eitaa logo
نــــــــورمـــــاه
765 دنبال‌کننده
193 عکس
42 ویدیو
4 فایل
🔻کانال هنری و ادبی #نـــــــــورمــــــاه ارتباط با من: @sarbbazzaman کپی محتوا و مطالب کانال با هشگ #نور_ماه بلا مانع است ✅
مشاهده در ایتا
دانلود
نــــــــورمـــــاه
🔸 آزمایش سخت در دین 📍حضرت زهرا سلام الله علیها می فرماید: « اللهم لا تجعل مصیبتی فی دینی » خدایا مصیبتم را در دینم قرار نده 📍کلمه ی "مصیبت" به آزمایش ها و مشکلات سخت گفته می شود که به انسان "اصابت" می کند و آن غیر از "مس" است؛ "مسّ" كمترين مرتبه به هم رسيدن دو چيز است که به آن "لمس" گفته می شود؛ ولي "اصابه" رسيدن جامع است که وقتی اصابت کند، دچار تزلزل می کند و اگر این سختی و آزمایش در دین باشد، او را در دین متزلزل می کند. خداوند متعال از هر دو واژه استفاده کرده و می فرماید: «إن تمسسكم حسنة تسؤهم و إن تصبكم سيّئة يفرحوا بها و إن تصبروا و تتّقوا لا يضرّكم كيدهم شيئاً إنّ الله بما يعملون محيط» اگر اندکی حسنه به شما برسد آنها ناراحت می شوند و اگر سیئه فراوان به شما برسد آنها خوشحال می شوند. 📍عصر غیبت حضرت حجت علیه السلام، مصیبت های فراوانی را به دین داران روزگارش اصابت می دهد که در توصیف سختی های آن آمده: «لاحدهم أشد بقیة علی دینه من خرط القتاد فی اللیلة الظلماء أو کالقابض علی جمر الغضا» ثابت قدم بودن هر یک از آنها در دین خود، از خراشیدن خار های قتاد در تاریکی شب سخت تر است، یا مانند کسی است که آتش درخت غضا را در دست داشته باشد. هر یک از کلمات این روایت، به دین داری هر چه سخت تر در روزگار غیبت اشاره دارد؛ "قتاد" درخت بزرگ خارداری است که خار های آن مانند سوزن تیز است "ظَلماء" غیر از "ظلمات" است و آن به تاریکی مطلق در دل شب که چیزی قابل رویت نباشد، گفته می شود "غضا" نام درختی است که چوب آن مدت زیادی آتش را در خود حفظ می کند 📍در میان شب های ظَلماء و خار های قتاد، دیدن مقصد، چراغ روشنا و هدایت قلب است که این مسیر دشوار را با خار های تیزش تبدیل به گل های زیبا می کند. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 اخــلـاق عـــاریــه ای کسی که وجودش وابسته به حالات و نمودهای عاریتی و موقّتی نظیر شادی و غم است، زندگانی‌اش به همین نمودهای طبیعی و عاریتی بسته است و هیچ اصالتی ندارد. آنکه او بستهٔ غم و خنده بُوَد او بدین دو عاریت زنده بُوَد ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بد حالان و خوش حالان شدم ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ آینه دسته بندی نمی کند و زشتی و زیبایی برایش تفاوتی ندارد، باران دسته بندی نمی کند و بر مزرعه و بیابان یکسان می بارد. پاکان و اولیای حق مثال آینه و باران را دارند که با هر جماعت و جمعیتی می نشینند و خود را جدای از دیگران نمی بینند چون به دنبال حق و حقیقت هستند و خود را حقیقت مطلق نمی دانند: این حقیقت دان نه حق‌اند این همه نه به کلی گمرهانند این همه و به همین خاطر ممکن است کسی که در ظاهر اظهار نمی کند، لیک در باطن خود گنج حقیقت داشته باشد و به همین دلیل مولانا می گوید: در هر کجا جماعتی دیدم با آنها همراه و همدل شدم و رفتم کنار آدم های بد حال و آدم های خوشحال نشستم. "بد حال" به معنای بیمار است ولی در اینجا مقصود کسی است که حال معنوی خوشی ندارد و اهل معنا و معنویت نیست و نسبت به این دنیا بیگانه است و "خوشحال" یعنی کسی که حال خوش معنوی دارد و مولانا می گوید: من با هر طائفه ی نشست و برخاست کردم به این دلیل که اولا تمام حقیقت ها را در خودم نمی دیدم و ثانیا حقیقت مثل گنج است و هر کجا می تواند نهان و نهفته باشد. البته این موضوع نکته شفا بخشی برای همه نیست؛ بسیاری مانند آب قلیل اند که با اتصاف به اندک نجاستی نجس و آلوده می شوند و ناظر این معنا باید آب کُر باشد که با این آلودگی ها آغشته نمی شود. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ به اَسف انسان با ظن و گمان خود زندگی می کند و همه ی صلح ها ریشه در خیال و گمال دارد: بر خیالی صلحشان و جنگشان تمام جنگ آنها ریشه در خیال و وهم و گمان دارد و همین باعث خطاهای سنگینی می شود وهم افتد در خطا و در غلط عقل باشد در اصابت ها فقط فقط کسانی که عقلانی و با یقین زندگی می کنند، زندگی با هدفی دارند و می توانند به اصابت برسند؛ وگرنه هر کس با وهم و گمان خودش حرکت کند راه بجایی نمی برد. گمان و خیال و وهم مثل پرنده ی تک بال است که پرنده با یک بال نمی تواند اوج بگیرد؛ اما علم و یقین مانند پرنده ای است که دو بال دارد و به هر کجا بخواهد می تواند راهی بشود و پَر بکشد: علم را دو پَر و گمان را یک پَر است مشکل مولانا هم همینطور بوده که می گوید: هر کسی از ظن خود شد یار من هر کس از روی ظَن یار من شد، از روی علم و یقین نبوده و بلکه از روی گمان بوده و در نقطه ی مقابل هر کس ستیز و دشمنی کردند از روی ظن و گمان بوده است. مولوی می گوید: هیچ کسی نیامد مرا واکاوی و برسی و دنبال کند تا به آن اسرار نهفته در وجود من پی ببرد. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سر من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ خوب ممکن است که شما بگویید چه کنیم؟ علم که نیست و ظن و گمان هم فایده ای ندارد، پس چگونه بفهمیم تو کی هستی؟ مولانا راهکار می دهد و می گوید: آنچه که در روان آدمی ایست، زبان آدمی است و می توان با زبان به شناخت رسید، همان که قرآن می فرماید: وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ اگر می خواهید کسی را بشناسید، نگاه به سخن آنان کنید، مانند کوزه که مولانا گفت: چون سفالین کوزه‌ها را می‌خری امتحانی می‌کنی ای مشتری وقتی می خواهید کوزه ای بخرید با انگشت به آن ضربه می زنید و از نوع صدایش می فهمید که ترک دارد یا نه؟ شکسته است یا نه؟ هر که را هم می خواهید بشناسید از جنس سخنان و صورت ظاهری آنها می توانید به این شناخت برسید: ما أضمَرَ أحَدٌ شيئا إلاّ ظَهَرَ في فَلَتاتِ لِسانِهِ و صَفَحاتِ وَجهِهِ هر کسی را می توانید از سخن بشناسید، پس به کلمات او خیره شو و به صفحات صورت او دقت کن که زبانش ممکن است دروغ بگوید؛ اما چشم های او نمی تواند دروغ بگوید؛ چرا که صورت مثال تابلو دارد که چگونه تابلو راهنمایی می کند، صفحه ی صورت هم اینگونه است بر دمد آن از دهان و از لبش تا پدید آرد ضمیر و مذهبش یکی از راه‌های شناخت انسانها طریقه سخن گفتن آنهاست؛ حرف و کلامی که به زبان می آوریم نشانه اندیشه ماست و اندیشه نشانه هدف زندگی و مقصد آدمی است هست سر مرد چون بیخ درخت زان بروید برگهاش از چوب سخت شما یک درخت و ریشه اش را از برگ ها و میوه هایش می شناسید، حقیقت انسان ها هم مثال ریشه درخت دارد و حرف ها و چهره ی انسان مثال میوه دارد فعل و قول آمد گواهان ضمیر زین دو بر باطن تو استدلال گیر و این است که مولانا می گوید: سِر من از ناله ی من دور نیست و می خواهی به اسرار نهانی و گفته ی من پی ببری؟ بیا به ناله ها و حرف های من فکر و تأمل کن که متوجه خواهی شد؛ ولی چه باید کرد که گفت: لیک چشم و گوش را آن نور نیست چشم و گوش آن بینایی و شنوایایی را ندارد؛ یعنی انسان ها چشم بسته و گوش بسته قضاوت می کنند و به سخن و چهره ی افراد نمی نگرند و نمی شنوند و یا اساسا چشم و گوش آن نور را ندارد! ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
کاش میشد از بوی نارنگی عطر ساخت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 آرزوی بـزرگـتر و ســخـتی سـنـگیـن تـر حضرت امیر می‌فرمایند: ﴿هر اندازه چیزى که آرزو مى‌شود بزرگتر باشد، سختى از دست دادن آن سنگین‌تر است.﴾ غررالحکم، جلد۱، ص۴۲۴ ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
یه جا نوشته بود: من برای اطرافیانم کسی بودم که خودم دلم می خواست داشته باشم و هیچوقت نداشتم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 کـــوزه و شـــنــاخــت وقتی می خواهید کوزه ای بخرید با انگشت به آن ضربه می زنید و از نوع صدایش می فهمید که ترک دارد یا نه؟ شکسته است یا نه؟ هر که را هم می خواهید بشناسید از جنس سخنان و صورت ظاهری آنها می توانید به این مقصود برسید چون سفالین کوزه‌ها را می‌خری امتحانی می‌کنی ای مشتری ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
وقتی درس نخوندی و از معلمت نمره میخوای 🙂🫤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می دمد صبح و کِله بست سحاب الصَبوح الصبوح یا اصحاب ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ دمیدن ] سَر زدن، طلوع کردن [ کله ] چتر، چادر، خیمه [ کله بستن ] چتر زدن، خیمه زدن [ سحاب ] ابر [ کله بستن سحاب ] ابر در آسمان خیمه و چادر زده است؛ کنایه از اینکه ابر آسمان را پوشانده [ صبوح ] به آن شرابی گفته می شود که به وقت صبح نوشیده می شود(شراب صبحگاهی) [ الصبوح ] بساط می خواری را بر پا کنید [ اصحاب ] یاران ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ شما اگر کنار دریا باشید، طبیعتا دریا هم کنار شما خواهد بود و این یعنی کنار هم بودن دو سویه است و این کنار هم بودن در قرآن با واژه «ولایت» تعبیر می شود؛ ولایت یعنی اینکه دو چیز کنار هم قرار بگیرند و هر چیزی که کنار چیزی قرار بگیرد بدان «ولی» گفته می شود و اگر شما کنار دریا باشد «ولی دریا» خواهید بود و و دریا هم «ولی شما» می شود و لذا است که می بینید در قرآن از واژه "ولی" هم در مورد خداوند بکار می رود و هم در مورد بندگان خداوند کاربرد دارد: أن أولیاء الله لا خوف علیهم و لا یحزنون اولیای خدا؛ یعنی کسانی که کنار خدا هستند هیچ خوف و اندوهی ندارند در جای دیگری می فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ خدا ولی مؤمنین است؛ یعنی خدا در کنار آنها است و آنها را از تاریکی به نور می برد حالا حکایت ما و خداوند همان حکایت قصه ما و دریاست؛ در کنار دریا بودن اگر سودی در میان داشته باشد، آن سود به ما برمی گردد و برای دریا هیچ سودی ندارد و برای دریا هیچ فرقی نمی کند که شما باشید یا نباشید؛ اما برای انسان بسیار متفاوت است که واقعا از تماشای بی انتهایی دریا لذت ببرد و روح و روان آدمی را نوازش دهد و از هوای لطیف و ذخایر برخوردار بشود. حکایت ما هم اینطور است؛ اگر ما کنار خدا باشیم، خدا کنار ماست؛ ولی کسی که بَهره می برد ما هستیم و برای خداوند هیچ بهره و صرفه ای ندارد؛ اولین سود و صرفه کنار خدا بودن هم این است که چون خداوند نور است ما را هم به عالم نور وارد می کند؛ یعنی ما را از دل تاریکی ها