eitaa logo
عشاق‌الحسن(محب‌الحسن)
10.8هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.6هزار ویدیو
4 فایل
بالطفِ حـسن بوده حسینـی شده عالم این را به همه گفته و مبهـم نگذارید #روزی‌آبـاد‌مـیشود‌بقیـع🕊 .. سخنی بود درخدمتیم تبادلات کانال 👇 @yazahra_67 ............. @ghribemadine118
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.🍃 💌ماه یک ترم است، یک فصل از دانشگاه انسان‌شدن. اگر انسان قدر بداند می‌تواند در همین ترم، خودش را فارغ‌التحصیل کند. می‌فرمایند در این ماه، کن. گرد و غبار ظلمت و گناه را از قلبت پاک کن.🤍 [- حاج آقا زعفری زاده🎙] https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊 ღೋ═══════════ وکیل مقابل در حالی که از شدت خشم چشم هاش می لرزید و صورتش سرخ شده بود، دوباره فریاد زد … من اعتراض دارم آقای قاضی … این حرف ها و شعارها جاش توی دادگاه نیست قبل از اینکه قاضی واکنشی نشون بده … منم صدام رو بلندتر کردم … باشه من رو از دادگاه اخراج کنید … اصلا بندازید زندان … و صدای اعتراض یه مظلوم رو در برابر عدالت خفه کنید … آیا غیر از اینه که شما، آقای وکیل … هیچ مدرکی در دفاع از موکل تون ندارید؟ … . مکث کردم … دیگه نفسم در نمی اومد … برگشتم سمت میز خودم … . – متاسفم … اما نه برای خودم … متاسفم برای انسان هایی که علی رغم پیشرفت تکنولوژی … هنوز توی تعصبات کور خودشون گیر کردن … انسان امروز، در آسمان سفر می کنه… اما با مغز خشکی که هنوز توی تفکرات عصر رنسانس گیر کرده … . بدون توجه به فریادهای وکیل مقابل به حرفم ادامه می دادم … قاضی با عصبانیت، چکشش رو چند بار روی میز کوبید … سکوت کنید … هر دوتون ساکت باشید … و الا هر دوتون رو از دادگاه اخراج می کنم … . سکوت عمیقی فضای دادگاه رو پر کرد … اصلا حالم خوب نبود ولی معلوم بود حال وکیل مقابل از مال من بدتره … با چنان نفرتی بهم نگاه می کرد که اگر می تونست در جا من رو می کشت … چشم هاش سرخ شده بود و داشت از حدقه بیرون می زد … . – من بعد از بررسی مجدد شواهد و مدارک … فردا صبح، ساعت ۹ ، نتیجه نهایی رو اعلام می کنم … وکیل هر دو طرف، فردا راس ساعت اعلام شده توی دفتر من باشن … ختم دادرسی … و سه بار چکشش رو روی میز کوبید … . تا صبح خوابم نبرد … چهره اونها … چهره مایوس و ناامید موکل هام … حرف ها و رفتارها… فشار و دردهای اون روز … نابودن شدن تمام امیدها و آرزوهام … تمام اون سالهای سخت … همین طور که به پشت دراز کشیده بودم … دانه های اشک، بی اختیار از چشمم پایین می اومد … از خودم و سرنوشتم متنفر بودم … چرا با اون همه استعداد باید سیاه متولد می شدم؟ … چرا؟ … چرا؟ فردا صبح، کلی قبل از ساعت ۹ توی دادگاه حاضر بودم … مثل آدمی که با پای خودش اومده بود و جلوی جوخه اعدام ایستاده بود … منتظر بودم، هر لحظه قاضی ماشه رو بکشه … اما سرنوشت جور دیگه ای رقم خورد … قاضی رای پرونده رو به نفع ما صادر کرد … فریادهای وکیل خوانده بی اثر بود … ما پرونده رو برده بودیم … و حالا فقط قرار بود روی مبالغ جریمه و مجازات خوانده بحث کنیم … جلسه تمام شد … وکیل خوانده با عصبانیت تمام، اتاق رو ترک کرد … از جا بلند شدم … قاضی با نگاه تحسین آمیزی بهم لبخند زد … برای اولین بار توی عمرم، طعم پیروزی رو با همه وجود، حس می کردم … دستش رو سمت من دراز کرد … آقای ویزل … کارتون خوب بود … باورم نمی شد … تمام بدنم می لرزید … از در که بیرون رفتم دستم رو گرفتم به دیوار … نمی تونستم روی پاهام بایستم … هنوز باورم نمی شد و توی شوک بودم … موکل ها با حالت خاصی بهم نگاه می کردن … . – شکست خوردیم؟ … دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم … نه، پیروز شدیم… ما بردیم … برای اولین بار بود جلوی کسی گریه می کردم … و این اولین بار، اشک شادی بود … اصلا باورم نمی شد … اگر خدایی وجود داشت … این حتما یه معجزه بود … خبر پیروزی پرونده من بین کارگرها پیچید … مجبور بودم به کارم ادامه بدم … همه با تعجب بهم نگاه می کردن … یه وکیل سیاه، که زباله جمع می کرد … کم کم توجهات بهم جلب شد … از نگاه های عجیب و سراسر بهت اونها … تا سوال های مختلف … طبق قانون، برای پرسیدن سوال حقوقی باید بهم پول و حق مشاوره می دادن … اما من پولی نمی گرفتم … من برای پولدار شدن وکیل نشده بودم… . همین مساله و تسلطم روی قانون، به مرور باعث شهرت من شد … تعداد پرونده هام زیاد شده بود … هر چند، هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود … همیشه ضریب شکست من، چند برابر طرف مقابلم بود … با هر پرونده فشار سختی روی من وارد می شد … فشاری که بعدش حس می کردم یه سال از عمرم کم شد … موکل ها هم اکثرا فقیر … گاهی دستمزدم به اندازه خرید چند وعده غذا می شد … اما من راضی بودم … همه چیز روال عادی داشت … تا اینکه … اون پرونده ی جنجالی پیش اومد … پلیس… یه نوجوان ۱۷ ساله رو … با شلیک ۲۶ گلوله کشت… نام: محمد … جرم: مشارکت در دزدی و حمل سلاح گرم .... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با مناجات با خدا و اهل بیت علیهم السلام ۱۱۳ مناجات با امام رضا علیه السلام 🎙حاج منصور ارضی https://eitaa.com/oshagholhasan_313
🌺یابن الحسن... 🔻روز ظهور تو،چه سرافکنده می‌شوند 🔻آنان که در دعای فرج کم گذاشتند.. ☘به رسم هرشب،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان🌹 میخوانیم: الهی عظم البلا...⚡️ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◖❤️‍🩹🕊️◗ تا رمقی در تنِ ماهست بیا... حـال ما بی تو تباهست بیا... :)🌱🤍 ❤️ 🍃 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
بسم الله الرحمن الرحیم اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعالَمینَ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراَّءِ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَبیبَ اللّهِ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِفْوَةَ اللّهِ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمینَ اللّهِ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللّهِ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نُورَ اللّهِ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا صِراطَ اللّهِ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَیانَ حُکْمِ اللّهِ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دینِ اللّهِ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّیِدُ الزَّکِىُّ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الاْمینُ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْعالِمُ بِالتَّأویلِ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْهادِى الْمَهْدِىُّ🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الطّاهِرُ الزَّکِىُّ🌸 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا التَّقِِیُّ النَّقِىُّ🍃 السَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقیق🌸 ُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الشَّهیدُ الصِّدّیق🍃 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِی وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ🌸 💚 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
♥️⃟⃟🍃 چنین‌فرمودمهربان‌پروردگار ای فرزند آدم به عبادتم روی آور تا دلت را از خودم پرکنم و جانت را از سرخوشی همراهی‌ام آکنده سازم... https://eitaa.com/oshagholhasan_313
.🍃 ؛ ماه علی(علیه‌السلام)؛ و ماه تخلیه است! کعبه‌ی دل را با محبت و ولایت علوی از بت‌ها خالی کن. [- حاج‌اسماعیل‌دولابی🎙] https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚⃟⃟🍃 امیرالمومنین‌علیه‌السلام: از خود راضی بودن، نشانه‌ تباهی عقل توست. 📘غررالحکم،حدیث‌۵۴۱۲ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..📝 تا بحال شده كه ازتون بپرسن چاى مى خورى یا قهوه بگین فرقى نمیكنه؟ بپرسن پرتقال دوست دارى یا نارنگى بگین فرقى نمیكنه؟ بپرسن براى شام كجا بریم؟ بگین فرقى نمیكنه؟ هیچ فكر كردین چرا نباید چیزى براتون فرق بكنه یا نكنه؟ وقتى براى خودتون همه چیز بى تفاوت هست و اونقدر اعتماد به نفس ندارین كه نظرتون را محكم ابراز كنین چرا باید براى دنیا و كائنات فرق كنه كه شما اصلا وجود دارین یا وجود ندارین؟ وقتى خودتون نمى دونین چى مى خواهین چرا انتظار دارین كه كائنات بدونه چى به شما بده؟ وقتى نمى دونین چه شغلى را دوست دارین، چه مقدار درآمد ماهانه براى زندگى ایده آل شما لازمه، چه خونه اى چه ماشینى، چه همسرى جواب آرزوهاى شماست، خدا و دنیا و كائنات در مقابل شماى بى تفاوت چه تصمیمى باید بگیرن؟ از همین حالا از بى تفاوتى دربیایین خواسته هاتون را لیست كنین بهترین هاشو دستچین كنین وقتى خودتون هدفتون را مشخص كردین دنیا و كائنات هم از بلاتكلیفى درمیان و متوجه میشن كه در چه زمینه اى باید دست بكار بشن. از امروز بین پرتقال و نارنگى، بین غذاها، بین رنگها و.. فرق قائل بشین! یعنى سقف اعتماد به نفستون را بالا و بالاتر ببرید و هدف هاى مشخصى براى خودتون تعیین كنین🦋🫧 https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‌ ✹﷽✹ ═══════ ೋღ🕊 ღೋ═══════════ اون روز توی دفتر مشغول کار بودم که پدر و مادرش وارد شدن… خبر کشته شدن پسرشون رو توی دیده بودم … . پسرشون به خاطر یه برنامه، تا نزدیک غروب توی مدرسه مونده بود … داشته برمی گشته که پلیس به خاطر رنگ گندمی پوستش … و کوله بزرگ دوشش … و نزدیک بودن به محل جرم ، بهش شک می کنه … اونها بلافاصله با ماشین جلوی اون می پیچن … محمد به شدت وحشت زده میشه … که ماشین دوم هم از پشت سر، راهش رو می بنده … پلیس ها فریاد زنان از ماشین بیرون میان … و در حالی که فریاد می زدن دست هات رو ببر بالا … به سمت اون شلیک می کنن … ۲۶ گلوله … بدون لحظه ای مکث و تردید … بدن محمد رو سوراخ سوراخ کرده بودن … بچه ی وحشت زده ای که هرگز نفهمید چرا اون رو به بستن؟ … سلاح گرم یا هیچ کدوم از اشیای مسروقه توی وسایل محمد پیدا نشده بود … طبق تصاویر پزشکی قانونی از جسد … چند گلوله به زیر کتف و بغلش اصابت کرده بود … این فقط در شرایطی می تونست اتفاق افتاده باشه که اون بچه … به نشانه تسلیم دست هاش رو بالا برده باشه … یعنی اونها، به کسی شلیک کرده بودن که تسلیم شده … این چیزی بود که تمام شاهدهای صحنه به زبان آورده بودن … . – اون بچه با وحشت و در حالی که می لرزید … کوله اش رو انداخت و دستش رو بالا برد … . هیچ کسی از اون