خواهد هنر نمایی کنی، نمی خواهد معرکه گیری کنی، سر پیری معرکه گیری را کنار بگذار که سن و سالی ازت گذشته
[ ننگ و نام ] کنایه از شهرت، اعتبار و آبرو است و در حقیقت یعنی خود را از ننگ دور داشتن و نام و آوازه ای به دست آوردن که همان اعتبار و آبرو پیدا کردن می شود
[ را ] برای، بخاطر
[ ننگ و نام را ] بخاطر شهرت، آبرو و اعتبار پیدا کردن
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ای دل من !
جوانی رفت، بهار جوانی رفت که فصل گل بود و در این ایام جوانی گلی به سر خودت نزدی؛ یعنی از عیش و زندگانی بهره و فایده ای نبردی و مدام دنبال این بودی که یک نام و نشانی پیدا کنی، آواز و شهرتی پیدا کنی، سر زبان ها بیفتی که هر چه بود گذشت و الان دیگر پیر شدی و سَر پیری معرکه گیری نکن، دیگر لازم نیست هنر نمایی کنی. آن هم به خاطر ننگ و نام و بخاطر اینکه یک آوازه ای پیدا کنی.
ای دل بس است !
جوانی ات را خراب کردی و دیگر پیری ات را خراب نکن
البته برخی «بکن هنری ننگ و نام را» خوانده اند که این خوانش هم غلط و بی معنا نیست، منتهی معنای هنر فرق می کند و در این صورت هنر به معنای فضیلت است چون در زبان حافظ به تقوا و فضیلت و به هر صفت نیک و خوبی "هنر" گفته می شود. حافظ به همین منظور می گوید:
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
در اینجا "صد هنر" به معنای صد ها فضیلت است
حافظ در خوانش دوم می گوید: ای دل و جان من ! جوانی رفت و هیچ بهره ای از جوانی که حقیقت و اوج زندگی بود نبردی و دیگر پیر شدی و لااقل سر پیری یک هنر و فضیلتی از خودت نشان بده تا در دستگاه خدا یک ننگ و نامی پیدا کنی، یک آبرو و اعتباری پیدا کنی؛ یعنی بیا و جبران کن، بیا و تلافی کن، بیا و دیگر فرصت را غنیمت بدان
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ عیش ] زندگی
[ نقد ] قابل نسیه؛ یعنی حاضر و آماده
[ عیش نقد ] زندگانی همین دنیا که حاضر و آماده است؛ یعنی زندگی کردن در آن چیزی که هم اکنون است، خوشی های که در این زمان مقدور و مناسب حال آدمی است
[ آبخور ] جای آب برداشتن، جای آب خوردن آدمی و جانور از نهر و رود. در حقیقت سرچشمه و کنار رود را "آبخور" می گویند(محل آب خوردن)، همانطوری که "آخور" به معنای محل غذا خوردن است. "آبخور" که گاهی هم "آبشخور" گفته می شود، در اینجا کنایه از روزی، نصیب و برخورداری است
[ آبخور نماند ] تمام شدن روزی، تمام شدن نصیب و قسمت
[ بهشت ] فعل ماضي ساده از مصدر "هِشتن" است و" هشتن" یعنی ترک گفتن و رها کردن. "بهشت" یعنی ترک گفت و رها کرد
[ روضه ] باغ، باغچه
[ دارالسلام ] سرای سلامت، سرای آرامش که یکی از نام های بهشت است
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
حافظ می گوید: عیش و زندگی هم نقد دارد و هم نسیه دارد. نقد زندگی امروز است و نسیه اش فردا است و تو نقد را بگیر و نسیه را رها کن و لذا مدام فردا و فردا نکن. هر کاری می خواهی بکنی همین امروز بکن، فرصت امروزت را از دست نده چون هر کسی بالاخره از عمر یک آبخوری دارد؛ یعنی یک سهم و قسمتی دارد؛ یعنی هیچ کس در این عالم جاوید و جاویدان نیست و از عمر سهمی دارد و سهمش هم محدود است. پس باید نهایت سعی را کرد، وگرنه فرصت تمام می شود و باید رفت. همانطور که آدم در بهشت سهمی از فرصت داشت و فرصتش که تمام شد بهشت را ترک گفت؛ یعنی تا وقتی که معین شده بود در بهشت باقی ماند و وقتی که نصیب و فرصت او تمام شد باغ بهشت را ترک گفت. و ببین که اگر این دنیا برای تو بهشت هم باشد، تازه قصه ی تو با دنیا همانند قصه ی آدم با بهشت است؛ یعنی یک روزی باید بگذاری و بروی و آن روز هم معلوم نیست کی باشد
دم را غنیمت دان که فرصت یک دم است
همان که سعدی می گوید:
به دختر چه خوش گفت بانوی ده
که روز نوا برگ سختی بنه
همه وقت بر دار مشک و سبوی
که پیوسته در ده روان نیست جوی
در روستا، آب را سهمیه بندی می کنند و هر کس به تناسب باغ و باغچه ای که دارد سهمی از آب دارد؛ یکی یک ساعت، یکی دو ساعت و بالاخره به اندازه ی سهمی که دارند آب را در جوی آنها روان می کنند. مادری به دخترش می گفت: هر چه مشک و سبوی و ظرف داری خالی نگذار و پُر کن که ناگاه می بینی آب را از بالای دِه بسته اند چون آب از آنجا می آید.