بیرون می کند و وارد عالم روشنایی می کند، دقیقا همان کاری که خورشید که چشمه ی نور است با بذر های در دل خاک تیره انجام می دهد و آنها را از دل تاریک خاک بیرون می کشد و به یک فضای باز و روشن داخل می کند و لذا اولین اتفاقی که برای ما می افتد صبح و روشنایی است، همان که حافظ گفت: مــی دمــد صــبــح بعد روزگاری سیر و سلوک و در کنار خدا بودن، می گوید: خداوند دارد به وعده خود عمل می کند و من را از تاریکی ها بیرون می آورد و به عالم روشنایی و نور وارد می کند و صبح طلوع می کند و کِله بست سحاب نگاه به بالای سرم که می کنم، ابر رحمت و عنایت و لطف او گسترده است و بالای سر من خیمه زده و الان است که بارشی داشته باشد و رویشی اتفاق بیفتند. اما حافظ چه کاری انجام داد تا به این توفیق رسید و به اینجا انجامید؟ حافظ راه معرفت پیمود، مانند کسی که به کنار دریا می رود اگر معرفت نداشته باشد جاده ی پُر پیچ و خم چالوس را پشت سَر نمی گذارد، آدمی هم تا معرفت به دریای وجود حق نداشته باشد، راه نمی افتد، پس آن چیزی که زمینه و سبب ساز می شود که انسان خودش را به حق برساند و در کنار حق قرار بگیرد، معرفت است و حافظ از این معرفت با وصف "باده" یاد می کند و بار ها گفتیم وقتی حافظ باده و شراب و صبوح می گوید، هدفی و غرضی جزء معرفت ندارد و فکر نکنید چنین بیانی ریشه در وهم و خیال دارد چون خود حافظ تصریح دارد و بصراحت در غزل های خودش به ما می گوید که من منظوری جزء معرفت ندارم و به همین منظور در جایی می گوید: ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما اگر مقصود حافظ از باده، آب انگور بود که آب انگور نور ندارد و نورانیت ندارد و دل آدمی را روشن نمی کند و آن چیزی که نور و نورانیت دارد علم است: أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء علم نوری است که خدا به دل هر کسی که بخواهد می اندازد؛ پس علم و دانایی است که نور دارد. و حافظ به علم و دانایی شراب می گوید چون این علم و آگاهی است که مایه ی مستی و سرمستی و از خود بی خود شدن آدمی را فراهم می کند و لذا بلا فاصله می گوید: الصَبوح الصبوح یا اصحاب ای یاران من ! شما هم می خواهید از شب به صبح برسید و از تاریکی به روشنایی برسید و ابر حق بالای سَر شما چادر بزند؟ سراغ صبوح بروید؛ منتهی "الصبوح" یعنی آن شرابی که من می گویم و نه شرابی که در هر کجایی سَر می کشند. این غزل تنها غزلی از حافظ است که در هر بیتی از شراب و باده یاد شده و جالب تر اینکه در هر بیتی هم از شراب با واژه ی خاصی یاد می کند و در این بیت اول از واژه "صبوح" یاد کرده به تناسب واژه "صبح" که در مصرع اول بکار برده بود. ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می چکد ژاله بر رخ لاله المدام المدام یا احباب ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ ژاله ] قطره باران که به وقت صبح و سحر روی برگ های لطیف گل ها می نشیند [ رخ لاله ] چهره لاله، صورت لاله که همان گلبرگ های این گل باشد [ مدام ] دو معنا دارد: ۱. پیوسته ۲. شراب که در اینجا به معنای ثانی است [ احباب ] جمع "حبیب" به معنای دوست است ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ وقتی که قطرات ریز باران که همان شبنم باشد روی برگ های لطیف گل در وقت سحرگاه و صبحگاه می نشیند، حتما دیدید که این گل ها چه لطافت و طراوتی و چه جلوه و جمالی پیدا می کنند و تا چه اندازه تماشایی می شوند. حافظ می گوید: ببین که ژاله ها چگونه بر لاله ها نشسته اند و چگونه آنها طربناک و تازه و شاداب شده اند، تو هم می خواهی به اوج لطف و لطافت و طراوت و شادابی و حیات راه پیدا کنی، باید همان راه را بروی که لاله ها رفته اند. و جالب است که از بین گل ها لاله ها را انتخاب می کند چون لاله در درون خودش یک سیاهی دارد که تعبیر به "داغ" می شود که آن شاعر هم گفته بود: ما آن شقایقیم(لاله ایم) که با داغ زنده ایم آدمی هم که در راه و مسیر اهل حق سیر و سلوک است، بالاخره یک درد و سوزی در درون خودش دارد و به همین خاطر خیلی شبیه به لاله می ماند و از طرفی هم لاله مثل یک کاسه و پیاله است و آن را تشبیه به ظرف شراب و آن شبنم را به خود شراب تشبیه کرده است و می گوید: نگاه کن که لاله ها شراب سَر کشیدند و چقدر شاداب شدند و طراوت پیدا کردند، تو هم بیا و همین راه را پیش بگیر که اگر تو هم می خواهی یک طراوتی پیدا کنی، اگر می خواهی از این افسردگی ها و فسردگی ها خلاصی و رهایی پیدا کنی، یک راه بیشتر ندارد الــمــدام الــمـــدام آن شرابی که گفتم؛ همان باده ی معنا و معنویت و معرفت و محبت... ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 چـــرب و شـــیـــریـــن هـای دنــیـــا آدمی بجایی می رسد که برایش دیگر این چرب و شیرین های دنیا هیچ طعم و مزه ای و لذتی ندارد، کیسه و کاسه ها دیگر برای او چشم نوازی نمی کنند به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین نه بدان کیسه پرزر نه بدین کاسه زرین ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
4_5837123884003889674.mp3
5.79M
●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 شـــکـــر و حـــلـــوا به من گوش بده که اگر می خواهی مثل قند شیرین شوی و شکر بگویی، از این حلوا بگذر... گر سخن خواهی که گویی چون شکر صبر کن از حرص و این حلوا مخور ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶 شـــادی و رهـــایـــی شادم که ز شادی جهان آزادم می فرماید شادم، چون از اسباب شادی جهان آزادم. شادم، چون منتظر شادی نیستم؛ حتی شادی را هم نمی خواهم! شادی حقیقی و بی زوال آن شادی ای است که وابسته به بیرون و منوط به شرایط نباشد. شادی حقیقی از جنس رهایی است و از درون می جوشد. شادی حقیقی بال پرواز ماست تا بی کران عالم تجرید، رها از همه تعلقات. شادیم، چون از شادی جهان آزادیم 🕊🤍 📘سودابه کریمی ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah ________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می وزد از چمن نسیم بهشت هان بنوشید دم به دم می ناب ┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈ [ چمن ] سبزه، گیاه، باغ [ هان ] زود باش [ دم به دم ] دما دم، مدام، پیوسته، همواره [ ناب ] نَعاب، بدون آب، خالص؛ وقتی شیر با آب مخلوط نباشد «شیر خالص» می گویند و خالص همان معنای ناب دارد ┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈ ندیدی که یک باد خنک از لا به لای درختان یک باغ می وزد، چگونه جسم و جان آدمی را نوازش می دهد؟ انگار که از بهشت باشد، نسیم بهشتی باشد و آدمی را یاد بهشت می اندازد و حالا حافظ می گوید: می خواهی در همین دنیای جهنمین آن بهشت را احساس کنی و بساط بهشتی پهن کنی؟ یک راه بیشتر ندارد و آن هم این است که سراغ باده معرفت بروی که می ناب است و خالص است و تو را مست می کند؛ یعنی معرفت جاده ی بهشت و بهشت از مسیر معرفت عبور می کند ________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________