eitaa logo
عُرف عرفان ( حکایت عارفان )
1.1هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.3هزار ویدیو
78 فایل
نشر معارف اهل بیت مصطفی علیهم صلواه الله . ترویج عرفان حقیقی شیعه و علمای عامل و اساتید بنام حوزه های علمیه جعفریه و احادیث .
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 بنده ( ادمین ) از آقای برداران از تجار متدین شهر قزوین شنیدم : تاجری از اهالی گلستان هر ساله برای خرید پسته، بادام و فندق به شهر قزوین مسافرت می کرد، در یکی از سفرها که حالت تکدّر و ناراحتی در چهره اش نمایان بود ، عرضه داشت پسرم مدتی هست مفقود شده و همه مناطق محتمل را گشتیم و پیدا نکردیم . مرحوم آقای برداران افزودند به تاجر گلستانی گفتم برویم نزد فرزند تا راه چاره ای بیاندیشد . همراه ایشان خدمت سید خلیل مشرف شدیم، ایشان ورقه ای نوشته و فرمودند: روز پنجشنبه به تنها سالن سینمای شهر رفته ردیف سوم بنشین فرزندت در کنار تو خواهد نشست. بعد از مدتی تاجر مذکور به شهر قزوین آمدند و اظهار داشتند طبق دستور سید خلیل به سینما مراجعه و پسرم در کنارم نشست و .... https://eitaa.com/orfeerfan 🌷کانال عرف عرفان 🌷
💠 بنده ( ادمین ) از آقای برداران از تجار متدین شهر قزوین شنیدم : تاجری از اهالی گلستان هر ساله برای خرید پسته، بادام و فندق به شهر قزوین مسافرت می کرد، در یکی از سفرها که حالت تکدّر و ناراحتی در چهره اش نمایان بود ، عرضه داشت پسرم مدتی هست مفقود شده و همه مناطق محتمل را گشتیم و پیدا نکردیم . مرحوم آقای برداران افزودند به تاجر گلستانی گفتم برویم نزد فرزند تا راه چاره ای بیاندیشد . همراه ایشان خدمت سید خلیل مشرف شدیم، ایشان ورقه ای نوشته و فرمودند: روز پنجشنبه به تنها سالن سینمای شهر خودتان رفته ردیف سوم بنشین فرزندت در کنار تو خواهد نشست. بعد از مدتی تاجر مذکور به شهر قزوین آمدند و اظهار داشتند طبق دستور سید خلیل عمل کردم و به سینما شهرمان و منتظر ماندم که یک باره پسرم در کنارم نشست و .... https://eitaa.com/orfeerfan 🌷کانال عرف عرفان 🌷
💠 بنده ( ادمین ) از آقای برداران از تجار متدین شهر قزوین شنیدم : تاجری از اهالی گلستان هر ساله برای خرید پسته، بادام و فندق به شهر قزوین مسافرت می کرد، در یکی از سفرها که حالت تکدّر و ناراحتی در چهره اش نمایان بود ، عرضه داشت پسرم مدتی هست مفقود شده و همه مناطق محتمل را گشتیم و پیدا نکردیم . مرحوم آقای برداران افزودند به تاجر گلستانی گفتم برویم نزد فرزند تا راه چاره ای بیاندیشد . همراه ایشان خدمت سید خلیل مشرف شدیم، ایشان ورقه ای نوشته و فرمودند: روز پنجشنبه به تنها سالن سینمای شهر خودتان رفته ردیف سوم بنشین فرزندت در کنار تو خواهد نشست. بعد از مدتی تاجر مذکور به شهر قزوین آمدند و اظهار داشتند طبق دستور سید خلیل عمل کردم و به سینما شهرمان و منتظر ماندم که یک باره پسرم در کنارم نشست و .... https://eitaa.com/orfeerfan 🌷کانال عرف عرفان 🌷