هییییی یادش بخیر 😊
از مدرسه که برمی گشتیم تو کوچه ها بودیم تا شب! شب هم تا میومدیم مشق بنویسم برق می رفت و مجبور بودیم زیر نور این چراغا مشقامون رو بنویسیم ،اون موقع ها همچی ساده بود ولی دلا خوش بود....
#نوستالژی
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پلی که بدون حضور مسئولین افتتاح شد!!؟
وهمه ی ما را شرمنده کرد!؟!؟
فردای قیامت جواب این بزرگواران را چگونه باید داد
شهدا شرمندهایم
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
⬛️⬛️⬛️
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
در قسمتی از تاریخ زندگی میکنیم که بعدها حتما ازش سوال میاد!
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
✅ دعوت به همکاری افراد جویای کار درخانه برای بانوان ✨✨
🔯 بدون نیاز به سرمایه گذاری
🔯 بدون محدودیت زمانی ومکانی
🔯 بدون نیاز به مدرک تحصیلی
🔯 همراه با آموزش رایگان
🔯شرایط سنی ۲۰ الی ۵۰ سال
✅ مابه دنبال افرادی پرتلاش وکوشا میگردیم
که بخواهند در خانه فقط با یک گوشی کارآفرینی کنند.
⬅️ وبه درآمدکم راضی نشوند😍
💎اگر همچنین فردی هستی فرم زیر رو پر کنید👇👇👇👇👇
https://form.avalform.com/view.php?id=62022454
▪️ ۳۲ سال پیش وقتی سیدعباس ترور شد اسرائیل فکر میکرد کار حزب الله تمام است...
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر دلم گرفت یاد بچگیام افتادم🥺
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
می دوزم به چرخ خیاطی مادر
نگاه گلدوزی شده ام را....
کوک می خورند
چشم ها و خاطرات به هم... ....
و می پوشاند پیراهنی از جنسِ مهر و دلتنگی
سراپایم را...
کاش کودکانه می ماند
تمامی نگاه های گلدوزی شده ام💙💚
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
میدونید چرا با مادربزرگ مادری تون انقدر احساس نزدیکی میکنید؟
به این دلیله که مادر بزرگ مادریتون یک بار شما رو توی شکم خودش حمل کرده
جنین دختر با تمام تخمک هایی که در طول زندگی خود خواهد داشت به دنیا میاد؛ پس وقتی مادر بزرگ شما مادرتون رو باردار بوده، شما قبلاً به عنوان یک تخمک کوچک در تخمدانهای مادرتون حضور داشتید.
شما سه نفر برای نسلها به هم متصل هستید.
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
دوران کودکی و جوانی سیدحسن نصرالله
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
شعرى از حكيم عمر خيام بر دیوار دانشکده پزشکی میوکلینیک آمریکا:
تُنگی میِ لَعل خواهم و دیوانی
سَدِّ رَمَقی باید و نصف نانی
وانگه من و تو نشسته در ویرانی
خوشتر بُوَد آن ز مُلکَتِ سلطانى
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
تمام زندگی ام
پشت یک نیسان آبی جا می شود
می ماند خاطره هایم
که سمسارها به مفت هم نمی خرند
باور کنید، هیچ چیز
بدتر از خاطره به دوشی نیست
👤جلال حاجی زاده
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
کسی میدونه این چیه؟
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
یه قبل و بعد::
تهران/تقاطع جمهوری_ ولیعصر
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
اربابی آوازه کنیزی نوجوان و زیباروی را شنید، که قدی بلند و چشمانی خمار و صدایی دلکش داشت.
۲۰ هزار دینار قیمتش بود و هر کسی را توان پرداخت این مبلغ برای خرید آن نبود،
این کنیز ماهها در خانه بود، همه میدیدند، اما کسی توان خرید او را نداشت.
ارباب به غلام خود یک گونی سکه داد و او را روانه شهر کرد تا آن کنیز ماهرخ را بخرد.
پسر ارباب به پدر گفت :
«پدر میخواهم دیوانگان شهر را لیست کنم تا به آنها طعامی دهیم.»
پدر گفت :
«اول مرا بنویس و دوم غلام مرا.»
پسر پرسید:
«چرا پدرم؟»
گفت: «اولین دیوانه منم که به غلامی اعتماد کرده و یک گونی زر به او دادم. اگر او هم کنیز را بخرد و برای من بیاورد او هم دیوانه است، چون من بهجای او بودم، اگر پول را نمیدزدیدم، کنیز زیباروی را دزدیده و به بیابانی روان شده و تا آخر عمر با او زندگی میکردم.
در این حالت هر دو دیوانهایم.»
غلام کنیز را خرید و در حال برگشت کنیز گفت:
«بیا هر دو سمت بیابانی روان شویم.
من دوست ندارم دیگر در بند و همخوابی اربابی باشم. به خود و من رحم کن.»
غلام گفت:
«من غلامم و هیچ گنجی روی زمین ندارم، اما در دلم گنجی به نام امانتداری و صداقت است که هرگز آن را با آزادی و لذت خود عوض نمیکنم و جواب ارباب را با خیانت نمیدهم، چون اگر چنین کنم مردهام و مرده از لذت بینصیب است.»
غلام کنیز را به خانه آورده و به ارباب تسلیم کرد.
ارباب چون داستان را شنید از صداقت غلام گریست و کنیز زیباروی را به او بخشید و هر دو را آزاد کرد.
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f