✨﷽✨
#بساط_ریا_مهیاست
✍مقدس اردبیلی رفت حمام ، دید حمامی دارد در خلوت خود میگوید : خدایا شکرت که شاه نشدیم ، خدایا شکرت که وزیر نشدیم ، خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدیم ! مقدس اردبیلی پرسید: آقا خب شاه و وزیر ظلم میکنند ، شکر کردی که در آن جایگاه نبودی ، چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟
گفت: او هم بالاخره اخلاص ندارد ! شما شنیدی میگویند مقدس اردبیلی ، نیمه شب دلو انداخت آب از چاه بکشه دید طلا بالا آمد ، دوباره انداخت دید طلا بالا آمد ، به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار آب میخواهم برای نماز شب ، کمک کن!
مقدس گفت: بله شنیدم ...حمامی گفت:.اونجا ، نصفه شب، کسی بوده با مقدس؟ مقدس گفت: نه ظاهرا نبوده ... حمامی گفت: پس چطور همه خبر دار شدند؟ پس معلوم میشود خالص خالص نیست!! و مقدس میگوید یک دفعه به خودم آمدم و فهمیدم یعنی چه این روایت که "ریا در مردم، پنهان تر است از جنبیدن و حرکت مورچه بر روی سنگ سیاه در شب تاریک ..."
🌹بساط خودنمایی مهیاست در فضای مجازی ، مواظب باشیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
17.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صراط مستقیم دین
صراط آدم سازی
#حضرت_علامه_حسن_زاده_آملی
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
#اداء_قرض
↲ از مرحوم سیّد عبدالکریم کشمیری(ره) سئوال شد کدام دعا برای اداء قرض خوب است ؟
✨ فرمود این دعا تأثیر دارد↯
【 یٰا قٰاضِیَ الدّیُونِ مِنْ خَزٰا ئِنِکَ الْمَکْنُونِ
.
هِیَ بَیْنَ الْکٰافِ وَ النّونِ اِقْضِ دَیْنی وَ
.
دَیْنَ کُلِّ مَدیُونِ بِعَدَدٍ خٰاص 】
📘 منبع: ادعیه شفا و دستورات /۵۸
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🦋
👌فواید بسیار خوب استغفار کردن:
🌸آیت الله مجتهدی تهرانی:
✅ کسی که زیاد استغفار کند چهار خاصیت داره:
1⃣*رهایی از غم و غصه*
✨کسی که زیاد استغفار کند،خدا غم و غصه را از دل و جان او بر می دارد؛ گاهی بدون هیچ دلیلی احساس غم و غصه کرده ام؛ و استغفار که می کنم؛ حالم خوب می شود شما هم این مطلب را امتحان کنید.
2⃣*احساس امنیت*
✨انسان از خبرهای هولناک می ترسد، مثلا می گویند زلزله ای در راه هست یا آمریکا می خواهد به ایران حمله کند و ... اینجا استغفار کن که آن ترس و خوف را برطرف می کند و هیچ اتفاقی هم نمی افتد ؛ آمریکا هم هیچ غلطی نمی تواند بکند.
3⃣*نجات از تنگناهای زندگی*
✨اگر در زندگی به بن بست خورده ای و مشکلاتت زیاد شده است استغفار کن. ازدواج کرده ای و صاحبخانه جوابت کرده؛ هرچی می گردی جا پیدا نمی کنی؟! برو استغفار کن، خدا به دل یکی می اندازد تا مشکل تو را حل کند و
4⃣زیاد شدن روزی
✨اگر استغفار کنی، خداوند روزی تو را از محلی که گمان نداری می فرستد،مثلا شمایک طلبه هم مباحثه خوب نداری اگر اهل استغفار باشی خدا یک هم بحث خوب به شما می دهد ،زن خوب نصیبت می شود؛ همسفر خوب پیدا می کنی و ...
این را هم بدانیم که منظور از رزق تنها مال و ثروت دنیا نیست، فقط پول نیست!
بلکه رزق شامل امور معنوی هم می شود، رفیق خوب رزق است؛ همسفر خوب رزق است...
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔴 #اخلاقی
🔰 توسل به اهل بیت(ع) انسان را خدایی میکند.
🌟 آیت الله #بهجت: سفارش پدرم همیشه این بود که خدا میداند این توسلات برای انسان چه میکند، این توسل برای انسان یک ارتباط است.
🌟 چطور وقتی یک لامپ را به برق وصل میکنیم، نور میدهد، انسان اگر به اینها متوسل شود، اسباب وصل میشود.
🌟 انسان وقتی به آنها متصل شود، انگار به خدا متصل شده است، این توسلات انسان را خدایی میکند، نظر ایشان این بود که انسان هرچه میتواند در این زمینه کم نگذارد.
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
امیرالمؤمنین علیه السلام:
اگر یکی از شما ثروتمند شد، هرگز کبر و غرورش را نیفزاید و از خاندانش فاصله نگیرد
لا يَزدادَنَّ أحَدُكُم كِبرا وعِظَما فی نَفسِهِ ونَأيا عَن عَشيرَتِهِ، إن كانَ موسِرا فِی المالِ
الكافی جلد2 صفحه154
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
📚 ﷽ 📚
#سلوک_معنوی
#حیات_عارفانه
🔹ما سه واژهُ نزدیک به هم داریم: "عفو" ، "صفح" و "غفران" ؛ که در یک آیه از سورهُ تغابن ، هر سه با هم آمدهاند: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ ۚ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ" (التغابن،۱۴) .
🔹اینکه فرموده "عفو کنید و صفح کنید و مشمولِ مغفرت قرار دهید" خیلی ترتیبِ جالبی است:
🔹عفو یعنی از مجازاتِ کسی درگذریم و بر زبان آوریم که کسی را بخشیدیم ، و دیگر سرزنشش نکنیم . دراینصورت او عِندَنا و عِندَالله ، بَریُٔالذِّمّه میشود و از ناحقّی که به ما کرده رها میگردد ، امّا خودمان درگیرِ جراحتی هستیم که از او در دل داریم .
🔹صفح یعنی دلمان را نسبت به او صاف کنیم و از صمیمِ قلب او را ببخشیم و از ملامتِ درونیِ او دست برداریم .
🔹غفران - که مقامی بالاتر است - یعنی برایش دعا کنیم و از خدا مغفرت طلب کنیم تا خدا هم به ما توجّه کند و مغفرت نصیبِ ما کند .
مغفرت ، نگاهِ استکمالیِ خداست که موجبِ حرکتِ بنده از ظلمات به نور میشود .
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_ششم _ممنونم. هدی نشست و دستانش را دور فنجان
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_هفتم
در خانه را که با کلید باز کرد دوباره صدای غرغرهای زن دایی اش را شنید.
_دختره پررو خجالت نمیکشی با پسر مردم تو خیابون میچرخی؟ باید آبروی ما رو جلو در و همسایه ببری؟ با خودشون میگن این دختره ننه اش هرجایی بوده یا باباش. خجالت بکش حیا کن. یکم از حورا یاد بگیر داییت میگه تا دانشگاه دنبالش کردم سرشو بالا نیاورده نگاه به کسی بکنه. تنها وجهه خوبش فکر کنم همین باشه اما تو همینم نداری.
_بسه مامان عه!مگه من زندونی شمام که هرچیزی بگین اطاعت کنم؟
_نخیر زبونتم دراز شده جلو مادرت ادب و حیا حالیت نمیشه. دختره چشم سفید رفتی با اون پسره ولگرد..
_ساسان..اسمش ساسانه مامان ولگرد نیست.
_حالا هر کوفتی هست. ازش دفاع نکن دختره پررو. یکم جلو مادرت حیا کن من نمیدونم چه گناهی به درگاه خدا کردم که تو افتادی تو دامن من..
حورا دیگر صبر نکرد و وارد خانه شد.
_سلام.
مریم خانم باز هم با عصبانیت جوابش را داد:علیک سلام. به به چه وقت اومدنه زود برو تو آشپزخونه سالاد درست کن. ناهارم که من درست کردم خجالت بکش یکم.
حورا بدون حرفی بعد از تعویض لباس هایش رفت تا سالاد برای ناهار درست کند.
فکرش مشغول حرف زندایی اش شد.
"یکم از حورا یاد بگیر داییت میگه تا دانشگاه دنبالش کردم سرشو بالا نیاورده نگاه به کسی بکنه. تنها وجهه خوبش فکر کنم همین باشه اما تو همینم نداری"
_چه عجب یکم ازم تعریف کرده بود.
_چی میگی با خودت دیوونه هم شدی!
نگاهی به زندایی اش نکرد و به کارش ادامه داد.
_داییت گفته امتحانات شروع شده باید بیشتر درس بخونی، کمتر کار کنی. منم مجبور شدن قبول کنم اما فکر نکن راحتی از صبح تا شب تو اتاقت باشیا.من دست تنهام کمکم میکنی اما بیشتر به درست میرسی که باز بعد امتحانات نری چغلی منو به دایی جونت بکنی. در ضمن اینم بگم که مهرزاد بخاطر جنابعالی همش تو اتاقش حبسه بچه ام شبا بعد شامت میری تو اتاق تا مهرزاد یکم بیاد پیش خانوادش. همه که مثل تو بی خانواده نیستن.
حورا به تک لبخند سردی اکتفا کرد و حرفی نزد. دلش میخواست همانجا جان بسپارد اما این توهین ها را از زبان زندایی اش نشنود.
کاش نمی آمد به آن خانه..کاش...
"کاش گذر زمان دست خودمون بود! از بعضی لحظات سریع میگذشتیم و توی بعضی لحظه ها میموندیم"
کار درست کردن سالاد که تمام شد، ظرفش را روی اپن گذاشت و گفت:من ناهار نمیخورم موقع ظرف شستن صدام بزنید.
مریم خانم لبخند خبیثی زد و چیزی نگفت. حورا درون اتاقش رفت و یک گوشه نشست. کتابش را به دست گرفت و شروع کرد به خواندن.
لحظاتی بعد دیگر متوجه چیزی نشد و بیهوش شد.
با صدای زنی عصبانی، از خواب پرید:مگه نگفتی ظرفت رو میشوری؟ بعد گرفتی خوابیدی؟ خواب به خواب بشی دختر پاشو برو ظرفا رو بشور.
حورا با چشمانی سرشار از خواب سرش را از روی کناب بلند کرد و برخواست.
ناگهان صدای مهرزاد آمد:من میشورم مامان بزار حورا خانم بخوابه.
مریم خانم دست زد به کمرش و گفت:هه حورا خانم!! چه غلطا! لازم نکرده بشوری خودش میاد میشوره.
_عه مادر من پس چرا ماشین ظرف شویی گرفتی؟
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_هشتم
_اونش به تو ربطی نداره برو تو اتاقت.
مهرزاد با نا رضایتی به اتاقش رفت و حورا با قلبی شکسته تمام ظرف ها را شست.
مارال که از مدرسه برگشت یک راست به اتاق حورا رفت و گفت:حورایی امتحانمو ۲۰شدم.
حورا خوشحال شد و بغلش کرد.
_آفرین عزیزدلم. خیلی خوبه.
_اومدم ازت تشکر کنم خیلی زحمت کشیدی همش بحاطر کمکای تو بود.
_و البته باهوشی خودت گل خوشگلم.
مارال با مظلومیت گفت:امشبم میای باهام علوم کار کنی؟
_فردا امتحان داری؟
_نه اما اگه تو نباشی نمیتونم درس بخونم.
_چشم خانمی تا اونموقع درسامو میخونم میام. الانم برو دست و صورتت و بشور، ناهارتو بخور، استراحت بکن.. بیدار که شدی میام عزیزم
_چشم..
گونه حورا را بوسید و گفت:دوست دارم حورا جونی.
مارال که رفت، حورا دلش قنج رفت برای این دختر کوچولو شیرین که هدیه خدا بود به او در این خانه.
تا شب درس هایش را خواند که بتواند راحت به درس مارال رسیدگی کند.
ساعت۸شب بود که به اتاق مارال رفت و ۱۰بیرون آمد. شام را که خورد بدون فرمایش زندایی اش به اتاق رفت تا مهرزاد از اتاقش بیرون بیاید.
مکالمه آن شب بین خانواده ایزدی چندان جالب نبود. بحث درباره عروسی دختر عمه مریم خانم بود و برای حورا چندان جذابیتی نداشت چون در هیچ مهمانی او شرکت نمیکرد.. یعنی او را نمیبردند.
بین کتابهایش نشست و مشغول درس خواندن شد تا اینکه خوابش برد.
اولین امتحانش فردا بود برای همین صبح زود برخواست و با عزم و اراده شروع کرد تا شب. شب هم بعد از شستن ظرف ها به تخت خواب رفت تا بتواند۸ساعت قبل امتحان استراحت کند.
صبح زود برخواست و با صبحانه اندکی که خورد راهی دانشگاه شد. در راه آیت الکرسی و صلوات میخواند تا استرسش برطرف شود.
دانشگاه حسابی شلوغ بود. همیشه موقع امتحانات میان ترم همین قدر شلوغ میشد. به سختی هدی را پیدا کرد و با او مشغول حرف زدن شد.
ساعت برگزاری امتحان که رسید به کلاس های مربوطه رفتند و امتحان برگزار شد.
حورا به آسانی هر سوال را با بسم الله الرحمن الرحیم پاسخ میداد و میگذشت.
۴۵دقیقه که گذشت برگه را به مراقب داد و کلاس را ترک کرد. هدی همیشه دیر می آمد و حورا نمی توانست معطل شود. بنابراین سریع راهی خانه شد و پیامکی برای هدی فرستاد تا منتظر او نماند و برود.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
#بصیرتی
🔰 حرکت نور و ظلمت در آخرالزمان
📌 آیت الله #حائری_شیرازی: عصر ما عصری است که به خاطر حاکمیت طاغوتها، هزار سال است که عده ای از نور به ظلمت میروند، و به خاطر ولایت الله، عده ای هزار سال است از ظلمت به نور میروند.
📌 فاصله اینها در این عصر ما بیشتر از یک سال قبل است، بیشتر از ده سال قبل است، بیشتر از صدسال قبل است؛ چرا؟چون هر دو در حال دور شدن از هم هستند.
📌 بشر به ظلمتی رسیده است که در هیچ تاریخی سابقه چنین ظلمتی نداشته است، ظلم هایی در این عصر میشود که در هیچ عصری چنین ظلمتی نبود.
📌 بالعکسش هم هست، پاکهایی پیدا میشوند در این عصر که در هیچ عصری چنین پاکهایی نبودند، اینها به خاطر ولایت الله است.
📌 انسان اگر تحت ولایت الهی باشد مرتباً از ظلمت به سمت نور میرود، طاغوت اسم خاصی ندارد، هر جا خدا نبود طاغوت است. خود انسان وقتی غیر خدایی عمل کند، می شود طاغوت، ظلمتش را زیاد میکند.
📌 اما هنگامی با ولایت الله است که از ظلمت به نور میرود، شما میگویید من با نماز از ظلمت به نور میروم یا با ولایت الله از ظلمت به نور میروم؟ نه؛ با نماز نمیروی، با #ولایت میروی. وقتی ولایت نبود، انسان را دور میکند از خدا.
📌 به #عاشورا نگاه کن. مگر عاشورایی ها نماز نمیخواندند؟ نماز بی ولایت میخواندند، شدند اشقیای کربلا با همان نماز، با همان حج، با همان جهاد، با همان امر به معروف، با همان نهی از منکر، با همان روزه، با همان زکات، با همان صله رحم، همه اینها را انجام میدادند، اما شدند اشقیای کربلا. چرا؟ چون با ولایت طاغوت بودند.
📌 این مهم است که انسان بگوید من به این رهبر (آیت الله خامنه ای) حواسم هست و اقتدا کرده ام، حرفهای دیگران هر که باشند حواست را پرت نکند.
▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
قربون خدای بزرگم برم که اگه خطا کنم
نهایت قهرش بین دو اذانه
دوباره صدام میکنه ، خدا عشق است . . .
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔅بهترین فـــــیلتر شکن
انسان با انجام گناه فیلترهایے بین
خود و خدا ایجاد میکند !
گناهانے که مانع استجابت دعا هستن و
راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن
و اما " نـــــماز " بهترین فیلتر شکن دنیاست!
خـــــدا این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است
خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع انجام گناه مے شود و رشد و کمال انسان را سرعت مے بخشد.
اگر باور ندارید این آیه را بخوانید
" اِنَ الصَلاة تَنهےٰ عَنِ الفَحشا وَ المُنکَر "
🔅"بدرستے که نماز انسان را از
فساد و فحشاء باز مے دارد "🔅
عنکبوت_آيه۴۴
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸👌سفارش جالب #خدا به پیامبر
حجت الاسلام #عالی
پیشنهاد دانلود👌👌👌
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
✅محبوب ترین کار نزد خداوند
✍در نگاه پیامبر اکرم (ص) نماز اول وقت، محبوب ترین کار نزد خداوند است.حضرت می فرمودند:
«هرگاه نماز در وقتش خوانده شود، به طرف آسمان بالا رود، درحالتی که همچو نور می درخشد و درهای آسمان برای آن نماز باز شود تا اینکه به عرش برسد.
سپس برای نمازگزار شفاعت می کند و می گوید خدا حافظ تو باشد، آن گونه که در توجه و حفظ من کوشیدی.»
📚صدوق، خصال، ج۱، ص ۷۸
📚ديلمى، ارشاد القلوب، ج ۱، ص۱۹۰
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
💫💫💫💫
#نمازم_اول_وقت_هست؟!🤔
نماز مانند لیموشیرین است🍋
هرچه از اول وقت دور تر شود تلخ تر می شود.😖
هرکه عادت به تاخیر در نماز کرده ,🕑
خود را برای تاخیر در امور زندگی اماده کند.😫
تاخیر در ازدواج 💑
تاخیر در اشتغال🗓
تاخیر در تولد اولاد👼
تاخیر در سلامتی.😇
هر قدر که امور نمازت منظم تر باشد, امور زندگیت هم تنظیم خواهد شد. 😍
#آیت_الله_بهجت
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔹گفتم:با این همه گناه
چڪارمےتوانم بڪنم؟
🔸مهربانم فرمود:
الم یعلموا ان الله هو
یقبل التوبة عن عباده
🔹مگر نمے دانند خداست
ڪه توبه را از بندههایش
قبول مےڪند
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
هدایت شده از خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
🌸😍رمانی پر از توکل و تعهد به باورهای دینی .به درستی که یقین دارم؛ باخدا باش پادشاهی کن 💐
♦️کپی رمان بی اجازه ممنوعه❌
&ریپلای به قسمت اول رمان🔰
eitaa.com/khodayarahaymnakon/1502
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗 🔗🔗 🔗 💌هوالحق 🔗 #رمان_حورا 🖌به قلم: زهرابانو #قسمت_هشتم _اونش به تو ربطی نداره برو تو اتاقت. مه
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_نهم
وارد خانه که شد سکوتی را شنید که غیر ممکن بود. هیچوقت در این ۱۷سال زندگی آنقدر خانه آرام نبوده. دلش می خواست بفهمد چه اتفاقی افتاده.
قدم به قدم که نزدیک در ورودی می شد استرسش بیشتر می شد.
جلوی در کفش های غریبه ای دید. با تردید کفش هایش را درآورد و رفت داخل.
صدای گفتگو های یواش و آرامی را می شنوید. بی خیال شد و بدون صدا وارد اتاقش شد.
تا شب بدون مزاحمت درس خواند و کسی مزاحمش نشد.
در اتاق طبقه بالا مهرزاد کلافه قدم می زد. فکرش درگیر اتفاقات و حرف های امروز بود که یواشکی از پشت در شنیده بود.
چرا مادر و پدرش نمی خواستند او بفهمد؟
چرا می خواستند برخلاف نظر حورا عمل کنند؟
فکر نبودن حورا در این خانه عذابش می داد.
در اتاقش قدم می زد و با خودش حرف می زد.
_بهش بگم؟ نگم؟ چیکار کنم؟ باید حورا رو با خبر کنم. نمی خوام در عمل انجام شده قرار بگیره و این وضعیت رو قبول کنه.
باید بهش بگم اما.. اما حورا که با من حرف نمی زنه. اون که به من اصلا محل نمی ده. منو آدم حساب نمی کنه.
همین غرورش منو جذب کرده.
موقع شام رفت پایین تا بتواند اگر توانست با حورا حرف بزند.
_سلام.
با سلام سرسری خانواده،نشست سر میز و منتظر حورا شد.
شام را کشیدند و حورا نیامد.
به مارال نگاهی کرد و گفت:مارال برو حورا رو صدا کن.
مادرش خیلی سریع گفت:نه حورا درس داره.
_ناهارم نخورد مادر من.
_تو به فکر خودت باش نمی خواد جوش کسیو بزنی.
مهرزاد با غیظ دندان هایش را بهم سایید و در دل گفت:حورا کسی نیست.. عشق منه..
شام را با بی میلی خورد و رفت بالا.
نیمه های شب بود و حورا مشغول دعا و نیایش. مهرزاد آرام از پله ها پایین رفت و پشت در اتاق حورا ایستاد.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
#قسمت_دهم
صدای گریه های هرشب حورا عذابش می داد. صدای زمزمه های عاشقانه اش با خدا او را ترغیب می کرد تا اوهم کمی با خدای حورا خلوت کند اما هر بار عشق حورا جلوی چشمش را می گرفت و نمی زاشت به خدا فکر کند.
پسری که تا به حال نماز نخوانده بود، حتی یک رکعت.. حال عاشق دختری با خدا و با ایمان شده بود که نماز شبش ترک نمی شد.
دستگیره در را کشید و در آرام و بی صدا باز شد. خواست برود داخل اتاق و با حورا حرف بزند اما نتوانست. چند بار سعی کرد که بالاخره قفل دل و زبانش را بشکند اما نتوانست و در را بست و برگشت به اتاقش.
اعصاب و روانش از دست خودش و زبان بی صاحابش حسابی بهم ریخته بود.
باید هرطور شده با حورا حرف می زد بنابراین تصمیم گرفت فردا موقع رفتن حورا به دانشگاه او را با ماشین برساند و با او حرف بزند.
صبح زود از خواب برخواست و صبحانه حاضر کرد. با آمدن حورا به آشپزخانه به او سلام کرد و گفت:صبحونه بخورین میبرمتون.
_نه ممنون خودم میرم.
با جدیت گفت:همین که گفتم. باهاتون حرف دارم.
دیگر مخالفت نکرد و نشست پشت میز. با هم صبحانه خوردند و بدون اطلاع مریم خانم با هم از خانه خارج شدند.
حورا در عقب را باز کرد تا بشیند اما مهرزاددر را بست و در جلو را باز کرد.
_من راننده شما نیستم حورا خانم. بشینین جلو.
حورا جلو نشست و خود را جمع و جور کرد. حس خوبی نداشت که با پسر دایی اش در یک ماشین بنشیند و با او حرف بزند.
مهرزاد که نشست سریع راه افتاد.
_حورا خانم میخواستم یک مسئله مهمی بهتون بگم. دیشبم خیلی سعی کردم بگم اما نتونستم.
_خب بگین.
_راستش.. من.. من دیروز..
_آقا مهرزاد اگه میخواین بگین زودتر حرفتونو بزنین.
هرکار کرد کلمات را به زبان بیاورد نتوانست و حرفش را هی قورت می داد.
_هیچی.
_یعنی چی هیچی؟ منو مسخره کردین؟ این همه وقت منو گرفتین که بگین هیچی؟
مهرزاد دهانش بسته شد و چون کم کم می رسیدند به دانشگاه سرعتش را کم کرد.
ماشین که توقف کرد، حورا با گفتن این جمله پیاده شد.
_لطفا از این به بعد اگر حرفی می خواین بزنین بهش فکر کنین بعد وقت کسی رو بگیرین.
&ادامه دارد...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
◇ مثل سوزن ◇
✍شما اول انگشت خود را در استمپ میگذاری و آن را جوهری میكنی و بعد پای يک قرارداد انگشت زده و آن را جوهری ميكنی.
⬅️ يعنی تا اين انگشت خود جوهری نشود نمی تواند برگ كاغذی را جوهری كند.
⬇️هندسهٔ عالم هم همين است. ما تا خود يک ويژگی و صفتی پيدا نكنيم، نمی توانيم ديگران را دعوت كنيم تا آن ويژگی و صفت را پيدا كنند.
اين است كه #قرآن_كريم گلايه ميكند:
📖چرا يك حرفهايی ميزنيد كه خود انجام نمي دهيد؟! (صف/۲)
🔺درست مثل سوزن كه براي همه لباس ميدوزد، اما خود برهنه است.
📚 کتاب مثل شاخه های گیلاس استاد محمد رضا رنجبر
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔅بهترین فـــــیلتر شکن
انسان با انجام گناه فیلترهایے بین
خود و خدا ایجاد میکند !
گناهانے که مانع استجابت دعا هستن و
راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن
و اما " نـــــماز " بهترین فیلتر شکن دنیاست!
خـــــدا این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است
خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع انجام گناه مے شود و رشد و کمال انسان را سرعت مے بخشد.
