eitaa logo
حریم عشق
171 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مصاف رضوی
16.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹️ چالش تسلیم 👤 استاد ➖➖➖ ✅ کانال رسمی مصاف رضوی ✅ @Masaf_Razavi
. طبیب اصلی خداست، ما وسیله‌ایم رفقا .
عرقیجات معرفی شده در کانال رزامید تا این لحظه: 🔅 گلاب اعلای (غلیظ) رزامید قیمت: 95,000T 🔅 گلاب ممتاز (اصل) رزامید قیمت: 65,000T 🔅عرق کاسنی رزامید قیمت: 30,000T 🔅عرق هِل رزامید قیمت: 59,000T 🔅 عرق بیدمشک رزامید قیمت: 49,000T 🔅 عرق نعنا رزامید قیمت: 36,000T 🔅 عرق بهار نارنج رزامید قیمت: 34,000T ظرفیت تمام محصولات: 750cc 🔆 ارسال به تمام نقاط ایران 🔆 هزینه ارسال برای خرید های بیشتر از 700 هزار تومان رایگان 🔰 کانال عرقیات رزامید در ایتا 👇 @rosamid @rosamid
•| معرفی کاشان و گروه عرقیجات رزامید |• "فصل اول" اردیبهشت‌ماه می‌تواند مناسب‌ترین زمان برای سفر به منطقه کاشان باشد... می‌توانید در کنار تماشای آیین سنتی گلاب گیری، از جاهای دیدنی کاشان هم بازدید کنید و سفری خاطره‌انگیز و به‌ یادماندنی داشته باشید. در طول چند هفته‌ای که مردم شهر مشغول مراسم گلاب گیری‌اند، عطر گل و گلاب در جای‌جای شهر می‌پیچد و فضایی معنوی حال‌ و هوای کاشان را در بر می‌گیرد. شهر " قمصر _ نیاسر _ برزک " مرکز اصلی گلاب گیری کاشان به شمار می‌روند و حجم زیادی از باغ‌های گل محمدی را به خود اختصاص داده اند ادامه دارد... 🔆 عرقیات رزامید •| @rosamid |•
از قدیم گفتن که گلاب گلابِ کاشونه😍😄🌸 پس بیاین ی سر به این کانال بزنین☺️ کلییی عرقیجات های درجه 1 با قیمت مناسب داره 🤩 پس بدووییین ی وقتی جا نمونین رفقا 🙌🙂 🔴راستی‌!!!!!!! ✔️ در کنار فروشش هم بهتون کمک می‌کنه چجوری منزل از گیاهانتون عرق بگیرین ✔️ هم خواص عرقیجات ها رو میگه ✔️و حتی کمکتون میکنه وقتی دچار بیماری شدید چه عرقی مصرف کنین و فوایدشو بهتون میگه 🟥 خلاصه برا خودش ی مطبیه 🔬🩺 اگه نیاین ضرر کردین از ما گفتن بود 🥰🤷🏻‍♂ منتظرماااا... 🏃🏻‍♂✋ 🔆 عرقیات رزامید •| @rosamid |• کانال خودتونِ😊✋👇 https://eitaa.com/rosamid
🌷 آیت الله : هیچ علمی شیرین‌تر از علم نیست، ما برای این خلق شده‌ایم و هرچه که بتوانیم در این راه سرمایه بگذاریم به ما منتهی خواهد شد. 📚 خرمن معرفت، ص۱۶۴
💎امام علی علیه السلام: طُوبى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النّاسِ؛ خوشا آن كه پرداختن به عيب خويش، وى را از عيب ديگران باز دارد. 📚نهج البلاغه: خ 177، ص 576
-از امشبی به بعد به عشق محرمت- -چله گرفته ام که گنه کم کنم حسین-
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 به بهونه ی فکر نکردن بارها و بارها رفتم سراغ یخچال و هر چی به درد میخورد رو داخل شکمم کردم اما نه عقل موفق بود و نه دل نه امیرمهدی کم رنگ شد و نه اسکندر جایگزین آخر سر هم پناه بردم به طناب زدن انقدر طناب زدم و طناب زدم تا جونی تو بدنم نموند انقدر در حین طناب زدن با امیرمهدی ذهنم حرف زدم تا حرفی تو دلم باقی نموند و با تن خسته به تختم پناه بردم و خوابیدم *** مهرداد که زنگ زد باهاش حرف نزدم با هر دوشون قهر بودم ؛ هم مهرداد و هم رضوان از شب خواستگاری رضا و نرگس چهار شب گذشته بود و تو این مدت هیچکدوم پیداشون نبود بیشتر سرگرم جور کردن برنامه برای اون دوتا بودن که بتونن با هم حرف بزنن حتی حالی ازم نپرسیدن به رضوان حق می دادم ولی به مهرداد نه حال مساعدی نداشتم یه جورایی سر در گم بودم مثل کسی که بین یه دو راهی مونده باشه و ندونه باید از کدوم راه بره یا گربه ای که به دنبال سر کلاف هی دور خودش میپیچه و دست از پا درازتر بر میگره سر جای اولش و هیچ کس هم نبود که بتونم دردم رو بهش بگم ،میريختم تو خودم و هر لحظه کلافه تر می شدم شاید توقع زیادی داشتم که حالم رو بفهمن تو اون چهار روز یه بار با اسکندر حرف زده بودم و ایشون خیلی محترمانه گفته بود دوست نداره همسرش کار کنه وقتی با حالت اعتراض موضوع رو به مامان گفتم لبخندی زد و گفت " خودت تو زندگی باید بتونی همسرت رو به هر کاری میخوای انجام بدی راضی کنی " خداییش این حرف بود ؟ باید چیکار می کردم ؟ یعنی میومد اون روزی که انقدر عاشقش بشم که بخوام به خاطرش بی خیال کار بشم يا با هنر زنونه راضیش کنم با کار کردنم کنار بیاد ؟ 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 بعید میدونستم از طرفی هم منتظر بودم امیرمهدی به خاطر تدریس به اون بچه های بی بضاعت باهام تماس بگیره و اين کار رو نکرده بود من رو چشم انتظار شنیدن صداش گذاشته بود انگار همه چی دست به دست هم داده بود تا چهار روز بدی رو بگذرونم تنهای تنها بدون گوش شنوایی ساعت ها رو میگذروندم و بیشتر تو خودم فرو می رفتم حس میکردم برای کسی مهم نیستم که هیچکس سراغی ازم نمیگیره یا نمیاد بپرسه چرا انقدر تو خودتی ! هم دوستای سابقم رو کنار گذاشته بودم و هیچ جا نمیرفتم هم از مهرداد و رضوان خبری نبود هم از امیرمهدی خبری نداشتم و هم اسکندر با اون نظرش رفته بود روی اعصابم برای همین حوصله ی خودم رو هم نداشتم وقتی بعد از چهار روز مهرداد زنگ زد و خواست باهام حرف بزنه به مامان گفتم حوصله ی حرف زدن ندارم وقتی تلفن رو قطع کرد گفت که مهرداد گفته بعد از افطار حاضر باشم که میان دنبالم بریم بیرون ‏ منم لج کردم و گفتم نمیرم مطمئناً برنامه ریزی کرده بودن تا نرگس و رضا با هم حرف بزنن حضور من دیگه برای چی بود ؟ خودم رو با کامپیوترم مشغول کردم و تا زمان افطار از اتاقم خارج نشدم هر چی بد و بیراه بلد بودم به خودم و زمین و زمان دادم دعا دعا کردم واقعاً بی خیالم بشن بفض بزرگی تو گلوم بود و اخر سر هم به لطف دعای قبل از اذان سر باز کرد و تا نیم ساعتی وقت خالیم رو پر کرد نیم ساعت بعد از افطار اومدن دنبالم مامان از جواب دان بهشون شونه خالی کرد مجبور شدم برم جلوی در و راضیشون کنم برن مهرداد جلوی در خونه با دیدنم روی پله ها و با مانتو شلوار معمولی گفت: مهرداد - تو که هنوز حاضر نیستی ؟ آروم آروم به سمتش رفتم ‏ من - مگه مامان نگفت بهت نمیام ؟ مهرداد - منم پیغام دادم که نمیام ، نداریم. نگاهی به داخل کوچه انداختم رضوان و نرگس کناری ایستاده بودن با دیدنم هر دو سری تکون دادن رضا هم کنار ... کنار ... امیرمهدی هم همراهشون بود اون دیگه چرا ؟ سرش پایین بود و مثل هميشه من رو نمی دید من - در هر صورت نمیام مهرداد - زشته مارال ،همه منتظرت هستن ! 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