eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️🍃 شهادت مى‏‌دهم که تویى امیرمؤمنان،🌱 آن حقّى که قرآن به‏ ولایتت گویا شد؛ و رسول خدا ﷺ در این زمینه، براے تو، از امّتت، پیمان گرفت!...🍃 فرازےاززیارت‌‌غدیریه " امام هادے علیه‌السّلام " 👌👏👏👏 💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 🥀🕊 🔹 پنج مرداد ۱۳۶۷ منافقان به قصد تهران حرکت ڪردند ، اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند . 🤲
‹🕊🤍› - - عاشق‌اهلِ‌ترس‌نیست! ناخدایی‌کہ‌از‌طوفان‌بترسد هرگز‌به‌مقصدنمےرسد…! ♥️•|😍💚🌹 ــــــــــ ـ ـ ـ ـ❁ـ ـ ـ ـ ــــــــــ 📕⃟♥️
با سلام و ارادت پخش شارژهای عیدی😍😃 💚 ❤️ در روز عید غدیر خم در کانال ریحانة النبی (س)🤩 کسانی که آنلاین باشند عیدی دریافت خواهند کرد😊 نگین نگفتیم😉👌👌👆👆👆 🦋 @oshahid 🦋 کانال را به دوستانتون معرفی کنید☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ📲🍃•• 💚🥀🕊✨ ازدوست‌دردی‌به‌یادگاردارم کان‌دردبه‌صدهزاردرمان‌ندهم♥️(: ✋🏼...🥀 🌸🌿
💚✨🥀🕊 🥀شهيدامیر سلیمانی 🕊فرزند:احمد 🕊متولد:1378/08/02 🕊تاریخ شهادت:1399/02/03 🕊سن شهادت:21سالگی 🕊محل تولد:ارومیه 🕊محل شهادت:مرز ارومیه 🕊وضعیت تاهل:مجرد 🕊تحصیلات:فوق دیپلم مهندسی برق هواپیما 🕊درجه:سربازی 🕊استان سکونت:آذربایجان غربی 🕊شهر سکونت:ارومیه 🕊نوع استخدام:سرباز مرزبانی 🕊تاریخ حادثه:1399/02/03 🕊استان حادثه:آذربایجان غربی 🕊محل دفن:قطعه٧شهداء باغ رضوان ارومیه 🥀 عجل الولیک الفرج به حق زینب کبری با یاد شهدا شاد با یک صلوات🙃 ☆🌹☆🌹☆🌹☆🌹☆ 💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•°🌱 حیدرۍ‌وار‌بیا‌حیـدر‌ڪرار‌زمان جمڪران‌منتظــر‌منبر‌مردانہ‌توست پرده‌بردار‌از‌این‌مصلحت‌طولانے ڪه‌جہان‌معبدو‌منزلگہ‌شاهانه‌توست..♥️ 💚✨🌹 ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج✨💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"🌿📷" • درپوششِ‌مشکۍِحریرت؛ صدرنگـِ‌دل‌انگیزنھان‌است🎨 درحجب‌و‌حجابِ‌فاطمۍات؛ زیبایۍِصدنقشِ‌جھان‌است🌿' • • ------------------------"🌿📷" • •💚• 😍✨💚🌹
| ۵ مرداد ۱۳۶۷؛ سالروز عملیات مرصاد منافقان به قصد تهران حرکت کردند اما در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه با شکستی مفتضحانه میدان را خالی کردند. پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ مردم آن روز به میدان آمدند و کسی از جنگ خسته نبود...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 | عملیات مرصاد، حماسه ارتش صیاد منافقین خلق🤢 📆 ۵ مرداد، سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد روح شهدای عملیات مرصاد شاد و راهشان پر رهرو
