eitaa logo
نوستالژی کده
1.6هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.8هزار ویدیو
4 فایل
با ما لحظات پر از خاطرات دهه ی پنجاه و شصت رو زندگی کنید 🌱کپی از کانال حلالت رفیق🌱 ما نوستالژی بازا بخیل نیستیم😁 ارتباط با ما 👈 @ammar_8 ____________________________ #نوستالژی_کده
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا دلم زندگی تو تهران اون سال‌ها رو میخواد خسته شدم از این شلوغی بیخود، هرج و مرج، آلودگی و استرس عقب موندن تو این شهر بزرگ ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
يك سفر فراموش‌ نشدنی دانشجويان معماری دانشگاه تهران ١٣٥٣ ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
ما مدرسه نرفته‌ایم! مدرسه زمانی مدرسه خواهد بود که ما در آن موارد زیر را می‌آموزیم: مالیات چیست؟ چگونه درآمد داشته باشیم؟ چگونه خرج کردن پول را مدیریت کنیم؟ چگونه کارهای بانکی را انجام دهیم؟ چگونه آشپزی کنیم؟ چگونه تغذیه مناسب داشته باشیم؟ چگونه با «نه شنیدن» کنار بیاییم؟ چگونه «تنهایی» را مدیریت کنیم؟ چگونه خود را دوست داشته باشیم؟ چگونه رابطه‌ای را آغاز کنیم؟ چگونه از روابط مراقبت کنیم؟ چگونه در مصاحبه شغلی شرکت کنیم؟ چگونه برای خرید خانه برنامه‌ریزی کنیم؟ چگونه در شرایط سخت، خود را سرپا نگه داریم؟ با نگاه به آنچه باید می‌آموختیم و مرور آنچه آموختیم، می‌توان گفت: «ما مدرسه نرفته‌ایم!» 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
شب بود؛ اما حسنک هنوز به خانه نیامده بود، حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید. او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت تنگ به تن میکند. او هر روز به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهایش ژل می‌زند.. موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست، چون او به موهای خود گلد می زند. دیروز که حسنک با کبری چت می کرد کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند چون او با پطروس چت می کرد. پطروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می‌کرد. روزی پطرس دید که سد سوراخ شده است اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.. او نمی‌دانست که سد تا چند لحظه دیگر می‌شکند و ازاین رو در حال چت کردن غرق شد. برای مراسم ختم او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود. ریز علی دید کوه ریزش کرده است اما حوصله نداشت. ریز علی سردش بود و دلش نمی‌خواست لباسش را در آورد. او چراغ قوه داشت اما حوصله دردسر نداشت. قطار به سنگ ها بررخورد کرد و منفجر شد تمام مسافران و کبری مردند اما ریزعلی بدون توجه به خانه بازگشت. خانه مثل همیشه سوت و کور بود . الان چند سالی بود که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد. او حتی مهمان خوانده هم ندارد. او اصلاً حوصله مهمان ندارد. او پول ندارد تا شکم مهمانان را سیرکند. او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد. آخرین باری که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت. اما او از چوپان دروغگو هم گله ای ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد و به این دلیل است که دیگر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ دیگر وجود ندارد 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
ميدانی جانم ! صبح‌ها همين كه صدایِ سوت کشیدنِ کتری رویِ اجاق را بشنوی، بویِ نانِ سنگکِ تازه‌یِ صبحِ زودِ پدر به مشامت برسد، و صدایِ صبحانه حاضر کردنِ مادر از آشپزخانه بیاید، يا وقتی عطرِ قرمه سبزيهایِ ظهرِ جمعه‌اش تویِ خانه ميپيچد و هوش از سَرت ميبرد، همين كه چشمت ببينتشانُ گوشَت نفس‌هايشان را بشنود، همین که آغوشِ گرمشان را لمس کنی و بگویی «چقدر دوستشان داری» يعنی «صبحت بخير» شده ...! 💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
این خوشگلا ظرف‌های پیک‌نیک‌اند متعلق به دهه ۴۰ ملت با این جواهرات می‌رفتن پیک‌نیک ! ‌💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
خاک بازی یکی از بازی هایی بود که همیه پسرا انجام میدادن😍 امکان نداره یه نفر بازی نکرده باشه 💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند 👤فروغی بسطامی 💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
اگر اون زمان ایران و هنگ کنگ فیلم مشترک میساختن: بروسلی: غودااااااااااا مرحوم خیر آبادی: خبه خبه بروسلی: چشم هرچی زن داداش بگه 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
