eitaa logo
حریم عشق
176 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
23 فایل
°•﷽•° •﴿ۅ هماݩا خدا گفٺ 🕊﴾ •| به نام شهید مدافع وطن امید اکبری|• _کپی به عشق صاحب الزمانمون ، حلالت مومن🌱 ♥️ .. به ما بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2583363789Ce1e8b17d2f
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نفرین و آرزوی مرگ برای دیگران داشتن، بذر نا آرامی و آشفتگی را در وجودمان پرورش میدهد. روی زمین به دعای هم محتاجیم و نه نفرین و لعن دیگران.
میفرمایندکہ: بایدببخشیم‌تابتونیم‌ادامہ‌بدیم(: شهید بروجردی|غریب
هدایت شده از منفـــــی هجده😉!
🌸💎🌸💎🌸 دنیــــــا هیچ تعهدی واســـه تکرار هیچ لحظه ای به هیچکس نداده :) پس از ثانیه هات لذت ببــــــر رفیق خوبـــــــم🙃😍
00:00
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 من – واقعاً چیزي که آدم می خواد و خدا بهش نمی ده به صلاحشه ؟ نفس عمیقی کشید . امیرمهدي – ببینین ! گاهی آدم ها کاري می کنن که خدا برآورده کردن خواستشون رو به تعویق می ندازه ؛ ببینه چه راهی رو در پیش می گیرن . گاهی هم به واسطه ي انجام گناه ، دیگه لیاقت برآورده شدن حاجتشون رو ندارن . اینا مربوط به اعمال خود آدمه . ولی اونجایی که هیچکدوم از اینا دخیل نیست و خدا می گه " نه " صد در صد به صلاحشه . گاهی می خواد بهتر و بیشتر بهش بده و گاهی می بینه به واسطه ي برآورده شدن حاجتش چیز مهمی رو از دست می ده . شما دلتون می خواد یه چیز بزرگ یا یه عزیز رو از دست بدین به بهاي به دست آوردن چیز دیگه اي ؟ کمی فکر کردم . راضی می شدم ؟ مگه همین چند هفته قبلش به خاطر زنده موندن امیرمهدي از داشتنش گذشت نکردم ؟ مگه به خدا نگفتم امیرمهدي رو نمی خوام تا سالم بمونه ؟ پس حاضر نبودم عزیزي رو از دست بدم . آروم گفتم . من – نه حاضر نیستم . امیرمهدي – پس قبول دارین این نه گفتن خدا بهتره ؟ سري تکون دادم . من – آره بهتره . فقط نمی فهمم چرا باید این برآورده شدن آرزوي آدم با از دست دادن چیزي همراه باشه . امیرمهدي – اونم حکمتی داره که خودش می دونه . اگر قرار بود از کار خدا سر در بیاریم مخلوقش نمی شدیم . می شدیم خدا . راست می گفت دیگه . کی ما تونستیم از کار خدا سر در بیاریم ؟ با دست به مغازه اشاره کرد . امیرمهدي – فکر کنم می خواستین پارچه بخرین ! نگاهی به مغازه کردم . نرگس و رضوان هنوز داخل بودن و در حال دیدن و خرید کردن . حرف امیرمهدي نشون می داد دیگه تایم حرف زدنمون تمومه . و نمی خواد بیشتر از اون در کنار هم باشیم . شاید نمی خواست خواهرش چیزي بفهمه . " گفتم و رفتم داخل مغازه 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 به محض ورودم رضوان و نرگس به سمتم برگشتن . رضوان سریع پرسید . رضوان – مامان سعیده پارچه خواستن ؟ سري تکون دادم . من – آره . خودت براي مامان پارچه انتخاب کن . منم پارچه لباسی می خوام . به خواست من ، فروشنده چند نوع پارچه ي مناسب رو نشونم دادم . در حال دیدنشون بودم که رضوان کنارم ایستاد و آروم ، طوري که نرگس متوجه نشه گفت . رضوان – نرگس اومد دنبالت دید داري با امیرمهدي حرف می زنی . چند لحظه نگاتون کرد و برگشت . مبهوت برگشتم و نگاهش کردم . من – واي آبروم رفت . اخمی کرد . رضوان – مگه داشتین چیکار می کردین ؟ حرف می زدین دیگه . ولی دیگه داشت زیاد طول می کشید . سرم رو به طرف پارچه ها چرخوندم . من – حالا پیش خودش چه فکري می کنه ؟ دستی به پارچه ي ساتن جلوي روم کشیدم . من – چیزي نگفت ؟ رضوان – نه . بنده ي خدا انقدر پارچه ها رو نگاه کرد و به بهونه ي خرید از فروشنده خواست بیاره ببینیم ، تا حرف زدن شما تموم شه . تمام حواسم به حرفاي رضوان بود و در عین حال دستی به پارچه ها می کشیدم . یه کار غیر ارادي . نرگس اومد نزدیکمون . نرگس – چیزي انتخاب کردي ؟ برگشتم سمتش و لبخندي زدم . در حالی که تو دلم غوغایی به پا بود . اصلاً دلم نمی خواست حرف زدن من و امیرمهدي رو به روم بیاره . من – راستش چون نمی دونم می خوام چه مدل لباسی بدوزم انتخاب کردن سخته . ببخشید شما رو هم علاف کردم ! لبخند دوستانه اي زد 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سعی‌کنیدقران،انیس‌ومونستان‌باشد نه‌زینت‌دکورهاوطاقـچه‌های‌منزلتان‌شود. بهتراســت‌قرآن‌رازینت‌قلبتان‌کنید..(: _شهیدسیدمجتبی‌علمدار
«ظرفیت پرواز انسان بہ اندازه فنا در راه خدا شدن است» + تو بہ چه حدۍ قانع شدۍ؟!
اگر انسان هایـی که مامـور به ایجـاد تحـول در تاریـخ هـستند از معـیارهای عصر خویش تبعیت کنند؛ دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد. شهید آوینی Γ
27.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ولی دیدنِ این کلیپ تواناییِ نگه داشتن ِ گریه‌ارو میخواد ..:)
-أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ اَلَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ.. +آن علی بن ابیطالب که تو در دنیا سنگِ او را به سینه می‌زدی و او را دوست داشتی من هستم :)! *صدایی‌که‌هنگام‌‌مرگ‌میشنویم*
00:00
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 نرگس – این حرفا چیه . اتفاقاً خیلی هم خوشحالم که باهاتون اومدم . بعد پارچه اي رو با دست نشون داد . نرگس – اون پارچه هم خیلی قشنگه . سه رنگ هم بیشتر نداره . به پارچه ي مورد نظرش نگاه کردم . یه پارچه ي طلایی بی نهایت زیبا . که بیشتر براي لباس نامزدي یا اینجور مراسم مناسب بود . نرگس – یکی از دخترایی که مامانم براي امیرمهدي در نظر گرفته همیشه تو عروسیا لباساي این رنگی می پوشه . یه لحظه حس کردم پارچه از جلوي نظرم محو شد و من فقط و فقط صورت امیرمهدي رو می دیدم . یکی از دخترا ؟ دخترایی که مامانش در نظر گرفته ؟ براي امیرمهدي ؟ واي ! ........ واي ! ... چرا درست زمانی که حس شیرینی از حرف زدن با امیرمهدي تو وجودم بود باید بهم یادآوري می شد که امیرمهدي سهم من نیست ؟ چه زود وقتش رسیده بود . اینکه بدونم من اونی نیستم که قراره یه عمر نگاه و لبخند امیرمهدي رو براي خودش داشته باشه . چقدر سخت بود قبول اینکه اون مرد بیرون ایستاده ، آدم این حواي پر اشتباه و مجنون نیست حال بدي پیدا کرده بودم . طوري که دلم می خواست فریاد بکشم تا شاید اون همه حس بد رو از درونم بیرون بریزم . و براي اینکه این کار رو انجام ندم ، دستم رو روي لب هام گذاشتم . و خیره به اون پارچه دختري رو تصور می کردم که ممکن بود بشه زن خونه ي امیرمهدي . عروس طاهره خانوم و حاج آقا . حس کردم نرگس نیم نگاهی بهم انداخت . و دوباره خیره شد به پارچه و گفت . نرگس – گرچه که امیرمهدي تا الان راضی نشده حتی بریم خواستگاري . نگاهش کردم . منظورش چی بود ؟ سرش رو کمی به سمت شونه ش خم کرد 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛
💛🌿💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛 🌿💛 💛 📜 نرگس – راستش اصلاً نمی دونم چی تو ذهنشه . برگشت سمت ما . نرگس – بالاخره کدوم پارچه رو می خري ؟ چقدر سریع بحث رو عوض کرد . و من نفهمیدم از گفتن اون حرفا چه هدفی داشت ! می خواست بگه که براي برادرش دختر در نظر گرفتن ؟ می خواست بگه به حرف زدن باهاش دلخوش نکن ؟ یا منظورش این بود بگه من به درد امیرمهدي نمی خورم و مورد تأیید خونواده ش نیستم ؟ تو دلم گفتم " منظورش هر چی باشه فرقی نمی کنه . من که حق ندارم به امیرمهدي فکر کنم . پس بهتره اصلاً به روي خودم نیارم که از حرفاش چقدر سوال تو ذهنم ایجاد شده " به زور لبخندي زدم و رو به هر دو گفتم . من – فکر کنم یه روز دیگه بیام براي پارچه خریدن بهتره . مرددم کدوم بهتره ! رضوان سري تکون داد . رضوان – هر جور خودت صلاح می دونی . براي مامان به انتخاب رضوان و نرگس پارچه خریدیم . به اصرارشون من هم پارچه براي چادر نماز گرفتم تا مامان برام بدوزه . از مغازه که خارج شدیم ، امیرمهدي رو پشت ویترین مغازه ي رو به رو منتظر دیدیم . نرگس رو کرد به ما . نرگس – می خواین یه دور هم تو پاساژ بزنیم ؟ البته اگر کاري ندارین ! نگاهی به سمت رضوان انداختم . من – من که کاري ندارم . تو چی ؟ رضوان – منم کاري ندارم . تا زمانی که رضا بیاد دنبالمون وقت داریم یه چرخی بزنیم . و رو به نرگس ادامه داد . رضوان – امشب قراره برم خونه ي مامانم اینا . براي همین برادرم میاد دنبالمون . نرگس سري تکون داد . نرگس – باشه . پس تا بیان دنبالتون یه دوري بزنیم . فقط قبلش من برم به امیرمهدي بگم 💛 🌿💛 💛🌿💛 🌿💛🌿💛 💛🌿💛🌿💛
🍃🌸🍃 🌸 السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ... 🍃سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛ 🌸سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد. 📗صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله، ص 631. 🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
__
15.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ استاد : خطبه عقدم رو رهبری خواندند 🔹هشدار به پدر و مادرهایی که سخت میگیرن:‌ اگر بچه هاتون دچار گناه زنا بشن بحمدالله یکی هم برای شما کپی میزنند @omideakbaree
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک پیشنهاد برای تموم مسئولین دارم، هر روز صبح قبل شروع کار و قبل صبحونه کاری! این کلیپ رو یبار نگاه کنید... 📍 حواسمون باشه ما روز قیامت باید جوابگوی این پدر و دختر باشیم... @omideakbaree
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ششـم ذیقعده 💫روز بزرگداشت 🌸 حضرت احمد بن موسی (ع) 💫" شاهچـراغ " 🌸 و دهه کرامت گرامی باد 💐 🌸🍃
تو حرف زدن با نامحرم چه در فضای حقیقی و چه در "فضای مجازی" حسابی مراقب باش 🔻 دقت کن تا دیدی انگار از حرف زدن با یه نامحرم "یه ذره داری لذت میبری" سریع قطعش کن اصلا ارتباط نگیر،به نفست رو نده اگه ازش پیروی کنی و بهش لذت حرام بدی بدبختت میکنه هم دنیا هم اخرت ❌ به خودت بگو: چه خبرته؟! ادامه نده✊ ✨به میزانی که ادامش دادی " چوب بیشتری " دنیا بهت میزنه!😣😣 🌺 سعی کن همیشه زندگی و خانوادت رو در مسیر آرامش قرار بدی و اصلا با نامحرم ارتباط نگیری مگر در حد ضرورت.
❌قابل توجه اوناییکه برای هر در فضای حقیقی یا مجازی اون را تایید و میکنن🔥🔥
                     ♡اَللّهُمَّ♡                   ♡کُنْ لِوَلِیِّکَ♡              ♡الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ♡         ♡صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ♡     ♡فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة♡   ♡وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً♡         ♡وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ♡              ♡طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها♡                       ♡طَویلا♡         🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸
وَ مبداهُ مِن مَشرق..
و آغاز كار او [امام مهدي(عج)] از مشرق[ايران] خواهد بود!