💛🌿💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛
🌿💛
💛
📜 #رمان_آدم_و_حوا
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دویست_و_چهل_و_یک
پویا - صبر کن صبر کن ... تند نرو مارال خانوم ... اون کار رو کردم تا بدونی هر کاری ازم ساخته ست ... بهت یه فرصت دوباره دادم اینکه بفهمی نمیذارم زن اون حاج آقای بو گندو شی ... معلوم نیست چه وردی بهت خونده که اینجوری عبد و عبیدش شدی ... دارم اخطار اخر رو میکنم بهت همین امشب همه چی رو بهم بزن ،من میخوامت
من - آخه بدبخت تو حتی عاشقی درست و حسابی هم بلد نیستی دلم رو به چیت خوش کنم ؟ همین حاج آقا همچین من رو غرق کرده تو محبتش و چنان عشقی بهم میده که حاضر نیستم یه موی گندیده ش رو با صدتای مثل تو عوض کنم
پویا - ببین من هر کاری از دستم بر میاد میتونم یه شبی مثل امشب که با نامزد اُمُلِت زیر درخت روی نیمکت و جلوی حوض نشستی بیام و بی حیثیتت کنم اونوقت دیگه مال منی
از زور عصبانیت نفس نفس زدم بی اختیار شروع کردم به راه رفتن بی همه چیز آبروم رو نشونه گرفته بود
چه جوری روش میشد این حرف رو بزنه کجا بود که داشت ما رو دید میزد و می دونست ما داریم چیکار می کنیم
احساس خفگی میکردم دست بردم و دو طرف شالم رو آزاد کردم و پایین انداختم
من -ما رو تعقیب میکنی عوضی ؟
چشم چرخوندم تا پیداش کنم صدای گوش خراش خنده ش سوهان روحم شد
پویا - نگرد دنبالم که پیدام نمیکنی انقدر خر نیستم که بیام جلو چشمت وایسم تا باباجونت رو بفرستی سراغم باباجونت ترسیده ؟ بهش بگو تازه کار من میخواد شروع شه
نه مثل اینکه واقعاً دنبالمون اومده بود و می دونست با خونواده هامون هستیم حرصی دست بردم داخل موهام و انگشتام رو مشت کردم
من - تو غلط میکنی نزدیک من بشی ازت شکایت میکنم
پویا - حتماً این کار رو بکن البته مطمئن باش قبلش من تموم آبرو و حیثیتت رو به باد میدم
من - تا بخواد دستت به من برسه من زنش شدم تو هم هیچ غلطی نمیتونی بکنی اون موقع دستت به من بخوره حکمت سنگساره میفهمی سنگسار
پویا - مطمئن باش راهی پیدا میکنم که اون ریشوی امل تف بندازه تو صورتت قسم می خورم که اگر زنش بشی این کار رو می کنم
کاش تواناییش رو داشتم تا پیداش کنم و انقدر بزنمش تا عصبانیتم فروکش کنه
عصبانیت که چه عرض کنم تمام وجودم رو به لرزش انداخته بود
من - هیچ غلطی نمیتونی بکنی تو که عرضه نداری بمونی و کاری که میخواستی انجام بدی رو به گردن بگیری پای قانون که وسط بیاد خودتو خیس میکنی پس حرف مفت نزن
و قطع کردم گنجایش ادامه دادن نداشتم
خیره بودم به گوشی تو دستم و سعی داشتم با نفس های عمیق پیاپی کمی آروم بشم
#گیسوی_پاییز
#کپی_بدون_نام_نویسنده_پیگرد_الهی_دارد
💛
🌿💛
💛🌿💛
🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛
🌿💛🌿💛🌿💛༄⸙|