خاطره ای بی نظیر از معلم شهید محمدعلی رجایی : یکی از شاگردان قدیم شهیدرجایی نقل می کند: به هفته آخر ماه اسفند نزدیک می شدیم. دانش آموزان می خواستند هر طوری شده، اون هفته رو تعطیل کنند! بچه ها برای هر معلمی نقشه ای کشیدند. این معلم که حاضره تعطیل کنه. اون معلم که کتاب رو تدریس و تموم کرده. دیگری هم حضور و غیاب نمی کنه و. اما مشکل اصلی، معلم ریاضی، آقای رجایی بود که یقین داشتیم نه تعطیل میکنه نه اجازه غیبت میده. بچه ها فکرهاشون رو سرِهم گذاشتند و تصمیم گرفتند بطور یکدست در کلاس حضور پیدا نکنند و آقا معلم رو در برابر عمل انجام شده قرار بدند. روزی که ما با آقای رجایی درس داشتیم، بچه ها به مدرسه نیامده بودند ولی من بطور اتفاقی کاری داشتم که رفتم مدرسه.از سر کنجکاوی در گوشه ای از مدرسه سرم رو با توپ گرم کردم تا ببینم برای کلاس ما چه اتفاقی می افته! چند دقیقه مانده به شروع کلاس، طبق معمول آقای رجایی با دفتر حضور و غیاب و کتاب درسی از دفتر مدیر بیرون آمد و رفت به طرف کلاس... دل در سینه ام نبود. حالا چی میشه؟! اگر آقا معلم ببینه بچه ها قالش گذاشتند، ناراحت میشه؟! با دلهره گام های معلم رو تعقیب کردم. آقای رجایی به کلاس رسید. در رو باز کرد. وارد شد و سپس در رو بست... یعنی چی؟!... حتماً بعضی از بچه ها ترسیدند و رفتند سر کلاس... نامردا... دیگه خودم هم جرأت نداشتم برم سرکلاس. به بقیه باید چه جوابی می دادم؟! برای اینکه ببینم چه کسانی عهدشکنی کردند و سرکلاس رفتند تو مدرسه موندم. شاید نیم ساعتی گذشته بود که آقا معلم با دست های گچی که حکایت از تدریس داشت از کلاس بیرون آمد و رفت بطرف دفتر مدرسه. با عجله به سمت کلاس رفتم. از آنچه دیدم دهانم باز موند. هیچ کس درکلاس نبود و آقای معلم تمام درس رو با دقت و توضیح کافی روی تابلو نوشته بود. پایین تابلو هم اضافه کرده بود: دانش آموزان عزیز! حسب وظیفه در کلاس حاضر شدم و انجام وظیفه کردم. عیدتون مبارک! اولین روز بعد از تعطیلی با آقای رجایی درس داشتیم بچه ها بغض کرده و در حالی که گاهی نگاهی به تخته سیاه می انداختند، خاموش و بی صدا در خود فرو رفته بودند. رجایی شاید تنها معلمی است که در کلاس خالی تدریس کرد... 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
‍خیابان لاله زار سال ۱۳۵۷ سردر سینماهای لاله زار و آگهی فیلمهای ایرانی "سرکش" و "شارلوت به بازارچه می آید"، فقط چند ماه پیش از انقلاب. همونطور که در عکس پیداست اکثر مشتریان این سینماها مهمانان شهرستانی تهران، سربازان مرخص و بعضا" افراد بیکار بودند! در آن زمان معمول بود که در کنار فیلمهای جدیدتر، فیلمهای قدیمی نیز بطور مجانی یا به عبارتی دو فیلم با یک بلیط نمایش داده میشدند. ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
🍂احساس ناامنی فقط اون لحظه که از مدرسه می‌اومدی و می‌دیدی مامانت خونه نیست. 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای تولدت چه کادوهایی میوردن برای من پارچ و لیوان😂😂😂 •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
از مدرسه که برمی گشتیم تو کوچه ها بودیم تا شب! شب هم تا میومدیم مشق بنویسم برق می رفت و مجبور بودیم زیر نور چراغ نفتی مشقامونو بنویسیم •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
تلفن قورباغه ای نسل اول تلفن های ایرانی ک توخونه ها راه پیدا کرد تو هر کوچه شاید فقط یه تلفن بود اما اجازه میدادن بیاد خونشون زنگ بزن یا زنگ میزدن میرفتن صدا میکردن وای چه خاطره هایی. . . •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
یکی از رسالتهای دخترای دهه شصتی این بود که یکی از اینهارو ببافه بزنه به دیوار پذیرایی...😊 •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
صف در صف هواپیماهای بازنشسته‌ی B-17 آمریکایی (قلعه‌های پرنده) در پایگاه هوایی کینگمن، آریزونا بعد از جنگ جهانی دوم. بعضی‌هاشان صفر/خشک بوده، فرصت اعزام به جنگ را نیافتند و همگی دراین گورستان نهایتا اوراق شدند! ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا چه حس خوبی‌رو استاد انتظامی تجربه کرده و گفته این آهنگ مال منه👌 ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
چه خواب شیرینی بود خانه مادربزرگ پتو ها و لحاف ها همه بوی آفتاب و تازگی میداد تا کردنشان هم فرق داشت، باسلیقه و صاف روی هم میچیدن و بالشت ها هم ردیفی داشت برای خودش... وای که یه خواب راحت خانه ی مادربزرگ را می‌خواهم.... 👨‍🦳👩‍🦳 •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
*یادتونه؟* اول سال با دقت خط کشی میکردیم ولی وسطای سال دیگه کج و کوله میشد... •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
اربابی طمعکار و کم فروش در مغازه بقالی خود غلامی هندی داشت . ارباب به او گفته بود هر زمان که مشتری روغن یا عسل خرید، بعد از وزن کردن از غفلت مشتری استفاده و انگشت داخل کاسه کن و مقداری از عسل یا روغن را بردار و انگشتت را به دهانه خیک بمال. با این روش بعد از مدتی ارباب مقدار زیادی روغن و عسل جمع کرده بود. غلام از این کار بسیار تنفر داشت، اما از ترس فقط در دل می توانست ارباب خود را ناله و نفرین کند. روزی سر خیک، که تا آن روز بسیار بزرگ شده بود باز شد و عسل ها به زمین ریخت و ارباب هر کاری کرد نتوانست جلوی ریختن عسل ها را بگیرد غلام با دیدن این صحنه زبان باز کرد و به ارباب طماع خود گفت: انگشت انگشت جمع کردی، خیک خیک از دست دادی بَد مکن که بد اُفتی ، چَه مکن که خود اُفتی 👤شمس تبریزی اگر به کارهایی که می کنی و اتفاقاتی که برای تو رخ می دهد دقت کنی، متوجه می شوی که هرلحظه در حال مواجه با عکس العمل رفتار خودت هستی. 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید •••••-------•••🍏🍎🍏•••-------••••• https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