💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_پنجاه_و_پنج
مثل سه چهار روز قبل باز هم راس ساعت ده صبح گوشیم زنگ خورد ...خودش بود
انگار اون چند روز عدد ده ساعت دیواری جاش رو با اسم امیرمهدی عوض کرده بود
رضوان با دیدن خنده م که با زنگ گوشی مقارن شده بود با خنده گفت:
رضوان - خوبه محرم نیستین وگرنه نمیشد کنترلتون کرد
مامان - این دختر من غیر قابل کنترله وگرنه که اون بنده ی خدا خیلی رعایت می کنه
با خوشحالی به سمت گوشیم پرواز کردم و حرفای رضوان و مامان رو بی جواب گذاشتم و جواب دادم
من - جانم ؟
امیرمهدی - سلام هنوز محرم نشیدیما !
انقدر کلماتش رو با آرامش به زبون آورد که اون اخطار محرم نشدن بابت جانم گفتنم هم حال خوشم رو تغییر نداد صادقانه گفتم:
من -وقتی اسمت می افته رو گوشیم زبونم به گفتن حرف دیگه ای نمیچرخه
با کمی مکث جواب داد
امیرمهدی - انشالله هفته ی دیگه منم از خجالتتون در میام
من - منتظرم ببینم یه " جانم " مهمونم می کنی
خندید
امیرمهدی - صبر چیز خوبیه !
من - که من ندارم
امیرمهدی - فعلاً که نشون دادین خیلی هم صبورین، امروز عصر وقت دارین بریم بیرون ؟
من - امروز ؟
رضوان خونه مون بود و زشت بود تنهاش بذارم
امیرمهدی - امروز بهتره چون فردا رو مرخصی گرفتم برای کمک به مامان و بابا که اگر خدا بخواد پس فردا روز عید بتونیم کل وسایل خونه رو ببریم خونه ی جدید
من - اگر ماه سی روز بود چی ؟
امیرمهدی - روز سی ام باید بیام سر کار چون برنامه ی فردا و پس فردا مشخص نیست امروز ببینمتون بهتره
من - کار خاصی داری ؟
امیرمهدی - آره امسال اولین سالیه که روزه گرفتین به پاسش میخوام براتون یه هدیه بگیرم با سلیقه ی خودتون زود بریم و زود برگردیم که به افطار برسیم
میخواستم بگم " من که چند روزه رفتم تو مرخصی از روزه " ولی اون که روزه بود پس بی خیال حضور رضوان شدم که اومده بود خونه مون
من - باشه چه ساعتی؟
امیرمهدی - پنج و نیم خوبه ؟
من -عالیه
خداحافظی که کردیم به رسم ادب و احترامی که امیرمهدی یادم داده بود از مامان اجازه گرفتم و قول دادم زود برگردم
انقدر دور خودم چرخیدم و بین مانتوهام چرخ زدم برای انتخاب که عصر شد
سر ساعت حاضر شدم با یه دنیا دلخوشی یه دنیا انگیزه
شاد بودم از اینکه میخوام ساعتی رو کنار امیرمهدی بگذرونم
برای ما که محرم نشده بودیم یکساعت با هم بودن هم غنیمتی بود
شاد بودم و نمیدونستم موقع برگشت میشم برج زهرمار
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد