eitaa logo
حریم عشق
174 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 رضوان – فعلاً این خوبه . ولی باید بري چندتا از اینا براي خودت بخري . مثل بادکنک خالی از باد وا رفتم . من – مانتوي بلند دوست ندارم . خیلی خونسرد جواب داد . رضوان – پس امیرمهدي رو نمی خواي . صاف و محکم ایستادم . من – می خوام . لبخند پیروزمندانه اي زد . رضوان – آفرین ! پس بعداً میري و مانتوي بلند می خري . چاره ي دیگه اي هم داشتم ؟ رضوان – خب . یه بلوز شلوار هم انتخاب کن . داره دیرمون می شه . شلوار مشکی تنگم رو هم بیرون آوردم با یه بلوز تنگ به رنگ زرشکی . که کل یقه ش باز بود و آستین سر خودش فقط روي شونه هام رو می پوشوند . همه رو پوشیدم و یه شال مشکی هم انداختم سرم . مامان سرش رو داخل اتاقم کرد . مامان – می گم مارال . بهتره ... با دیدنم حرفش رو خورد . لبخندي زد . من – چی شده ؟ مامان – هیچی . می خواستم بگم کمتر آرایش کن که دیدم خودت مراعات کردي . اگه حاضري بریم . من – بریم . به سمت در می رفتم تا کفشاي پاشنه دار مشکیم رو بپوشم که دستی با یه جفت جوراب جلوم ظاهر شد . نگاه کردم . رضوان بود . اخم ظریفی کرد . رضوان – بی جوراب ؟ اخم کردم . من - جوراب دوست ندارم . 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