پلیس ها سوالی نکرد … هیچ کدوم توبیخ نشدن … رئیس پلیس ساده ترین کلمات عذرخواهی، اعلام کرد … هر روز انسان های زیادی در دنیا جان شون رو از دست میدن … و کشته شدن محمد هم مثل اونها، فقط یه تراژدیه … اما پلیس ها به اینکه … اون بچه مسلح هست یا نه … شک کردن … و این عمل پلیس، صرفا از خود محسوب می شده … و اونها هیچ اشتباهی مرتکب نشدن… . ۲۶ گلوله برای دفاع از خود … حتی دیدن چهره پدر و مادرش هم تمام وجودم رو آتش می زد … هیچ کسی بهتر از من، حس اونها رو درک نمی کرد … . اونها حرف می زدن … من حرف های اونها رو می نوشتم … و زیرچشمی به دست علیل و دردناکم نگاه می کردم … هر چند اونها هم سفیدپوست بودن … اما قسم خوردم هر کاری از دستم برمیاد براشون انجام بدم … . چند روزی می شد که مردم با شنیدن این خبر به خیابون اومده بودن … از جلوی اداره پلیس گرفته تا تظاهرات خیابانی … تظاهراتی که عموما باخشونت پلیس تمام می شد هیچ پلیسی در این دادگاه حاضر نشد … حتی زمانی که از اونها جهت پاسخ به سوالات، رسما درخواست قانونی کردم … فقط یه وکیل … به نمایندگی از همه اونها، اونجا حضور داشت … و در نهایت … دادگاه رای اونها رو صادر کرد… و این عمل پلیس، صرفا دفاع از خود اعلام شد … ۲۶ گلوله برای دفاع در برابر یه آدم غیر مسلح … . قاضی رای خودش رو اعلام کرد … و سه مرتبه روی میز کوبید … ختم دادرسی … . مادر محمد با صدای بلند گریه می کرد … پدرش می لرزید و اشک می ریخت … و من، ناخودآگاه می خندیدم … و سرم رو تکان می دادم … اون قدر بلند که قاضی فکر کرد دارم دادگاه رو می کنم … یه نفر داشت زنده زنده، قلبم رو از سینه ام بیرون می کشید … سوزشش رو تا مغز استخوانم حس می کردم … سریع وسایلم رو جمع کردم … من باید اولین نفری باشم که با خبرنگارها حرف می زنه … من باید صدای مظلومیت محمد و مرگ عدالت رو به گوش دنیا می رسوندم … از در سالن دادگاه که خارج شدم … چند نفر از گارد دادگاه دوره ام کردن … آقای ویزل، شما باید با ما بیاید … بعد از چند ساعت شدن توی یه اتاق … بالاخره یکی در رو باز کرد … از شدت خشم، تمام بدنم می لرزید … . – چه عجب … اونقدر به در زدم و صدا کردم که گلوم داشت پاره می شد … حداقل با یه فنجون قهوه می اومدید … در رو بست و اومد سمتم … شما حس شوخ طبعی جالبی دارید آقای ویزل … حتی در چنین شرایطی … نشست مقابلم … – ولی من اینجام که در مورد مسائل جدی با هم صحبت کنم … به پشتی تکیه داد … یه راست میرم سر اصل مطلب … شما حق ندارید در مورد این پرونده با هیچ شخصی یا هیچ خبرگزاری ای صحبت کنید … این پرونده، از این لحظه محرمانه است … اگر تخلف کنید به جرم افشای مدارک محرمانه، مجرم شناخته شده و به شدت مجازات می شید … به زحمت می تونستم خودم رو کنترل کنم … تمام بدنم می لرزید … بدتر از همه، وقتی عصبی می شدم دستم به شدت درد می گرفت و می سوخت … محکم توی چشم هاش زل زدم … حتی اگر دهن من رو با تهدید ببندید … با پدر و مادرش چکار می کنید؟ … با پوزخند خاصی از جاش بلند شد … اینجا کشور آزادیه آقای ویزل … اونها هر چقدر که بخوان می تونن گریه کنن و با همسایه هاشون حرف بزنن .... ═══════ ೋღ 🕊ღೋ══════ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺یابن الحسن... 🔻روز ظهور تو،چه سرافکنده می‌شوند 🔻آنان که در دعای فرج کم گذاشتند.. ☘به رسم هرشب،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان🌹 میخوانیم: الهی عظم البلا...⚡️ https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا