فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه صحنه ای سورئال تر از این؟
دختری روی خرابه های خانه اش که گرد مرگ دور تا دورش پاشیده شده بنشیند و جعبه ی لوازم آرایشش را از زیر آوار پیدا کند و بعد صورت مرد جوان خبرنگار را که ۴۵ روز از چهره های خون آلود عکس برداری کرده، آرایش کند...
این زیبا ترین و عجیب ترین صحنه ی سورئالی است که در تمام عمرم دیدم
عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم
گر چه جام ما نشد پُرمی به دوران شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ عمرتان باد و مراد ] عمرتان بلند باد و به مراد و آروزی خود ان شاءالله برسید، زندگی به کام و مراد شما باشد
[ ساقیان ] می دهندگان
[ جم ] مخفف جمشید که آن پادشاه اسطوره ای و افسانه ای است
[ به دوران شما ] در روزگار شما
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
گل نرگس چه معنایی دارد؟ اگر از من بپرسید می گویم: تا چه کسی بگوید؛ اگر یک باغبانی در باغ گل نرگس بگوید، مقصودش همان گل لطیف و معطر است؛ اما اگر یک مداح نیمه شعبان یا غروب جمعه گل نرگس بگوید، معنای دیگری پیدا می کند و مقصود از آن امام زمان خواهد بود، پس:
ببین تفاوتِ ره کز کجاست تا به کجا
یک کلمه بود اما دو تا معنا پیدا کرد؛ از زبان یک نفر شنیدی معنای یک گیاه داد و از زبان دیگری شنیدی معنای انسان کامل داد.
این موضوع را گفتم تا روشن کرده باشم که واژه ها تحت تأثیر گوینده های خود هستند.
حالا "بزم جم" از جنس این واژه ها و مثل گل نرگس است؛ یک وقت یک باده خوار می گوید که مقصود او بساط عیش و نوشی است که جناب جمشید به راه می انداخت و طبق روایت های تاریخی اولین کسی بود که شراب ساخت و بساط می خواری را به راه انداخت؛ ولی یک وقت این واژه را حافظ می گوید؛ حافظی که پادشاه مطلق عالم را فقط خداوند متعادل می داند و لذا او وقتی "بزم جم" می گوید، معنایی جزء بارگاه و آستانه ی حق ندارد و وقتی "ساقیان بزم جم" می گوید یعنی اولیا و مردان حقی که کار آنها ساقی گری است و کار آنها این است که شراب معرفت در جام دل دیگران فرو می ریزند و دیگران را از مستی حق سرشار می کنند و چه خطاب زیبایی به آنها دارد:
عمرتان باد و مراد
ای اولیای نازنین حق! ان شاءالله عمر شما بلند و دراز باشد و ان شاءالله به همه ی مراد ها و آرزوی های خود دست پیدا کنید
ای ساقیان بزم جم
ای کسانی که در بارگاه حق تعالی ساقی گری می کنید و هر کجا دل پاک و مستعدی پیدا می کنید، پُر و سرشار از باده معرفت و محبت حق می کنید
ان شاءالله عمر شما دراز !
روزگارتان بکام !
اگرچه این جام دل آلوده ی ما بخاطر آلایشی که داشت چندان از باده ی معرفتی که شما در دست داشتید برخوردار نشد.
در این روزگار که شما سمت ساقی داشتید و ما باید به دست شما دستگیری می شدیم و از دست شما برخوردار می شدیم، چندان که باید نشدیم؛ اما شما را چه تقصیر و چه گناه؟
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ خرابی ] بی قراری
[ زینهار ] هوشیار باشید، مراقب باشید، آگاه باشید، حواس شما باشد
[ جان من و جان شما ] یک اصطلاحی در میان عوام مردم است؛ به این معنا که جان من را هم مثل جان خود بدانید، جان من و جان شما یکی است
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
دل بدون دلدار قرار و آرام ندارد، بقول حافظ:
خرابی می کند
یعنی بی تابی و بی قراری می کند
تنها و تنها دلدار است که دل آرام است و دلدار تنها خداست:
أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ
دل ها فقط با یاد و نام خدا و توجه کردن به خدا و در نتیجه توجه کردن او به دل آدمی، قرار و آرام پیدا می کند
و اگرچه خدا "سمیع الدعا" است و دعا ها را می شوند؛ اما خوشا به حال حافظ که به دلیل معرفتی که دارد او را مستقیم خطاب نمی کند و خودش را هرگز لایق این بارگاه و لایق این خطاب نمی داند و بلکه اولیا و دوستان و حضرت پاکان را مورد خطاب قرار می کند که دلدار و محبوب و معشوق خود(خداوند) را بخوانند و بخواهند که به او گوشه چشمی داشته باشند.
حافظ در خطاب به آنها می گوید: فکر کنید که این اتفاق برای جان شما افتاده باشد چون جان من و جان شما ندارد، گفت:
جان گرگان و سگان هر یک جداست
متحد جانهای مردان خداست
حقیقتا بنی آدم آنها هستند، فرزندان آدم آنها هستند و واقعا آنها به مقام آدمیت رسیدند و لذا یکدیگر را اعضای یک پیکر می دانند
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما زلف پریشان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دست دادن ] میسر شدن، ممکن شدن
[ کی دهد دست ] کی دست خواهد داد؟ کی ممکن و میسر خواهد شد؟
[ غرض ] مقصد، مقصود، آرزو
[ همدستان ] هم داستان، هم رای، موافق، با هم و در کنار هم قرار گرفتن
[ خاطر مجموع ] خیال راحت، فکر آسوده
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
خوش ترین حال یک انسان الهی، آن حالی است که تمام دل و جان و اندیشه و خیال او متوجه خداوند باشد؛ خداوندی که همه چیز نشان از او دارد و نشانه ی اوست، مثل گیاهان، ستارگان، قطره های باران و صحرا که همه ی اینها در نگاه عارفانه حافظ تعبیر به "زلف پریشان" می شود.
حافظ می گوید: خدایا! روزی می رسد که من در کنار همه ی این نشانه ها حواسم جمع تو باشد؟ تنها تو را ببینم؟ بشوم بابا طاهر که می گفت:
به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به دریا بنگرم دریا ته وینم
بهر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان روی زیبای ته وینم
خدایا! من به چنین هدف و غرض و مقصودی خواهم رسید؟ یعنی خاطری جمع داشته باشم و آن هم در کنار این زلف های پریشان؟
و چه زیبا عالم را به "زلف پریشان" تشبیه کرده و به این دلیل بدان زلف می گوید که زلف کنار رخ زیبا و تماشایی است و اگر از رخ جدا بشود ولو طلایی هم باشد زباله است و به هیچ دردی نمی خورد و لذا این زلف وقتی زیباست که کنار رخ و چهره باشد.
حافظ عالم را به زلف حق تشبیه و تعبیر می کند چون درست مثل زلف تا کنار خدا باشد زیبا و تماشایی است و دنیایی که کنار خدا باشد آن دنیا خیلی زیبا و تماشایی است؛ اما اگر قیچی و بریده شد و دنیا بود منهای خدا، ولو اینکه تمام دنیا را هم داشته باشد ولی خدا را نداشته باشد مثل همان زلف طلایی خواهد بود که بریده از رخ و چهره است که چنین زلفی زباله است.
به آن "زلف پریشان" هم می گوید چون باعث پریشان خاطری بسیاری شده است و خاطر بسیاری را آشفته و مشوش ساخته است.
حافظ می گوید: خدایا ! کی این اتفاق می افتد؟ کی این روز طلایی فرا می رسد؟ که من یک خاطر مجموع و متمرکز داشته باشم و پریشان خاطر و آشفته خاطر نباشم و آن گاه آن خاطر مجموع من با این زلف پریشان تو(یعنی در کنار این عالم) همدست و هم داستان و همراه و همسو باشد چون همه ی این عالم رو به سوی تو دارند و در جهت نگاه و هدف تو در جریان و حرکت اند و لذا من هم همسو با این عالم و کائنات بشوم:
يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِي ٱلأرض
خدایا! همه ی عالم تو را تسبیح می کنند و می شود روزی من هم جزء تسبیح گویان باشم؟ چون در چنین صورتی است که من طبق رود عالم جاری و همراه و همسو شده ام؟ و در چنین صورتی است که خاطر من مجموع می شود و از پراکندگی و آشفتگی رهایی پیدا می کند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
کَاندر این ره کشته بسیارند قربان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ دامن از خاک و خون دور داشتن ] کنایه از خود را کنار نگاه داشتن است. در گذشته دامن ها را از سَر ناز و کرشمه بلند می گرفتند، آنطوری که روی زمین کشیده می شد
[ قربان ] قربانی
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
راه خدا، راه عشق و راه محبت است؛ یک راهی است که عاشقان بسیاری اشک های خونین بر خاک فشاندن، خاک این راه آمیخته با خون چشمان عاشقان است.
حافظ خودش را از جمله این عاشقان و قربانیان و کشتگان حضرت معشوق یاد می کند و می گوید: مثل من کم نیستند و بلکه مثل من بسیار اند؛ اما برای اینکه راحت باشد و دستش در تعبیر و در تصویر سازی باز باشد، یک معشوق مجازی را خطاب می کند و به او می گوید:
دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری
تو که سر تا پا ناز و کرشمه هستی، اگر قرار شد به ما نظری کنی و گذری کنی، دامن خودت را جمع کن چون کشته و مُرده زیاد داری و این خاک غرق خون چشم عاشقان است؛ عاشقانی که بجای اشک، برای رسیدن و وصال تو خون باریدند.
اما در حقیقت حافظ به حضرت حق خطاب می کند و می گوید: برای تو چه اشک ها ریختند و چه بسیار که از سَر جان گذشتند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
می کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شکرافشان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ آمین ] مستجاب کن، بپذیر
[ لعل ] سنگ گرانبهای سرخ رنگی است که اصطلاحا بدان "یاقوت" می گویند و در ادبیات البته کنایه از لب سرخ یار است
[ شکرافشان ] شکر ریز؛ کنایه از سخن شیرین و لذا "شکرافشان" یعنی شیرین سخن
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
آدمی بجایی می رسد که برایش دیگر این چرب و شیرین های دنیا هیچ طعم و مزه ای و لذتی ندارد، کیسه و کاسه ها دیگر برای او چشم نوازی نمی کنند؛ همانطوری که مولوی می گفت:
به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین
نه بدان کیسه پرزر نه بدین کاسه زرین
یعنی تمام خواسته آدمی تنها و تنها این می شود که معشوق و محبوب لب باز کند و با او تکلم کند و با او سخن بگوید؛ سخنانی که مثل قند شیرین اند.
نگاه کن که آدمی تا کجا پَر می کشد و خواسته ها چقدر از هم فاصله پیدا می کنند؛ ما از خدا چه می خواهیم و اولیای الهی از خدا چه می خواهند؟ ما رزق و روزی را در چه چیزی می بینیم و آنها در چه چیزی می بینند؟ چشم ما به دنبال چیست و چشمان آنها به دنبال چیست؟
حافظ می گوید: من یک دعا می کنم و شما هم که می شنوید آمین بگویید؛ یعنی از خدا برای من طلب اجابت کنید و بگویید: خدا حرف من را بشنود.
دعای من این است که خدایا! من از تو آب و نان نمی خواهم، حلوا و عسل نمی خواهم و من فقط یک چیزی می خواهم که تو لب باز کنی و با من سخن کنی؛ سخنانی که مانند شکر است و من را سر تا پا شهد و شیرین می کنند؛ یعنی اگر من تلخ کام هستم به این دلیل است که سخنان تو را نشنیدم و سراغ حرف های دیگران رفتم و اینگونه گوش شنوایی برای همه بودم جزء تو و آنها هم همه تلخ بودند و من را هم مثل خودشان تلخ و تلخ کام کردند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ از ما بگو ] از طرف ما بگو
[ حق ناشناسان ] قدرناشناسان، مردم ناسپاس، مردم پست
[ گوی چوگان ] توپ گرد و چوبی کوچکی است که با چوگان بر آن می کوبند
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
آدم حق ناشناس و آدم قدر ناشناس لایق بودن و ماندن نیست و نباشد بهتر است، سَر بر تن چنین آدمی سنگینی می کند و سَر باری گران بر دوش چنین آدمی است. چنین سَری بقول حافظ لایق جدا شدن و گوی شدن است؛ گویی که با چوگان آن را بکوبند و این سو و آن سو بفرستند.
حالا فرقی نمی کند که این جنس آدم ساکن کدام خاک باشد که هر کجا باشد لایق نیست و تنها لایق گوی شدن و زخم چوگان دیدن است، بخصوص اینکه این حق ناشناسی و ناسپاسی نسبت به اهل ایمان و معرفت باشد و به همین خاطر حافظ به ساکنان شهر یزد خطاب می کند چون مردم یزد از گذشته اهل ایمان و معرفت بودند و دیار یزد بعنوان دیار مؤمنین مطرح بوده است.
حافظ می گوید: ای باد صبا! تو که می وزی و تو که به کوی خوبان گذر می کنی، وقتی که به دیار یزد و مردم شهر یزد رسیدی، از قول و طرف ما به آنها بگو:
کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما
سَر های انسان های حق ناشناس و قدر ناشناس باید گویی برای چوگان شما باشند؛ یعنی آرزو می کنم همچنان که آنها دل های شما را خسته و آزرده کردند و بر شما با رفتار و کردار ناپسند زخم و آسیب زدند، خود آنها هم به دست شما آزار و آسیب ببینند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست
بنده شاه شماییم و ثناخوان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ قرب ] نزدیک بودن
[ بساط ] به هر چیزی گفته می شود که گسترده و پهن و باز می شود
[ بساط قرب ] این یک تشبیه بسیار لطیفی است که قرب را تشبیه به بساط کرده؛ قرب به اولیا و خوبان مثال بساط را دارد، مثال یک چیز گستردنی را دارد، مثال سفره دارد که چطور انسان سَر سفره بنشیند برخوردار می شود، آدمی هم که قرب نسبت به خوبان و اولیای خدا پیدا کند برخوردار و متنعم می گردد و لذا از قرب با وصف بساط یاد می کند
[ همت ] سعی، کوشش، تلاش
[ بنده شاه ] غلام شاه
[ ثناخوان ] دعاگو
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
عرض کردیم که ساکنان مردم شهر یزد مردمان با ایمان و اهل معرفتی از دیرباز بوده اند و همچنان هم این صبغه دینی در این شهر پررنگ تر از مناطق دیگر است و در حقیقت حافظ آنها را بساط قرب می بیند؛ قرب خدا و اولیای خدا و می گوید: شما بر سَر سفره متنعم هستید و ما از این سفره دوریم و ما مثل شما برخوردار نیستیم؛ اما همت و تلاش می کنیم که ما هم روزی بر این سفره بنشینیم. از این سفره دور هستیم؛ ولی از همت و تلاش و کوشش دور نیستیم.
ما هم مثل شما بنده ایم؛ منتهی نه بنده هر کس که بنده شاه شماییم و شاه و سلطان اهل ایمان خداوند است و می گوید: ما هم مثل شما بنده و مطیع و فرمان بردار خداوندیم؛ البته ثناخوان و دعاگوی شما...
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ای شهنشاه بلنداَختر خدا را همتی
تا ببوسم همچو گردون خاک ایوان شما
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ شهنشاه ] شاه شاهان
[ بلند اختر ] خوش اقبال، نیک بخت، کسی که بخت بلندی دارد، کسی که ستاره اقبالش بلند است
[ خدا را ] بخاطر خدا، برای خدا
[ همتی ] کمکی، توجهی
[ خدا را همتی ] برای خدا به من توجهی کن، محض رضای خدا به من لطفی کن
[ گردون ] فلک، آسمان، مجموعه اختران و ستارگان و ماه و خورشید
[ خاک ایوان ] درگاه، آستانه
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
مولوی می گفت:
من چو لب گویم لب دریا بود
من و امثال من وقتی "لب" می گوییم، منظور ما آن منظوری نیست که تو و امثال تو داری و بلکه من و امثال من وقتی از "لب" یاد می کنیم، منظورمون "لب دریا" است؛ یعنی یک حقیقت لا یتناها است؛ یعنی زبان ما با زبان شما فرق می کند و قاموس ما دو تا است و بر همین اساس وقتی که حافظ "ای شهنشاه" می گوید منظورش نمی تواند همین شاهان و زمامداران باشد که بعد بگوییم: حافظ شاهی را مدح گفته است و بلکه "شهنشاه" وقتی از زبان حافظ بیرون می آید نمی تواند جزء خداوند و جزء اولیای خداوند که مظهر او هستند باشد که اتفاقا اینجا باید منظور وجود نازنین امیرالمؤمنین علیه السلام باشد که نسبت به همه ی شاهان حقیقتا شاه است و همه ی شاهان عالم نزد او گدا هستند، و این مطلب به قرینه ی همان ساکنان شهر یزد است که عرض کردیم از دیرباز شهر یزد با وصف "نجف کوچک" شناخته می شد و نجف هم شاهی دارد که شاه شاهان است و ایوانی هم دارد که همان ایوان نجف باشد و بقول حافظ بوسگان آسمان و ماه و خورشید و ستارگان است.