⭕️یکی از مؤثر ترین قشرهای جامعه ائمه جمعه هستند. ❣امام خمینی (ره): 💢ائمه جمعه باید توجه داشته باشند که یکی از مؤثرترین قشرهای جامعه به حساب می آیند و باید توجه داشته باشند که مردم گوش شان به این هاست و در اجتماع ائمه جمعه سعی می کنند ببینند امام جمعه چه می گوید. از این رو باید سعی شود خطبه ها پرمحتوا باشد. در خطبه ها هم باید امر به تقوا و اینگونه مسائل رعایت شود و هم مردم را به وحدت و حضور در صحنه دعوت نمایند. 📚صحیفه نور جلد ۱۷ صفحه ۸۳ 🌺5مرداد ماه سالروز اقامه اولین نماز جمعه کشور گرامی باد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 2⃣روز تا غدیر😍👌 ━━━ • ஜ • ❈ • ஜ • ━━━ بس‌كه اخبار غديرت همه جا پيچيده است خبری جز خبرت هيچ كجا نيست كه نيست❤ ━━━ • ஜ • ❈ • ஜ • ━━━ (ع)💚
💚✨☕️ 🍮 الهی روزگارتون بر وفق مراد 🌸 غم هاتون کم و زندگی تون 🍮پراز عشق و محبت باشه... 🍮عصر زیباتون بخیر
❖﷽❖ ⃣💚✨🌹 😍 حالم چنان بد است ڪہ تنها علاج مـن درنسخہ هاے پنجره فولاد مشهداست 💠از ساکنان ایران به ساکنان مشهدوڪربلا دست ما ڪه از ضریح ڪوتاه است اما شُما نایب الزیاره‌ے ماباشید 💞🤲 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی عشق مهدی در دلم لطف وصفا نیست لایق به خاک است آن دلی که مبتلانیست هر روز باید از فراقش ناله سر داد مهدی فقط آقای روز جمعه ها نیست ✨ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💚✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️هنگام قطعی برق، اول برق خانه من را قطع کنید 🔻امام جمعه بابلسر: 🔹اول آب و برق خانه استاندار و فرماندار و امام جمعه را قطع کنید تا بفهمند مردم چه می‎کشند. در این صورت برای رفع مشکل همه می‎آیند پای کار.
دوباره اون بغض لعنتی، گریبان گیر گلوم شد!!!!!🥺🥺🥺 رفتم زیارت🕌،بعد به سمت خونه ی مامان بزرگ👵🏻 راه افتادم!!!!! وارد شدم و با همه، سلام و احوال پرسی کردم!!!!🙂🙂 آرمان به طرفم اومد🚶🏻‍♂،:سلام طهورا!!!!😁😁 سرم رو انداختم پایین:سلام!!!😒😒 از این همه صمیمیت، بدم میومد!!!😣😣 رفتم تو حیاط!!!😀😀 پشت سرم اومد تو حیاط،:میای بازی کنیم؟؟؟🤨🤨 از بچگی،همش با هم بازی می کردیم؛اما انگار اون نمی خواست قبول کنه که ما دیگه بزرگ شدیم!!😕😕😕 با تمسخر گفتم:بعضیا نمی خوان قبول کنن که دیگه بزرگ شدن!!!😏😏😏 بعد،از پله های حیاط رفتم پایین!!!👣👣 بلند گفت:صبر کن طهورا!!!!😟😟😟 با طعنه گفتم:طهورا خانوم!!!😏😏 با حرص😤گفت:باشه طهورا خانوم!!!!😒😒 میخواستم موقع بازی بگم،حالا که بازی نمیای،الان میگم!!!