ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ آستان ] درگاه، پیشگاه
[ بس ] بسیار
[ خواجه ] "خواجه" یک عنوان عام دارد که آن هم یک عنوان احترامی است و وقتی می خواهند به کسی احترام بگذارند با چنین واژه ای او را خطاب می کنند که به معنای آقا و سرور است. در زبان عارفانه اتفاقا به همین معنا است؛ ولی آنها این واژه را در خطاب پیر و مراد و مرشد خودشون بکار می برند که البته در صدر و رأس همه ی خواجه های عالم، وجود نازنین نبی معظم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم است و لذا در منابع ما گاهی با همین وصف آن نازنین را مورد خطاب قرار می دهند یا از او با همین وصف یاد می کنند. در کتاب مرصادالعباد به همین منظور آمده:
خواجه علیه السلام و الصلاة چون نماز بامداد بگذاری در مقام خویش به ذکر گفتن بنشستی تا آفتاب برآمدن
یعنی پیامبر اسلام وقتی که نماز صبح را اقامه می کرد، در همان جا می نشت و جایی نمی رفت و مشغول ذکر گفتن بود تا آفتاب می دمید
خواجه یک معنای خاص و اصطلاحی هم دارد و آن هم لقبی است که به وزراء و نخست وزیران داده می شد و وقتی در این معنا "خواجه" می گفتند منظور وزیر یا نخست وزیر یا صدرالأعظم بود؛ ولی منظور حافظ از "خواجه" در اینجا بخصوص بخاطر بیت بعد که از پیر خودش با وصف "شیخ جام" یاد می کند، منظورش از خواجه نمی تواند وزیر یا صدر اعظم باشد و بلکه منظور او همان پیر و مراد و مرشد است که سال ها کمر به اطاعت او داشته و امروز هم از او می خواهد که به او یک نظر ویژه ای داشته باشد و دستگیری کند چون بقول خودش:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
در وصف جنید بغدادی نوشتند
بر هر که افتادی او ولی گشتی
یعنی جنید به هر کسی توجهی می کرد او اولیای خدا می شود
و حالا حافظ از پیر خودش، چنین نظر و نگاهی را انتظار دارد و آن هم بخاطر این است که سال ها در برابر ها سر تا پا تسلیم بوده و تمکین کرده
[ باز بین ] از ریشه ی "باز دیدن" به معنای توجه و عنایت کردن است
[ ترحم ] توجه، عنایت، التفاطات، شفقت، مهربانی
[ غلام ] بنده ی حلقه به گوش، بنده ی مطیع، فرمان بردار
┈┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ای پیر !
ای مراد !
ای مرشد من !
روزگاری است که خاک درگاه شما بودم، خاکساری آستان شما کردم، هر چه گفتید آویزه ی گوش داشتم، اطاعت کردم، اجابت کردم، حرف های شما روی چشمان من جای داشت. پس حق من بر شما بسیار است چون یک مرید وقتی حرف مراد خودش را تمکین می کند، حقی بر او پیدا می کند و مراد هم باید حق او را اَدا کند و حق او چیزی جزء دستگیری و عنایت نیست. پس بیا و به من توجه کن، عنایتی خاص کن و در یک کلمه راهی به من نشان بده
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
حافظ مرید جام می است ای صبا برو
وز بنده بندگی برسان شیخ جام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ جام می ] جام شراب، جام باده؛ اما در اینجا منظور ولی خداست که در دل و سینه ی خودش باده معرفت دارد و کلام و سخن او با آدمی همان می کند که می و باده و شراب می کند. و بر این اساس ولی خدا مثال جام می پیدا می کند
[ صبا ] نسیم خنک صبحگاهی که در فصل بهار از جانب شرق می وزد و غنچه ها را گل و شکفته می کند
[ بنده ] چاکر، مخلص، غلام، مطیع، فرمان بردار
[ بندگی رساندن ] ارادت کسی را به کسی ابلاغ کردن
[ شیخ جام ] شیخ و پیر و مرشدی که مثال جام می را دارد و در اینجا قطعا منظور شیخ جام معروف(احمد جامی) که او صوفی قرن ششم بود نمی تواند باشد و آن هم نه به این دلیل که پیش از حافظ زیست می کرده و اظهار بندگی به او بی معناست و لذا این شیخ جام باید یک شخصیت معاصر باشد و حتی او را هم مشخص کرده اند.
اگرچه در عالم شعر که عالم خیال و مجاز است هیچ محدودیتی نیست و تابع قواعد متعارف نبوده و نیست، در حقیقت به این دلیل است که این جناب شیخ جام معروف، یک صوفی خشک و سختگیر بوده که حافظ همیشه بر چنین کسانی تاخته و می تازد و ذره ای به آنها ارادت ندارد و گفته اند: اتفاقا همینطور است که حافظ به او هیچ ارادتی ندارد و با لحن طنزآمیزی که بکار بسته خواسته بی ارادتی خودش را نشان بدهد، خواسته بگوید: ای باده صبا ! به او بگو که ما را به خیر و تو را به سلامت که ما مرید تو نیستیم و بلکه ما مرید جام باده و شراب هستیم؛ یعنی در حقیقت بیت را بیت رندانه می داند؛ ولی واقع این است که حافظ در این بیت یک تشبیه لطیف و زیبایی را بکار بسته و آن هم این است که پیر و مراد را به جام می تشبیه کرده است.
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
مولوی در مثنوی اولیای خدا را به "نی" تعبیر و تشبیه می کند. "نی" چوب است ولی برخلاف چوب های دیگر درونش خالی است و چون درونش خالی است، نوازنده در آن می دمد و آوای خوشی را منتشر می کند که البته آن نوا و آوا برای خودش نیست.
در نگاه مولانا اولیای خدا وصف "نی" را دارند چون درون آنها خالی است و خالی از هوا و هوس و آلودگی ها است و به همین خاطر خداوند در آنها می دمد و به همین خاطر شما سخنانی از آنان می شنوید که بر دل می نشیند چون از خود چیزی نمی گویند و هر چه می گویند از خداست، همان چیزی که خداوند در وصف پیامبر خود فرمود:
وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ - إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ
او از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و هر چه می گوید از پیش ما می گوید؛ یعنی مثال نی دارد که مولانا هم در جایی تصریح می کند:
مطلق آن آواز خود از شه بود
گرچه از حلقوم عبدالله بود
بنابراین مولوی وقتی "بشنو از نی" می گوید؛ یعنی از ولی خدا بشنو و نه از هیچ کس دیگری. پس نی در سخن و کلام او گاهی اشاره به ولی خدا دارد و آن ولی خدا را به نی تشبیه می کند؛ اما حافظ ولی خدا را به می تشبیه می کند چون کلام و سخن او آدمی را مست می کند و مست و شیدای حق می کند. و در حقیقت وقتی شما کنار یک ولی خدا می نشستید گویی که در کنار جامی از باده و می نشسته باشید، سخنی که از او می شنوید گویی جرعه ی می و باده می نوشید. بقول مولوی که گفت:
در درونشان صد قیامت نقد هست
کمترین آنکه شود همسایه مست
و یک جایی هم در باب خودش می گوید:
آزمون کن که نه کمتر ز می انگورم
یعنی کلام من و سخن من همان کاری با تو می کند که باده ی انگوری با باده خوار و می خوار می کند؛ یعنی سخن من مثال باده و می دارد و خود من مثال جام باده و می دارد.
حافظ می گوید: من مرید چنین جماعتی هستم، مرید کسانی هستم که آدمی را مست حق می کنند، شیدای حق می کنند؛ یعنی وصف جام می را دارند. حافظ مرید جام می است
حافظ می گوید: شیخ من جام می است و من مرید او هستم و تو ای باد صبا که با گل ها سر و کار داری اگر گذارت به او افتاد و او را دیدی بندگی من بنده را و ارادت من غلام را به او ابلاغ کن و برسان و بگو: ما همچنان حلقه به گوشیم و گوش به فرمان هستیم، حکم آنچه است که تو فرمایی. به قول خودش در جایی:
گر تیغ بارد در کوی آن ماه
گردن نهادیم الحکم لله
ما در برابر شما گردنمان از مو باریک تر است
در حقیقت حافظ شیخ و پیر را دو گونه می بینید: یکی جام و دیگری خام؛ بعضی ها شیخ جام اند و بعضی ها شیخ خام اند و شیخ خام کسی است که خودش ناپخته است و در نتیجه کلام او طعمی و مزه ای ندارد تا چه برسد به اینکه بخواهد شما را مست و شیدا و شوریده هم بکند؛ اما بعضی ها شیخ جام اند؛ یعنی مثل جام باده می مانند و چون کنار آنها بنشینید و کلام آنها را بشنوید، مست و شیدا خواهید شد.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ساقیا برخیز و دَرده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ساقیا ] ای ساقی، "ساقی" یعنی کسی که دیگران را مست و جام دیگران را پُر از باده می می کند. پیش از این هم گفتیم که "ساقی" هم می تواند وصف خداوند باشد و هم می تواند وصف اولیای خداوند باشد چون آنها نیز با خود باده ی معرفت دارند و می توانند دیگران را مست و شوریده و شیده کنند و در همین جا هم به همین معنا است که "ساقی" خطاب به یک ولی خدا و خطاب به یک پیر و مراد است
[ درده ] از ریشه ی "دردادن" به معنای دادن و عطا کردن است. "درده" یعنی بده
[ جام ] به ظرف شراب گفته می شود؛ اما در اینجا به معنای خود شراب است. مثل لیوانی که پُر از آب باشد شما می گویید: آن لیوان را بده که مقصود شما از لیوان، آب آن لیوان است
[ خاک بر سر کردن ] مجازا یعنی خوار و تحقیر کردن، ناچیز نمودن
[ خاک بر سر کن غم ایام را ] در حقیقت "خاک بر سَر ایام کن" بوده؛ یعنی سَر اضافه به غم شده بوده و بعد آن کلمه ی "کن" را آورده اند و بین این دو گذاشته اند و در نتیجه کسره "سرِ" هم افتاده و "سرْ" شده و در عوض آن کسره ی افتاده یک "را" در آخر آورده که این "را" هیچ معنایی ندارد و تنها یک علامت است؛ علامت اینکه دو کلمه در کنار هم بودند و اولی به دومی اضافه شده بوده؛ ولی بخاطر یک ضرورتی آن اضافه منتفی شده و در حقیقت یک علامت خوبی است که بتوان شعر را درست ترجمه کرد
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
ای مراد من !
ای پیر من !
ای مرشد راه !
ای آنکه خوم ها از باده ی معرفت داری !
جامی هم به ما بده، ما را هم از باده ی معرفت خودت مست و شوریده کن و با این کار غم ها و غصه های روزگار را در پیش چشمان ما حقیر و پست کن. چون حقیقتا در زیر سایه ی معرفت است که آدمی با تمام وجودش لمس و احساس می کند که تنها کار فرمای عالم خداست و هر چه رخ می دهد، به اراده و خواست اوست و او هرگز بَد بنده ی خودش را نخواهد. ممکن است کار های بدنما باشد؛ اما بَد نخواهد بود و تنها کمی صبوری می طلبد تا خوبی او نمود و بروز پیدا کند.