ای شاه شاهان !
ای کسی که ستاره اقبال تو بس بلند در این عالم بود !
بخاطر خدا یک گوشه چشم و نگاهی به ما داشته باش، یک نگاهی هم به ما کن که اگر چنین کنی، منم دیر یا زود به آستان بوسی تو می رسم، منم همان جایی بوسه می زنم که آسمان بوسه می زند، ماه و اختران بوسه می زنند.
#نور_ماه
#غزلیات_حافظ
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
ir.skrsoft.myapp.apk
2.88M
┅═✾ نرم افزار #غزلیاتحافظ ✾═┅
💠ابیاتی که تاکنون در کانال شرح داده شده است
🔻در کانال ما عضو شوید:
@normah
#نسخه_دوم
#انتشار_آزاد
🔶 مــعـــیــــن
یکی از نام های زیبای خداوند "معین" به معنای اعانت کننده و کمک کننده است؛ خدا اعانت و کمک کننده است و در این کمک به ایمان و کفر افراد نگاه نمی کند و کافی است که کسی را ببینید که در حال تلاش و تقلاء کردن باشد تا او را یاری دهد؛ همان که قرآن فرمود:
كُلًّا نُمِدُّ هَٰؤُلَاءِ وَهَٰؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ ۚ وَمَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا
هر یک از این دو گروه(دنیا طلب و آخرت طلب) را از عطای پروردگارت، بهره و کمک میدهیم؛ و عطای پروردگارت هرگز (از کسی) منع نشده است
و حتی ممکن است کسی تلاش کند تا بر مردم چیره شود و تسلط پیدا کند، خداوند به او کمک می کند؛ همانگونه که علامه مجلسی در ذیل روایتی گفته است:
فيه دلالة على أن سلطنة الجبارين أيضا بتقديره تعالى حيث مكنهم منها و هيأ لهم أسبابها و لا ينافي ذلك كونهم معاقبين على أفعالهم لأنهم غير مجبورين عليها
این حدیث دلالت دارد که تسلط جبار هم به تقدیر خدای تعالی است که به آنها امکان داده و سببش را آماده کرده، و این منافات ندارد با اینکه کیفر کارهاشان را بینند، زیرا بر آنها مجبور نیستند
و گاهی انسان تلاش می کند که بر خودش چیره شود و بر هوا و هوس تسلط پیدا کند که خداوند به او هم کمک می کند:
عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ
همانا محبوب ترین بندگان خداوند در پیشگاه خداوند، عبدی است که کمک کند خداوند او را بر نفس خودش؛ یعنی کمک کند تا سوار بر نفس خودش بشود چون از خداوند چنین کمکی را طلب کرده است
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 حــــزن داشــتــن هــا و نــداشــتــن هــا
و نتیجه ی اعانت خداوند، قرار دادن حزن بعنوان لباس زیرن است(که دیده نمی شود ولی وجود دارد) :
فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ
"استشعار" و "شعار" به لباس زیرین و چسبیده به بدن گفته می شود که دیده نمی شود و انسانی که مورد اعانت خداوند قرار می گیرد جنسی از لباس غم دارد که وصف "شعار" دارد؛ یعنی دیگران در چهره او شادی و شعف می ببیند؛ در حالی که در درون او غوغایی از نگرانی هاست، همان که در روایت آمده است:
المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَحُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ
اندوه آدمی یا در داشتن ها است و یا در نداشتن ها است که معمول حزن آدمی در نداشتن ها است؛ اما مردان حق چنین حزنی ندارند و حزن آنها از جنس داشتن ها است و می گوید: من چهل سال عمر و آبرو و اعتبار دارم و با این آبرو و اعتبار چه کردم؟ چه مشکلی حل کردم؟
مثل غم های حافظ که می گوید:
مُفلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریم
آه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانند
نشود فردا که جامه ی تقوای من را بردارند
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
وای اگر که با این همه داشته ها ره به دِه و جایی نبرم
همان غم هایی که باباطاهر داشت:
غم یار و غم یار و غم یار
باباطاهر غم و حزنی که دارد از جنس فراق و دوری است که این جنس غم ها است که خداوند نصیب و کرامت می کند
خوشا آندل که از غم بهرهور بی
بر آندل وای کز غم بیخبر بی
خوشا به حال کسانی که از غم برخودارند و وای بر کسانی که از غم بی نصیب باشند؛ غمی که در داشتن ها است چون غم نداشتن سوزنده و تلخ و پیر کننده است و غم داشتن سازنده و شیرین و طروات بخش است:
نخورد خسرو دل غم مگر الا غم شیرین
و همان که شیخ بهایی گفت:
گفتمش از این عالم عالمی بود خوش تر
دست زد به زلف و گفت عالم پریشانی
به آن ولی حق گفتم : خوش تر از عالم ما وجود دارد؟ جوابم نداد و فقط موهایش را آشفته کرد و با زبان اشاره گفت: چنین عالمی هست و آن هم عالم پریشانی ایست؛ وقتی که پریشان و غم ناک بشوی، شیرین و خوش می شوی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقارن جذاب سنت ایرانی و اسلامی...
