eitaa logo
حریم عشق
174 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 نگاه از گردنبندش گرفتم ‏ من - نیست خیلی تو دل برویی فکر می کنی ازت خوشم اومده ! پسر - هستم تو با ما راه بیا خودت میبینی چقدر ماهم اومدم جوابش رو بدم که کسی پشتم قرار گرفت. شونه ش با فاصله ی کمی از شونه م قرار گرفت و بعد صدای امیرمهدی رو شنیدم امیرمهدی - بریم سرم رو چرخوندم و نگاهش کردم با نوع ایستادنش داشت به رفتن هدایتم می کرد. نگاهش به رو به رو بود و نه من رو نگاه می کرد و نه اون پسر رو ولی حالت صورتش نشون میداد عصبیه خشک بود و جدی حتی لحن گفتارش هم بی نهایت جدی بود. چیزی که تا به حال ازش ندیده بودم بی هیچ حرفی راه افتادم. امیرمهدی عصبی بود و من نگران ،دقیقه ای بیشتر نگذشت که با حرفش نگرانیم بیشتر شد و لحن تهدیدگرش حالم رو گرفت. امیرمهدی - دلم میخواد یه بار دیگه کارتون رو تکرار کنین ! آروم گفت ولی حس کردم رضوان و نرگس هم شنیدن چون گرمای دستی رو روی دستم حس کردم ... ناخودآگاه برگشتم و نگاهی به صورت عصبانیش انداختم عصبانی برای یه لحظه اش بودپر حرص نفس می کشید طلبکار گفتم: من - مگه چیکار کردم ؟ ابروهاش به شدت در هم گره خورد امیرمهدی - خودتون بهتر می دونین ! انقدر عصبی اين جمله رو بیان کرد که مطمئن بودم با ادامه ی بحث کارمون به دعوا می کشه اما بی توجه بحث رو ادامه دادم من - من فقط جوابش رو دادم خلاف شرع نکردم. امیرمهدی - اگر تو شرع گفته نشده ایراد داره دلیل بر زیباییش و انجامش نیست برگشتم به سمتش که باعث شد به طرفم بچرخه و سینه به سینه ی هم بایستیم. 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