اگر باور ندارید این آیه را بخوانید
" اِنَ الصَلاة تَنهےٰ عَنِ الفَحشا وَ المُنکَر "
🔅"بدرستے که نماز انسان را از
فساد و فحشاء باز مے دارد "🔅
عنکبوت_آيه44
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔅آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت:"عموزادهام آیتالله سید عبدالکریم کشمیری فرمود: یخچال نداشتم. به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتم و از آن حضرت یخچال خواستم. به منزل که برگشتم دیدم دربِ منزل، گاری ایستاده و یخچال آورده است. گفتم از کجا آوردهای؟ گفت: مأمور نیستم بگویم.
ایشان گفت: از آیت الله کشمیری ذکری برای رفع تنگدستی خواستم، فرمود:
🔅🔅🔅روزی ۱۱۰ بار بگو: «اللّهُمَ اَغنِنِی بِحلالِکَ عَن حَرامِک و بِفَضِلکَ عَمَّن سِواک»
📚 منبع: کتاب «روزنههایی از عالم غیب»، نوشتۀ آیتالله سید محسن خرازی، صفحۀ ۱۱۰
🔆این ذکر را آیت الله بهجت و آیت الله مرعشی نجفی هم توصیه کرده اند
🔆شیخ بهایی ۱۵۰۰ مثقال طلا مقروض بود. ولی با خواندن این ذکر تمام قرضش برطرف شد.
🔆این همان ذکری است که علامه قاضی به عنوان کیمیا به شاگردش توصیه کرد
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🌺🍃با دلخوری به خدا گفتم:
درب آرزو هایم را قفل کردی
و کلید را هم پیش خودت نگه داشتی.
خدا لبخندی زد و گفت:
همه عشقم این است که
به هوای این کلید هم که شده
گاهی به من سر میزنی.
🦋وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ
🌺🌿و پروردگارتان گفت: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم (۶۰)
سوره غافر 🍃
#آرامش_با_قرآن
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🔹نغمۀ بندگی🔹
آیت الله حاج سیّدمحمّدصادق حسینی طهرانی مدّظلّه العالی
🍃 مرحوم علّامه والد رضوان الله علیه گاهی این ابیات عالی و راقی از ترکیب بند معروف مرحوم آیت الله حاج میرزا حبیب خراسانی رحمةالله علیه را که در بیان عجز و اظهار ذُلّ عبودیّت و مسکنت و خواری و فنای بنده در برابر کبریایی حضرت حق می باشد را می خواندند:
بنده را پادشاهی نیاید
از عدم کبریایی نیاید
بندگی را خدایی نیاید
از گدا جز گدایی نیاید
من گدا من گدا من گدایم
از عدم صرف هستی نشاید
دعوی کبر و مستی نشاید
خاک را جز که پستی نشاید
از فنا خودپرستی نشاید
من فنا من فنا من فنایم
📚 «نور مجرّد» ج ۱ ص ۱۵۲
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 کلیپ تصویری 👌
✅ تکنیک افزایش روزی
😍 دیدنش پشیمونتون نمیکنه...
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
🌷امام صادق (ع) :
ایما امراة قالت لزوجها: ما رایت قط من وجهک خیرا فقدحبط عملها؛
هر زنی به همسرش بگوید: «من از روی تو خیری ندیدم» عملش ضایع و حبط خواهد شد.
📚 من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 440.
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon
خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
👈#کلیپ اجساد پیدا شده #قوم_عاد 😨 💥⚡️نبینی از دست رفته بازم یک معجزه دیگر از قران!👌🦋
🌸انچه بخاطرش به کانال دعوت شدید🌸
🌸👌با #رمان_مذهبی_و_جذاب_حورا در بخش شبانگاهی همراه ماباشید🌸
هدایت شده از خدایا 🕋 رهایم نکن🔗
🔗🔗🔗
🔗🔗
🔗
💌هوالحق
🔗 #رمان_حورا
🖌به قلم: زهرابانو
🌸😍رمانی پر از توکل و تعهد به باورهای دینی .به درستی که یقین دارم؛ باخدا باش پادشاهی کن 💐
♦️کپی رمان بی اجازه ممنوعه❌
&ریپلای به قسمت اول رمان🔰
eitaa.com/khodayarahaymnakon/1502
🔖خدایـــارهایم نکــــن🔗
🔖 @khodayarahaymnakon