🙁🙁 عجله داشتم:بگید دیگه!!!😤😤 سرش رو انداخت پایین و سرخ شد!!!☺☺ از آرمان بعیده!!! نکنه قضیه خواستگاریه؟؟؟😟😟😟😟 آروم گفت:میخواستیم برگشتید تهران، با خانواده بیایم خواستگاری!!!💍می خواستم نظرتون رو بدونم!!!🤨🤨🤨 دنیای اطرافم برای لحظاتی، شده بود!!!🔕🔕 حدسم درست بود!!☹☹☹ من آرمان رو در حد پسرعمه دوست داشتم، اما نمی تونستم به عنوان شریک زندگیم قرارش بدم!!!!!😯😯😯 منو آرمان؟؟؟؟امکان نداره !؟!؟!؟!😧😧 پس رئوف چی؟؟؟؟😥😥😥 داشتم فکر می کردم که آرمان با لحن شیطونی😈 گفت:باز که رفتی رو حالت !!!🔕🔕 باید تصمیم درستی می گرفتم!!!!👊🏻👊🏻 مطمئن بودم با آرمان نمی تونم زندگی کنم!!!❌❌ سرم رو آوردم بالا و توی چشم هاش نگاه کردم!!!👀👀 با لحن قاطعی گفتم:.......... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦ ‌─
با لحن قاطعی گفتم:♤♤نههههه♤♤😐😐 با تعجب😳😳 گفت:چرااااا؟؟؟🤨🤨🤨🤨 خودمم دقیقا نمی دونستم چرا‼‼اما میدونستم منو آرمان به درد همدیگه نمی خوریم‼‼😕😕 همینو بهش گفتم!!!🗣🗣 میدونستم الان توی شوکه!!!!!😧😧😧 برای همین، سرم رو انداختم پایین و از پله ها رفتم پایین!!!🙂🙂🙂 . دیروز هم موقع نهار و هم موقع شام،آرمان رو دیدم!!!👁👁 اما همش سرش پایین بود و حرفی نمی زد!!!!🤭🤭🤭 میدونستم از جوابم ناراحته ؛ اما من نمی تونستم آینده مو به خاطر خوشحالی آرمان خراب کنم!!!😔😔😔😔😔😔 . ساعت ۴ صبحه!!!!😪😪😪 با سختی چشم هام رو باز میکنم!!!👁👁 از جام بلند شدم؛وضو گرفتم و یه تیپ حسابی زدم!!!🙃🙃🙃 مامان رو بیدار کردم و بهش گفتم : من میرم حرم!!🕌بعد طلوع آفتاب میام!!🌅🌅 اول رفتم زیارت؛بعد روی یکی از فرش های صحن سقاخونه،روبه روی گنبد نشستم!!🙂 همین جوری دعا کردم: خدایا!!!من از جوابم به آرمان مطمئن نیستم!!!😟😟میشه کسی که قراره همسر من در آینده بشه،الان از جلوم رد بشه؟؟🤨🤨🤨 بعد از دعام،با دقت به جلوم خیره شدم!!!👁👁 یک ربع گذشت،این همه آدم از کنارم رد شدن،اما هیچ کس از جلوم رد نشد!!🚶🏻‍♂🚶🏻‍♂ نکنه تعبیرش اینه که قراره رو دست مامانم بترشم؟؟؟🙍🏻‍♀🙍🏻‍♀ دیگه میخواستم برم ، که یک دفعه یه آقا پسر باحالی از جلوم رد شد!!!😌😌 یه شلوار جین، تیشرت سفید و سوییشرت آبی!!🙂🙂 ترکیب لباس هاش رو دوست داشتم!!!😆😆 ته ریش داشت و موهاش رو هم با ژل، به سمت بالا داده بود!!!!😜😜😜 داشت می رفت،که متوجه شد،دارم خیره نگاهش میکنم!!!!👁👁 اومد سمتم‼‼ بر خلاف انتظارم که فکر میکردم شبیه رئوف،پسر سر به زیریه؛تو چشم هام زل زد!!👀 سرم رو انداختم پایین!!😚😚 آروم گفتم:سلام!!امرتون؟؟؟🤨🤨🤨 لبخند شیطونی 😈زد: سلام خانم خوشگله!!!🧝🏻‍♀🧝🏻‍♀ نه‼‼میخواست مزاحمم بشه‼😟😟 با همون لبخند شیطانیش😈 گفت: شماره میدی؟؟؟؟:🧐🧐😉 میخواستم جوابش رو بدم،که با صدای رئوف، دوباره 🔕🔕شدم!!!!! رئوف خطاب به پسره گفت:سلام♦میشه کارِتون رو بگید؟؟؟؟🤨🤨 پسره با اخم گفت:شما کی باشی؟؟؟🧐🧐🧐 رئوف با همون لبخند قشنگش گفت:....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
رئوف با همون لبخند قشنگش گفت:شما فکر کن همسر بنده هستن!!!!😍😍 هنوز تو شوک حرفش بودم،که پسره خطاب به من گفت:عزیزم!!!نگفته بودی دوس پسر داری!!!!🤨💑 رئوف کمی سر در گم شد!!!😟😟😟 اگه اون فکر می کردکه این پسر لات و به درد نخور،شوهر منه........ نه‼‼‼‼ باید بهش بگم!!!🗣🗣 از جام پاشدم و به سمت رئوف رفتم!!!🚶🏻‍♀🚶🏻‍♀ برای اینکه پسره شک نکنه،بیش از حد معمول بهش نزدیک شدم!!!😐😐😐 میخواست ازم فاصله بگیره که آروم گفتم:تو رو خدا نرو!!!!این پسره مزاحمه!!👿 کمکم کن!!!😞😞 سرش رو انداخت پایین!!منم همین طور!!!☺☺ پسره گفت:چی دارین زیر گوش هم زِر می زنین؟؟؟🗣🗣 رئوف سرش رو بلند کرد و گفت:اگه این زن توئه،اسمش رو بگو!!!!😏😏 همینه!!😆😆😆 با امید واری به رئوف نگاه کردم!!!!!👁👁 پسره به پِت پِت افتاد!!!!😰😰:خب اسمش...چیزه.....یعنی.....من برم دیگه....ببخشید مزاحم شدم!!!!😨😨 رئوف با شرم و حیای زیادی خطاب به من گفت:طهورا جان!!!😍😍بیا بریم عزیزم!!!🥰🥰 منم سرم رو آوردم بالا و قشنگ سرخ شدم!!☺☺ آروم به رئوف گفتم:بریم...رئوف.....ج..جا..جان!!!!😍😍😍 جونم در اومد تا همین ۳ تا کلمه رو بگم!!!!😊😊 پسره از کنارم رد شد و آروم گفت:طهورا جااااااان!!!😒😒😒یه روزی به هم می رسیم!!!!😏😏😏 یکم ترسیدم!!!!😨😨 رئوف هم شنید و با اخم😠😠پسره رو بدرقه کرد!!!!😠😠 سرش رو انداخت پایین:طهورا خانم!!!لطفا حرف ها و اتفاقات امروز رو نادیده بگیرید!!!!من از روی اجبار و حفظ ناموسم اون حرف ها رو زدم!!!!😕😕😕 با بغض کمی که تو صدام بود گفتم: چشم!!!🥺🥺🥺 رئوف اطراف رو نگاه کرد و گفت:لطفا دیگه تنها نیاین حرم!!!ممکنه دوباره سر و کلش پیدا بشه!!!😬😬😬 آروم و با بغض گفتم:چشم!!!اما من میخوام تا بعد طلوع،تو حرم بمونم!!!!🌅🕌🥺 رئوف یکم عصبانی شد:دوس داری دوباره مزاحمت بشه؟؟؟ نماز رو بخون، خودم میرسونمت!!!!😠😠 دیگه حرفی نمونده بود!!!🤭🤭 جانمازم رو فرش پهن کردم و نماز شبم رو خوندم!!!😚😚😚 نمازم که تموم شد،دیدم رئوف هم داره سلام نمازش رو میده!!!🙂🙂 آروم گفت:نماز صبح رو من خودم می خونم!!!😐😐😐 گفتم:میشه پشتتون وایسم؟؟؟🤨🤨🤨 آهی کشید و گفت: باشه!!!🙄🙄 آخرین نماز جماعتم با رئوف رو تو حرم امام رضا(ع) خوندم....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