🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
🥀 #انچه_مجردان_باید_بدانند #انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻 قسمت دوازدهم ( #سوالات_خواستگاری) 🍃د
🥀 #انچه_مجردان_باید_بدانند
#انتخاب_عاقلانه_زندگی_عاشقانه🔻
قسمت سیزدهم ( #سوالات_خواستگاری)
🍃 حالا میرسیم به سوالاتی که در زمینه ی #مسائل روحی و عاطفی طرف مقابلمونه که خیلی مهمه. تو این قسمت میتونین سوالای زیر رو مطرح کنین:
- از چه نوع #افرادی احساس انزجار و تنفر دارین؟ (بعضیا واقعا با برخی از #روحیات مشکل دارن و نمیتونن اونارو تحمل کنن. مثلا طرف از افراد پرحرف #متنفره و نمیتونه باهاشون هم نشین بشه؛ ولی کسی که انتخاب کرده شخصیت پرحرفی داره. با این سوال میشه این بُعد رو فهمید)
- #اجتماعی بودن از نظر شما به چه معناست؟ (اجتماعی بودن هم یک مفهومیه که تفسیرا و برداشتای مختلفی ازش ارائه میشه بنابراین باید کامل مشخص و تبیین بشه)
- خودتون تا چه #اندازه اجتماعی هستید؟ همسرتون چقدر باید اجتماعی باشه از نظر شما؟
- چقدر #خودتونو فرد خونسردی میدونید؟
- حد این #خونسردی تا کجاست و کی دیگه خیلی عصبانی میشید؟
- موقع #عصبانیت چیکار میکنین؟
- چقدر منطقی هستین؟
- #دروغ گفتن رو در کجا مجاز میدونید؟
- روی چه مسائلی #خیلی سختگیر و حساسین؟
- چطور #انتقاد میکنین از بقیه؟ چقدر انتقاد میپذیرین؟
- شادی رو تو #چه چیزایی میبینید؟ خودتون رو تا چه #حد شاد میدونید؟
- تو تصمیم گیریاتون مقتدرید یا مردد؟ #مشورت میکنید یا مستقل تصمیم میگیرید؟
- فکر میکنین #تاب و تحمل چه مشکلی رو ندارین؟
ادامه دارد...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برای خوندن جزئیات و مثال های بیشتر میتونین به کتاب #نیمه_دیگرم نوشته آقای محسن عباس ولدی مراجعه کنید.
#مجردان
@oshahid
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #بیست_وسه
_نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت
خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.
من نمیدانستم..
اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد..
و 🌸مصطفی🌸 میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند..
که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت
_اگه به جای مسجد عُمری،🔥 زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا #پلیس و #نیروی_امنیتی هم #کنارمردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟😏
سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته،..
شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده..
و سعد🔥 فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد..
و او همچنان از خنجری که روی حنجره ام دیده بود، #غیرتش_زخمی_بود که رو به سعد اعتراض کرد
_فکر نکردی بین این همه وهابی تشنه به خون شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟😠
دلم برای سعد میتپید..
و این جوان از زبان
دل شکسته ام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم..😭
و سعد طاقتش تمام شده بود..
که از جا پرید و با #بی_حیایی صدایش را بلند کرد
_من زنم رو با خودم میبرم!😏
برادر مصطفی
دستپاچه از جا بلند شد.. تا مانع سعد شود که #خون_غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید😡🗣
_پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینه تونه!😡
برادرش دست سعد را گرفت.. و دردمندانه التماسش کرد
_این شبا شهر قُرق وهابی هایی شده که خون شیعه رو #حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونه ها کمین کردن و مردم و پلیس رو #بی_هدف میزنن!😐😥
دیگر نمیخواستم..
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
2.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا