4_5827906574949025562.mp3
3.2M
سخنرانی کوتاهی از حاج آقا عالی
#سید_ابوالحسن_اصفهانی
#داستان
#عفو
#گذشت
#صبر
https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
4_5834879961160221877.mp3
5.06M
سخنرانی کوتاهی از حاج آقا عالی #سید_ابوالحسن_اصفهانی
#داستان
#عفو
#گذشت
#شرح_زیارت_جامعه_کبیره
https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
🍃🌹ملاقات با امام زمان🌹
#سید_ابوالحسن_اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف
تصمیمش را گرفت و راهی اصفهان شد.
با آنکه از پدر شنیده بود:
من عهده دار هزینه هایت نمی شوم، اگر برای طلبگی به اصفهان بروی!
حجره اش خالی بود و دستش تنگ.
پدر، از سر دلتنگی، آمده بود دیدار پسر.
وضع حجره را که دید، از نو زبان به سرزنش گشود.
پسر طاقت شماتت های پدر را نداشت.
گریان و آزرده خاطر، رو سمت قبله کرد.
خطاب به ولیّ و صاحبش، امام عصر، عرض کرد:
عنایتی بفرمایید! نمی خواهم بگویند ما، آقایی نداریم!
همان وقت خادم مدرسه آمد.
گفت کسی آمده و سراغ تو را می گیرد.
سیدی بود نورانی و ناشناس. دلجویی کرد از او. پنج قران هم در دستش گذاشت.
وقت خداحافظی فرمود:
«شمعی هم زیر طاقچه حجره است. روشنش کن تا کسی نگوید شما، آقا ندارید!»
برگشت و ماجرا را برای پدرش گفت.
هر دو غرق حیرت . دل پدر آرام شد و به روستایشان برگشت.
پسر در اصفهان ماند.
با عنایت آقایی که داشت، شد مرجع تقلید شیعیان جهان، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی
📚 توجهات حضرت ولى عصر علیه السلام به علما و مراجع، ص121.
✨✨بخدا ما صاحب داریم
https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
═✧❁🌷یازهـرا🌷❁✧═