"آنانکه زمستان را از پشت پنجره دیدهاند و گرسنگی را هم فقط در کتابها خواندهاند، نخواهند توانست که نمایندگانی شایسته برای دفاع از حقوق مردم باشند."
👤شهیدبهشتی
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
کشتی تایتانیک قبل از به آب انداخته شدن
۱۱۰ سال پیش...
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
دل آدم …چه گرم می شود گاهی ساده
به یک دلخوشی کوچک…
به یک احوالپرسی ساده…
به یک دلداری کوتاه ❤️
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد عزیز میشود ...
یک لحظه آفتاب در هوای سرد ،
غنیمت میشود ...
خدا در مواقع سختی ها ،
تنها پناه میشود ...
یک قطره نور در دریای تاریکی ،
همۀ دنیا میشود …
یک عزیز وقتی که از دست رفت ،
همه کس میشود …
پاییز وقتی که تمام شد ،
به نظر قشنگ و قشنگتر میشود...
✓و ما همیشه دیر متوجه میشویم!
قدر داشتههایمان را بدانیم…
چرا که خیلی زود، دیر میشود ...
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
این شیشه رنگی ها تنها نوستالژی دوران کودکیمه که هنوز زنده ان و دارن نفس میکشن و آرامش بخشن.
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
سند شش دانگ روستای رینه لاریجان، با همه مزارع و چشمه ها و نهر های آب و مراتع و خانه های مردم به نام رضاشاه پهلوی!
تا اواخر سلطنت رضاشاه، حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود...
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
روزگاری شهر ما ویران نبود
دوست فروشی اِنقدر ارزان نبود
صحبت از نامردی مردان،نبود
هیچ شخصی بهتر از دوستان نبود
دوستان را نارفیقی ننگ بود
رنگ دوستی بهتر از هر رنگ بود
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قشنگترین چمدون خونمون بالای کمد بودُ دست ما بچه ها بهش نمی رسید ، همیشه دوست داشتیم نزدیک عید بشه که مامان درش رو باز کنه و رومیزی مخمل رنگارنگ رو برای سفره هفت سین در بیاره ، ما هم یه دور چمدونُ زیر و رو
می کردیم انگار یه کشف مهم کردیم ُ دنبال یه جنس ناب بودیم ...
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
چند الاغ سوار در حال عبور از دروازه قزوین در حالی که یکی از آنها نیم نگاهی هم به اتومبیلی که در کنار توقف کرده دارد!
حدودا صد سال پیش
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
مال حرام، ماندنی نیست
مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ به طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: میدانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بهخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آبلیموست.
این مرد، تنها آبلیموفروش شهر بود که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطرهای آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی و خونشان را در شیشه میکنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدر جان داد.
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
چند الاغ سوار در حال عبور از دروازه قزوین در حالی که یکی از آنها نیم نگاهی هم به اتومبیلی که در کنار توقف کرده دارد!
حدودا صد سال پیش
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
#حکایت_قدیمی
مال حرام، ماندنی نیست
مردی در بصره، سالها در بستر بیماری بود؛ به طوری که زخم بستر گرفته و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند و همیشه دست به دعا داشت. روزی عالمی نزد او آمد و گفت: میدانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بهخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که در بصره بیماری وبا آمد و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آبلیموست.
این مرد، تنها آبلیموفروش شهر بود که آبلیمو را نصفه با آب قاطی میکرد و میفروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطرهای آبلیمو میریخت تا بوی لیمو دهد.مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا میکنم زندگی تو بر باد برود، چنانچه زندگی مردم را بر باد میدهی و خونشان را در شیشه میکنی. عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ۱۰ سال است برای درمان و علاج خود آنها را میفروشی.
میدانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد و زجرکش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسهها را فروخت، پدر جان داد.
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
دختر با عروسک
عکاس: آنتوان سوروگین
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
محلههای قدیم مثل یه خونه بود. خونهها اتاقهاش بودن و کوچه حیاطش. همسایهها هم اعضای خانواده بودند.
البته بیآفت هم نبود، ولی قدیمیا اعتقاد داشتن باید مردمدار بود و آفتها رو برطرف کرد.
کوچهها خاموش و غریبه نبود. از کوچههای ناآشنا و از ناآشناهای کوچه نمیترسیدیم. انگار که توی حیاط خونه خودمونیم. حیاطی که با درختها، پرندهها و گربهها سهیم شده بودیم. اون موقعها انقدر با طبیعت بیگانه نبودیم.
بعد از ظهرهای پاییزی،
زیر درختهای طلایی کوچه،
صدای قارقار انبوه کلاغها
خانمهای همسایه که برای خرید از گاری یا وانت توی کوچه میومدن و سر صحبتشون باز میشد
بازی گل کوچیک با بچهها و ماشین یا موتوری که از وسط بازی ما رد میشد و ما با چند ثانیه بیحرکت شدن، نشون میدادیم که نه اون مزاحم ماست و نه ما محل عبورشو بستیم
توپی که گاهی زیر ماشین میرفت، گاهی شوت میشد اون دور دورا و یه عابر خوشرو بود که سعی میکرد توپ رو به شکل دراماتیکی به ما برگردونه.
کاش الان کسی بود که ما میگفتیم آقا آقا... همون خوشی ما رو بده بیزحمت... و اون هم با یه بغل پا، چیزی که ازمون دور شده بود رو بهمون برمیگردوند.
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاضرین تو این خونه ها زندگی کنید؟!
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاد اون حال خوبی
که دیگه نیست بخیر ❤️
قوری لعابی
قوری شلغمی
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
✓مهربانی دیوار نمیخواهد
✓مهربانی یک دل بزرگ و با صفا میخواهد
✓دلی به وسعت دشت
✓و دشتی به اندازه گذشت...
💯•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
تصویری تاریخی از ورودیِ اهرام😍
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
چشم اندازی از تهران، حوالی دهۀ ۱۲۹۰ خورشیدی
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60
#قاب_قدیم
•••••-------•••🍏🍎🍏•••-------•••••
https://eitaa.com/joinchat/1877999940Cd7477fe258🎞
#نوستالژی
#خاطرات
#دهه60