اساسا کار های خداوند بر دو نوع است: بعضی از همان اول مثل شیرینی شیرن است و بعضی ها مثل پرتغال اولش تلخ اند ولی آرام و آرام شیرین و دلچسب می شوند مثل قند. کار های خداوند هم دقیقا همینطور است که یا از اول مثل قند شیرین است و یا اینکه در نهایت مثل قند شیرین می شود. و بسیاری از غم ها و غصه های ما ریشه از کاری های دارد که مثال پرتغال دارد؛ یعنی اولش تلخ است و آن تلخی ما را نگران می کند؛ ولی اگر پای معرفت در میان بیاید، انسان در آینه ی تلخی ها شیرینی ها را می بیند و در نتیجه غمناک نمی شود.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 چــه کـســی فـقـیــر اســـت؟
از امام کاظم علیه السلام روایت شده است: «مردی نزد آقای ما - امام صادق علیه السلام - آمد و نزد او از فقر شکایت کرد. فرمود: «مطلب چنان نیست که تو میگویی، و من تو را به عنوان فردی فقیر نمیشناسم» گفت: «ای آقای من، به خدا خوب به حال من پی نبرده ای» و شمه ای از فقر و نیاز خود را یادآور شد. امام صادق علیه السلام باز هم او را دروغگو شمرد؛ تا اینکه فرمود: «به من بگو، اگر صد اشرفی طلا به تو بدهند تا از ما بیزاری بجویی، آیا آن مبلغ را میگیری؟» گفت: «نه» آن حضرت تا هزارها اشرفی فرمود، و آن مرد سوگند میخورد که نه. فرمود:
«کسی که متاعی با خود دارد که با این همه پول نمیفروشد، آیا او فقیر است؟»
إِنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى سَيِّدِنَا الصَّادِقِ(ع)فَشَكَا إِلَيْهِ الْفَقْرَ فَقَالَ لَيْسَ الْأَمْرُ كَمَا ذَكَرْتَ وَ مَا أَعْرِفُكَ فَقِيراً قَالَ وَ اللَّهِ يَا سَيِّدِي مَا اسْتَبَنْتَ وَ ذَكَرَ مِنَ الْفَقْرِ قِطْعَةً وَ الصَّادِقُ(ع)يُكَذِّبُهُ إِلَى أَنْ قَالَ خَبِّرْنِي لَوْ أُعْطِيتَ بِالْبَرَاءَةِ مِنَّا مِائَةَ دِينَارٍ كُنْتَ تَأْخُذُ قَالَ لَا إِلَى أَنْ ذَكَرَ أُلُوفَ دَنَانِيرَ وَ الرَّجُلُ يَحْلِفُ أَنَّهُ لَا يَفْعَلُ فَقَالَ لَهُ مَنْ مَعَهُ سِلْعَةٌ يُعْطَى هَذَا الْمَالَ لَا يَبِيعُهَا هُوَ فَقِيرٌ؟.
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ساغر می بر کفم نِه تا زِ بَر
برکشم این دَلق ازرق فام را
┈┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ ساقر ] لغت فارسی به معنای جام است
[ بر کفم نه ] کف دستم بگذار، به من بده
[ بر ] سینه، آغوش؛ اما در اینجا مجازا معنای تن و بدن بکار رفته
[ تا ز بر ] تا از تن
[ برکشم ] از ریشه ی "برکشیدن" به معنای بالا و بیرون کشیدن است، کندن لباس و جامه
[ دلق ] لباس رنده ی صوفیانه است، یک جامه ی درازی است که روی همه ی لباس ها می پوشیدند و ظاهرا هم پشمی بوده. دلق یا ساده بود و یا وصله دار بود؛ یعنی تکه تکه های پارچه را به هم دوخته بودند و از آن یک جامه ساخته بودند. به آن دلق های وصله دار "دلق مُرَقَع" می گفتند و "مرقع" یعنی وصله دارد. و اگر رنگارنگ بود به آن "دلق مُلَمَع" می گفتند و "ملمع" یعنی رنگارنگ؛ ولی معمولا دلق صوفیانه کبود رنگ بود؛ یعنی بین سیاهی و سفیدی که به آن "ازرق" هم می گفتند که "ازرق" یعنی کبود رنگ(آمیزه ای از سیاه و سفید). حکمت و فلسفه ی انتخاب چنین رنگی این بود که آنها می گفتند: رنگ سیاه مناسب حال کسی است که در ظلمات و تاریکی های نفس خودش فرو رفته باشد و جامه ی سفید هم شایسته ی کسی است که به یک صفا و پاکی نفس رسیده باشد؛ اما رنگ کبود که آمیزه ای از ظلمت و نور است و همینطور از کدورت و صفا است، این مناسب حال طالبانی است که می خواهند از ظلمات خارج بشوند و به نور راه پیدا کنند
[ فام ] "فام" کلمه ای است که هرگز به تنهایی بکار نمی رود و همیشه به عنوان جزء دوم کلمات مرکب مورد استفاده قرار می گیرد. گاهی به عنوان پسوند لون و رنگ استفاده می شود، مثل: «ارزق فام» یعنی کبود فام(رنگ) یا سرخ فام(رنگ) و گاهی هم "فام" به معنای نظیر و شبیه است
[ ازرق فام ] کبود رنگ
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
در روزگار حافظ بسیاری با پوشیدن جامه ی صوفیانه که به آن "دلق" می گفتند و کبود رنگ بود، کسب جای و توجه می کردند و در زیر این پوشش دروغین هر خلاف و خطایی به اسم شریعت و دیانت مرتکب می شدند.
طبیعی است که کسانی آلوده به این جامه می شدند که از نور معرفت برخوردار نبودند و نور معرف الهی بر جان و دل آنها نتابیده بود و به همین خاطر این بار هم از مراد خودش تمنا و طلب می کند که به او جامی از معرفت کرامت کند و این بار بخاطر اینکه بتواند این دلق و جامه ی ریا را از تن بیرون کند و کناری بگذارد.
حافظ می خواهد بگوید که تزویر و ریا تنها با معرفت است که از وجود آدمی رخت برمی بنند. می خواهد بگوید که انسان های ریاکار از سَر بی معرفتی آلوده به ریا و تظاهر هستند. واقعا هم همینطور است چون اگر آدمی معرفت داشت که همه چیز در دستان خداست و خدا است که همه کاره ی عالم است، چنین کسی اگر بخواهد خودی هم نشان بدهد به او نشان می دهد و نه به دیگران که هیچ و هیچ کاره اند، مانند سرباز ی که هیچ گاه خود را برای ستوان شیرین نمی کند وقتی که پای امیر در کار باشد. امیر میخانه ی عالم خداست و دیگران هم اگر باشند فقط ستوان اند.
حافظ می گوید: ای پیر! جامی از معرفت به دستم بده تا بعد از نوشیدن آن مست و بی پروا بشوم و این خرقه و جامه ی کبود رنگ را که نشانه ی صوفی گری است از تن خود در بیاورم و از زهد و ریا دور باشم.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 ســلــطــنــت و کــشــتــار
پیامبر فرمودند:
محققا زمانی بیاید که به ملک و سلطنت نرسد جزء با کشتار و تجبر و زور و به توانگری نرسد جز به وسیله ی غصب مال مردم و بخل، و به دوستی یکدیگر نرسند جزء به وسیله بیرون بردن از دین و پیروی از هوای نفس، هر که چنین زمانی را درک کند و به فقر صبر کند با اینکه قادر است بر توانگری و تحصیل ثروت، و بر دشمنی مردم صبر کند با اینکه می تواند آنها را دوست خود کند، و بر خواری صبر کند با اینکه می تواند عزیز باشد، خدا ثواب پنجاه صدیقی که به من تصدیق کرده اند به او بدهد.
سَيأتي علَى الناسِ زَمانٌ لا يُنالُ المُلكُ فيهِ إلاّ بالقَتلِ و التَّجَبُّرِ ، و لا الغِنى إلاّ بالغَصبِ و البُخلِ ، و لا المَحَبَّةُ إلاّ باستِخراجِ الدِّينِ و اتِّباعِ الهَوى ، فَمَن أدرَكَ ذلكَ الزمانَ فَصَبرَ علَى الفَقرِ و هُو يَقدِرُ علَى الغِنى ، و صَبَرَ علَى البِغْضَةِ و هُو يَقدِرُ علَى المَحَبَّةِ ، و صَبَرَ علَى الذُلِّ و هُو يَقدِرُ علَى العِزِّ ، آتاهُ اللّه ُ ثَوابَ خَمسينَ صِدِّيقا مِمَّن صَدَّقَ بي
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________