eitaa logo
حریم عشق
148 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 نگاهی به جمع انداختم که بعضی با شگفتی نگاهم میکردن و بعضی ریز میخندیدن ... ولی یه نفر با بقیه فرق داشت مامان آروم کنار گوشم گفت مامان - نمیتونی زبون به دهن بگیری دختر ؟ اما حواس من جمع اون یه نفر بود که به زور سعی داشت خنده ش رو کنترل کنه ... برای اولین بار امیرمهدی به حرف من خندید ... این دفعه دیگه خنثی نبود ... ساکت نبود ناخودآگاه لبخند زدم ... رضوان سر آورد کنار گوشم رضوان - خونواده ی من تو رو میشناسن ولی دایی نرگس و خونواده اش که نمیدونن تو چه عجوبه ای هستی یه مقدار خوددار باش ‏ خیره به امیرمهدی که سر به زیر هنوز لبخند داشت گفتم من -به خدا حواسم نبود دارم بلند حرف میزنم ، خیلی بد شد ؟ رضوان - امیدوارم جلو عموشون از اين کارا نکنی حالا این دایی و زن داییه انگار یه جورایی مثل خودمونن وگرنه چنان اخمی بهت میکردن که خودت مجلس رو ترک کنی نگاهم رو از امیرمهدی گرفتم و تو جمع چرخوندم ... همه انگار حرفی نشنیده باشن دوباره مشغول حرف زدن شده بودن جواب رضوان رو دادم من - خیلی هم دلشون بخواد جمع از بی روحی در اومد همون موقع زنگ خونه شون رو زدن و خونواده ی عموی رضوان به جمع اضافه شدن مثل بقیه به احترامشون ایستادم ‏ پدر رضوان معارفه رو به عهده گرفت و خونواده ی درستکار رو با خونواده ی برادرش آشنا کرد عمو و زن عمو و دخترشون با تک تک سلام و احوالپرسی کردن ... عموی رضوان که بهم رسید اخمی کرد و جواب سلامم رو زیر لب داد سرم رو به رضوان نزدیک کردم من - از عموت متنفرم رضوان هم آروم جواب داد رضوان - تقصیر خودته اون روزا که بهت می گفتم یه مقدار جلوشون خوددار باش فکر این روزا رو می کردم من - شیطونه میگه برم بهش بگم که صورت دخترش مثل پاچه ی بُز پر از موئه رضوان سرزنش آمیز گفت رضوان - مارال ! روزه ای ! من - عموت روزه نیست ؟ رضوان - به جای غیبت کردن صلوات بفرست هم ثواب میکنی هم روزه ات رو هدر نمیدی خدا هم جای حق نشسته 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