حافظ با زبان خودش همان حقیقتی را می گوید که سعدی با زبان خودش گفت.
حافظ می گوید: در این زندگی آماده و حاضر و کنونی، سعی و تلاش کن تا به آنچه که باید برسی، دست پیدا کنی. فرصت ها را مغتنم بشمار چون تمام می شود و وقتی تمام شد باید همه را بگذاری و بروی. همانطور که آبخور آدم نماند؛ یعنی سهم و قسمت آدم از بهشت و دارالسلام و باغ تمام شد و ناگزیر و لاجرم آن باغ را رها کرد و خارج شد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ آستان ] درگاه، پیشگاه
[ بس ] بسیار
[ خواجه ] "خواجه" یک عنوان عام دارد که آن هم یک عنوان احترامی است و وقتی می خواهند به کسی احترام بگذارند با چنین واژه ای او را خطاب می کنند که به معنای آقا و سرور است. در زبان عارفانه اتفاقا به همین معنا است؛ ولی آنها این واژه را در خطاب پیر و مراد و مرشد خودشون بکار می برند که البته در صدر و رأس همه ی خواجه های عالم، وجود نازنین نبی معظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است و لذا در منابع ما گاهی با همین وصف آن نازنین را مورد خطاب قرار می دهند یا از او با همین وصف یاد می کنند. در کتاب مرصادالعباد به همین منظور آمده:
خواجه علیه السلام و الصلاة چون نماز بامداد بگذاری در مقام خویش به ذکر گفتن بنشستی تا آفتاب برآمدن
یعنی پیامبر اسلام وقتی که نماز صبح را اقامه می کرد، در همان جا می نشت و جایی نمی رفت و مشغول ذکر گفتن بود تا آفتاب می دمید
خواجه یک معنای خاص و اصطلاحی هم دارد و آن هم لقبی است که به وزراء و نخست وزیران داده می شد و وقتی در این معنا "خواجه" می گفتند منظور وزیر یا نخست وزیر یا صدرالأعظم بود؛ ولی منظور حافظ از "خواجه" در اینجا بخصوص بخاطر بیت بعد که از پیر خودش با وصف "شیخ جام" یاد می کند، منظورش از خواجه نمی تواند وزیر یا صدر اعظم باشد و بلکه منظور او همان پیر و مراد و مرشد است که سال ها کمر به اطاعت او داشته و امروز هم از او می خواهد که به او یک نظر ویژه ای داشته باشد و دستگیری کند چون بقول خودش:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
در وصف جنید بغدادی نوشتند
بر هر که افتادی او ولی گشتی
یعنی جنید به هر کسی توجهی می کرد او اولیای خدا می شود
و حالا حافظ از پیر خودش، چنین نظر و نگاهی را انتظار دارد و آن هم بخاطر این است که سال ها در برابر ها سر تا پا تسلیم بوده و تمکین کرده
[ باز بین ] از ریشه ی "باز دیدن" به معنای توجه و عنایت کردن است
[ ترحم ] توجه، عنایت، التفاطات، شفقت، مهربانی
[ غلام ] بنده ی حلقه به گوش، بنده ی مطیع، فرمان بردار
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ای پیر !
ای مراد !
ای مرشد من !
روزگاری است که خاک درگاه شما بودم، خاکساری آستان شما کردم، هر چه گفتید آویزه ی گوش داشتم، اطاعت کردم، اجابت کردم، حرف های شما روی چشمان من جای داشت. پس حق من بر شما بسیار است چون یک مرید وقتی حرف مراد خودش را تمکین می کند، حقی بر او پیدا می کند و مراد هم باید حق او را اَدا کند و حق او چیزی جزء دستگیری و عنایت نیست. پس بیا و به من توجه کن، عنایتی خاص کن و در یک کلمه راهی به من نشان بده
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ جام می ] جام شراب، جام باده؛ اما در اینجا منظور ولی خداست که در دل و سینه ی خودش باده معرفت دارد و کلام و سخن او با آدمی همان می کند که می و باده و شراب می کند. و بر این اساس ولی خدا مثال جام می پیدا می کند
[ صبا ] نسیم خنک صبحگاهی که در فصل بهار از جانب شرق می وزد و غنچه ها را گل و شکفته می کند
[ بنده ] چاکر، مخلص، غلام، مطیع، فرمان بردار
[ بندگی رساندن ] ارادت کسی را به کسی ابلاغ کردن
[ شیخ جام ] شیخ و پیر و مرشدی که مثال جام می را دارد و در اینجا قطعا منظور شیخ جام معروف(احمد جامی) که او صوفی قرن ششم بود نمی تواند باشد و آن هم نه به این دلیل که پیش از حافظ زیست می کرده و اظهار بندگی به او بی معناست و لذا این شیخ جام باید یک شخصیت معاصر باشد و حتی او را هم مشخص کرده اند.
اگرچه در عالم شعر که عالم خیال و مجاز است هیچ محدودیتی نیست و تابع قواعد متعارف نبوده و نیست، در حقیقت به این دلیل است که این جناب شیخ جام معروف، یک صوفی خشک و سختگیر بوده که حافظ همیشه بر چنین کسانی تاخته و می تازد و ذره ای به آنها ارادت ندارد و گفته اند: اتفاقا همینطور است که حافظ به او هیچ ارادتی ندارد و با لحن طنزآمیزی که بکار بسته خواسته بی ارادتی خودش را نشان بدهد، خواسته بگوید: ای باده صبا ! به او بگو که ما را به خیر و تو را به سلامت که ما مرید تو نیستیم و بلکه ما مرید جام باده و شراب هستیم؛ یعنی در حقیقت بیت را بیت رندانه می داند؛ ولی واقع این است که حافظ در این بیت یک تشبیه لطیف و زیبایی را بکار بسته و آن هم این است که پیر و مراد را به جام می تشبیه کرده است.
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
مولوی در مثنوی اولیای خدا را به "نی" تعبیر و تشبیه می کند. "نی" چوب است ولی برخلاف چوب های دیگر درونش خالی است و چون درونش خالی است، نوازنده در آن می دمد و آوای خوشی را منتشر می کند که البته آن نوا و آوا برای خودش نیست.
در نگاه مولانا اولیای خدا وصف "نی" را دارند چون درون آنها خالی است و خالی از هوا و هوس و آلودگی ها است و به همین خاطر خداوند در آنها می دمد و به همین خاطر شما سخنانی از آنان می شنوید که بر دل می نشیند چون از خود چیزی نمی گویند و هر چه می گویند از خداست، همان چیزی که خداوند در وصف پیامبر خود فرمود:
وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ - إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ
او از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و هر چه می گوید از پیش ما می گوید؛ یعنی مثال نی دارد که مولانا هم در جایی تصریح می کند:
مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
بنابراین مولوی وقتی "بشنو از نی" می گوید؛ یعنی از ولی خدا بشنو و نه از هیچ کس دیگری. پس نی در سخن و کلام او گاهی اشاره به ولی خدا دارد و آن ولی خدا را به نی تشبیه می کند؛ اما حافظ ولی خدا را به می تشبیه می کند چون کلام و سخن او آدمی را مست می کند و مست و شیدای حق می کند. و در حقیقت وقتی شما کنار یک ولی خدا می نشستید گویی که در کنار جامی از باده و می نشسته باشید، سخنی که از او می شنوید گویی جرعه ی می و باده می نوشید. بقول مولوی که گفت:
در درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنکه شود همسایه مست
و یک جایی هم در باب خودش می گوید:
آزمون کن که نه کمتر ز می انگورم
یعنی کلام من و سخن من همان کاری با تو می کند که باده ی انگوری با باده خوار و می خوار می کند؛ یعنی سخن من مثال باده و می دارد و خود من مثال جام باده و می دارد.
