eitaa logo
حریم عشق
149 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 من – خدافظ . و رفت . لبخندي زدم . و به رفتنش نگاه کردم . وقتی رفتن ، برگشتم که دیدم امیرمهدي هنوز همونجا ایستاده و خیره ي به جاییه که چند دقیقه قبلش دست من و کامران تو هم قفل شده بود . خیره شدم به جهت نگاهش و در حینی که در رو می بستم فکر کردم چی باعث شده امیرمهدي اینجوري بشه . فقط دست داده بودم دیگه . کار خاصی نکرده بودم که . که ، که ، ... واي تازه یادم افتاد چیکار کردم ! با نا محرم دست دادم . امیرمهدي روي این چیزا حساس بود . لبم رو به دندون گرفتم . این چه کاري بود کرده بودم ؟ اونم جلوي امیرمهدي . یه لحظه دلم خواست مثل فیلم همه چی رو به چند دقیقه پیش برگردونم و کار اشتباهم رو درست کنم . ولی کار از کار گذشته بود و دیگه جایی براي درست کردنش نبود . شروع کردم دنبال واژه ها گشتن براي توجیه کارم . باید یه چیزي می گفتم . انگار بدجور بهت زده بود . با دست دست کردن من براي ردیف کردن واژه ها ، برگشت و با قدم هاي اروم پشت سر مردا راه افتاد . بی اختیار دنبالش کشیده شدم . سرش پایین بود و انگار داشت کارم رو تو ذهنش حلاجی می کرد . قدم هاش با طمأنینه بود ؛ مثل آدمی که در حال فکر کردنه . چرا حس کردم شونه هاش افتاده ست ؟ قدم ها رو مخصوصاً بلند برداشتم تا بتونم کمی نزدیک بهش راه برم . باید یه کاري می کردم . حداقل عذرخواهی . نمی خواستم ملامتم کنه . نمی خواستم تو ذهنش در موردم بد فکر کنه . نه حالا که می خواستم بیشتر بشناسمش و خودم رو همگام با زندگیش تغییر بدم ! الان وقت این نبود که بخوام با کارم دلسرد و ناامیدش کنم از خودم . اینجوري فاصله مون بیشتر می شد . و این اصلاً به نفعم نبود . دهن باز کردم حرفی بزنم که با صداي آرومش لب فرو بستم . امیرمهدي - یه انگلیسی به یه ایرانی می گه : چرا خانوماي سرزمین شما با مرداتون دست نمی دن !؟ یعنی اینقدر مرداتون غیر قابل اعتمادن !؟ ایرانیه می گه : ملکه سرزمین شما چرا با همه مردا دست نمی ده !؟ 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