شنیدم که فرزانهای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست
از آن تیره دل مرد صافی درون
قفا خورد و سر بر نکرد از سکون
یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟
تحمل دریغ است از این بی تمیز
شنید این سخن مرد پاکیزه خوی
بدو گفت از این نوع با من مگوی
درد مست نادان گریبان مرد
که با شیر جنگی سگالد نبرد
ز هشیار عاقل نزیبد که دست
زند در گریبان نادان مست
هنرور چنین زندگانی کند
جفا بیند و مهربانی
┄┅═✾ معنای کلمات ✾═┅┄┈
[ فرزانه ] حکیم عارف
[ گریبان گرفتش ] گرفت گریبان
[ رند مست ] فاسقی که مست بود
[ تیره دل ] کسی که دلش تاریک است
[ قَفا ] پس گردنی
[ بی تمییز ] بی ادراک، بی شعور
[ تحمل دریغ است ] تحمل مایه تأسف است
[ که ] کسی که
[ سِگالد ] فکر کردن، اندیشیدن
[ هنرور ] با فضیلت
┄┅═✾ شرح ✾═┅┄┈
تحمل بدی های دیگران به دو غرض است: ۱. هدایت که سَر به راه شود ۲. کسی که به آدمی بدی کند و گریبان گیرد جاهلی است که لایق واکنش نیست
سعدی می گوید: فرزانه ای حکیم چون از جایی عبور کرد، فاسقی مست گریبان او بگرفت و گَردن او زَد، اما در سکون فرزانه هیچ تغییری پدیدار نگشت و از روی وقار سَر بلند نکرد.
یکی به فرزانه گفت: تو نیز مانند رند مست مرد هستی که می توانی او را گریبان زنی و درست است که تحمل نکوست اما نه در جایی که رند مست بی تمییز و بی شعور است و با سکون و وِقار تو سَر به راه نخواهد شد و بخاطر همین تحمل در اینجا دریغ است؛ یعنی مایه ی تأسف است.
آدم پاکیزه خوی و فرزانه حکیم وقتی این سخن را شنید، گفت: از این سخن ها با من مَگوی...
آدمی که مست و نادان است، گریبان آدم را پاره می کند و چون مست و نادان است من که هیچ که اگر شیر هم ببیند دنبال شیر می کند و به او قَفا می کند و اینگونه اندیشه نبرد با شیر جنگی دارد و بنابراین با چنین آدم نادانی نباید نادانی کرد و از کسی که خود را عاقل و هوشیار می داند، زیبنده نیست که دست به گریبان یک نادان بشود.
سعدی می گوید: سبک زندگی انسان با فضیلت چنین است که با انسان نادان نادانی نمی کند و با انسان نامهربان نامهربانی نمی کند و بلکه اگر جفا بیند، مهربانی می کند چون هر چیز یا ضد خودش از بین می رود.
#نور_ماه
#بوستان_سعدی
________ نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
🔶 جـــدال با نــــادان
کسی که با نادان جدال کند، عقل ندارد
«من ماری السفیه فلا عقل له»
________نـــــــورمـــــــاه | @normah _________
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بــــگـــــو کـــــجـــــایـــــی؟
#یاصـــاحــــبالــــزمــــان