حافظ می گوید: من مرید چنین جماعتی هستم، مرید کسانی هستم که آدمی را مست حق می کنند، شیدای حق می کنند؛ یعنی وصف جام می را دارند. حافظ مرید جام می است
حافظ می گوید: شیخ من جام می است و من مرید او هستم و تو ای باد صبا که با گل ها سر و کار داری اگر گذارت به او افتاد و او را دیدی بندگی من بنده را و ارادت من غلام را به او ابلاغ کن و برسان و بگو: ما همچنان حلقه به گوشیم و گوش به فرمان هستیم، حکم آنچه است که تو فرمایی. به قول خودش در جایی:
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
ما در برابر شما گردنمان از مو باریک تر است
در حقیقت حافظ شیخ و پیر را دو گونه می بینید: یکی جام و دیگری خام؛ بعضی ها شیخ جام اند و بعضی ها شیخ خام اند و شیخ خام کسی است که خودش ناپخته است و در نتیجه کلام او طعمی و مزه ای ندارد تا چه برسد به اینکه بخواهد شما را مست و شیدا و شوریده هم بکند؛ اما بعضی ها شیخ جام اند؛ یعنی مثل جام باده می مانند و چون کنار آنها بنشینید و کلام آنها را بشنوید، مست و شیدا خواهید شد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ساقیا برخیز و دَرده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ساقیا ] ای ساقی، "ساقی" یعنی کسی که دیگران را مست و جام دیگران را پُر از باده می می کند. پیش از این هم گفتیم که "ساقی" هم می تواند وصف خداوند باشد و هم می تواند وصف اولیای خداوند باشد چون آنها نیز با خود باده ی معرفت دارند و می توانند دیگران را مست و شوریده و شیده کنند و در همین جا هم به همین معنا است که "ساقی" خطاب به یک ولی خدا و خطاب به یک پیر و مراد است
[ درده ] از ریشه ی "دردادن" به معنای دادن و عطا کردن است. "درده" یعنی بده
[ جام ] به ظرف شراب گفته می شود؛ اما در اینجا به معنای خود شراب است. مثل لیوانی که پُر از آب باشد شما می گویید: آن لیوان را بده که مقصود شما از لیوان، آب آن لیوان است
[ خاک بر سر کردن ] مجازا یعنی خوار و تحقیر کردن، ناچیز نمودن
[ خاک بر سر کن غم ایام را ] در حقیقت "خاک بر سَر ایام کن" بوده؛ یعنی سَر اضافه به غم شده بوده و بعد آن کلمه ی "کن" را آورده اند و بین این دو گذاشته اند و در نتیجه کسره "سرِ" هم افتاده و "سرْ" شده و در عوض آن کسره ی افتاده یک "را" در آخر آورده که این "را" هیچ معنایی ندارد و تنها یک علامت است؛ علامت اینکه دو کلمه در کنار هم بودند و اولی به دومی اضافه شده بوده؛ ولی بخاطر یک ضرورتی آن اضافه منتفی شده و در حقیقت یک علامت خوبی است که بتوان شعر را درست ترجمه کرد
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ای مراد من !
ای پیر من !
ای مرشد راه !
ای آنکه خوم ها از باده ی معرفت داری !
جامی هم به ما بده، ما را هم از باده ی معرفت خودت مست و شوریده کن و با این کار غم ها و غصه های روزگار را در پیش چشمان ما حقیر و پست کن. چون حقیقتا در زیر سایه ی معرفت است که آدمی با تمام وجودش لمس و احساس می کند که تنها کار فرمای عالم خداست و هر چه رخ می دهد، به اراده و خواست اوست و او هرگز بَد بنده ی خودش را نخواهد. ممکن است کار های بدنما باشد؛ اما بَد نخواهد بود و تنها کمی صبوری می طلبد تا خوبی او نمود و بروز پیدا کند.
اساسا کار های خداوند بر دو نوع است: بعضی از همان اول مثل شیرینی شیرن است و بعضی ها مثل پرتغال اولش تلخ اند ولی آرام و آرام شیرین و دلچسب می شوند مثل قند. کار های خداوند هم دقیقا همینطور است که یا از اول مثل قند شیرین است و یا اینکه در نهایت مثل قند شیرین می شود. و بسیاری از غم ها و غصه های ما ریشه از کاری های دارد که مثال پرتغال دارد؛ یعنی اولش تلخ است و آن تلخی ما را نگران می کند؛ ولی اگر پای معرفت در میان بیاید، انسان در آینه ی تلخی ها شیرینی ها را می بیند و در نتیجه غمناک نمی شود.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________