eitaa logo
حریم عشق
149 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 همون کاري رو که گفته بود انجام دادم . یواش یواش پاهام رو بیرون کشیدم . پام که به کف هواپیما تماس پیدا کرد ، سعی کردم کمی فشار بیارم تا بتونم تنه م رو آزاد کنم . واي که بیرون اومدن از اون بین مثل آزادي از زندون بود . حس کسی رو داشتم که بعد از مدت ها اسارت اجازه ي رهایی داشت . سعی کردم بلند شم و روي پاهام بایستم . نتونستم . نه اینکه نتونم روي پاهام بایستم . نه . درسته پاهام درد می کرد ولی انگار زمین هم کج بود و نمی ذاشت راحت و صاف بایستم . نگاهی به دور تا دور غول اهنی کردم . کمی کج شده بود . چرا توقع داشتم بعد از سقوط صاف و خوشگل سر جاش ایستاده باشه ؟ نگاهم رو به سمت کف هواپیما کشیدم . فاجعه اي بود ! کلی آدم که یا روي هم افتاده بودن و یا این طرف اون طرف . غرق در خون . انگار دوباره حس بویاییم به تکاپو افتاد که بوي زننده ي خون رو حس کردم . و حالت تهوع گرفتم . بی اختیار گوشه ي شالم رو بالا آوردم و جلوي بینی و دهنم گرفتم عق زدم . عق خشک . سریع رو کردم به مرد جوون که داشت صندلی ها رو سر جاش بر می گردوند . آروم گفتم . من – داره حالم به هم می خوره . نشنید . انقدر حواسش به کارش بود که نشنید چی گفتم . به ناچار بلند و با لحن پر از التماس گفتم . من – داره حالم به هم می خوره . برگشت به سمتم . بدون اینکه نگاهم کنه گفت . - بلندشین بریم بیرون . باز هم سعی کردم روي پاهام بایستم . نمی شد . یکی نبود به من بگه خوب این کفشاي پاشنه دار رو چرا پوشیدي که نتونی روي زمین کج و کوله راه بري تازه فهمیدم چرا حس می کردم اون مرد جوون کج و کوله به نظر میاد . مشکل از هواپیماي کمی کج شده بود. روي پاهام بلند شدم ولی نشد که راست بایستم و در حالی که کمی سعی می کردم با خم و راست کردن خودم به پاهام اجازه ي پیشروي بدم ، دنبالش راه افتادم . خودش هم تعادل درستی نداشت . در حالی که پشتش به من بود نگاهی به سر تا پاش کردم . چرا حس کردم لباساش اتو کشیده ست ؟ با اینکه شلوارش خط اتو داشت اما کاملا کثیف شده بود . و یکی از پاچهی هاي شلوارش پاره شده بود و مثل پارچه هاي مخصوص نظافت آشپزخونه ي مامان ریش ریش شده بود . نگاهی به مچ پاش که کمی پیدا بود کردم . زخم بزرگی روش بود . که معلوم بود باید تازه باشه . آخه رد خون هنوز روش بود . دلم براش سوخت . با اون پایی که مطمئن بودم باید درد داشته باشه اومده بود کمکم . یکی از آستین هاشم از درز شونه پاره شده بود . و پایین لباسش از داخل کمر شلوار کمی بیرون اومده بود . همون موقع بود که متوجه وسط هواپیما شدم .... 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛🌿💛༄⸙