eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🔗 💕 «اللهم‌لا‌تَکِلنِےإِلَے نَفسـےطَرفَةَ‌عینِِ‌أَبَداََ» •[خدایا♥️ هیچگاه مرا‌ به اندازه ‌یک‌ چشم ‌برهم زدن، به خودم‌ وامگذاࢪ]•🖐🏻 ♥⃟[ 🌸꙱❥ ♥️⃟🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍🌹 گناه کردی، نماز بخون...😊 نماز گناهتو پاک می‌کنه..👌 بعد نجاتت میده از گناهای دیگه..😍 ناامید نشو، ادامه بده...✨🌹 🤲 😍👌
30.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼🍀' از عين علی، عروج ما معتبر است وز لام علی لسـان ما پر گهـــر اســت آنكــــس كــه نـدارد خبـــر از يای علـــی از هستی خود در اين جهان بی خبر است. «۴ روز تا عید ولایت💚»😍 ♥⃟[ 🌸꙱❥ ♥️⃟🖇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🥀🕊✨ افسوس که سردار سلیمانی رفت😔 سردار سپاه قدس ایرانی رفت😪 دشمن به خیال خویش آسوده شده😏😂 غافل که به جنگ صد سلیمانی رفت😌👊✋
💚✨🌹☕️ 🍀عصر آمد 🌼و شعر من و این چایِ زغالی😍 🌺خوبان همه جمعند 🍃فقط جای تو خـالی☺️ عصرتون شاد🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
﷽ ♥️امام علی علیه السلام: ✔سیاست و برنامه‌ریزی نادرست، کلید فقر است. 📚غررالحکم، ح۵۵۷۲ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج💚 ╮∞ زهرا∞╭ ⇣•°•°•💖🌸 💚✨😍🌹 ⇡°•°•°💖🌸°•°•°⇡
32.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 💚 💐ساقی! مِی بده که مرا زیر و رو کند 🎤 😍👌 🎤 😍👌 "🌿" مابنده‌ ی عشقیم و بنده نواز است، تا کوی هست به ‌جنّت چه نیاز است؟♥✨ ┄┄┅┅┅❅◇❅┅┅┅┄┄ الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 💚✨
این شعرها را به کودکانمان بیاموزیم😍👌😊 مژده ی  عید غدیر بچه ها شادی کنید، آمده عید غدیر   باز گوید مادرم، قصه های دلپذیر بار دیگر شهر ما، نور باران می شود بافروغ چلچراغ، شب چراغان می شود   باز هم امشب پدر، نقل و شیرینی خرید باز بوی عطرِ و گُل، می دهد پیغام عید بنده خوب خدا، یار پیغمبر علی علیه السلام  او امام اول است، بهترین رهبر علی علیه السلام بانگ قرآن مجید، می رسد از کوچه ها  مژده عید ، شادی ما بچه ها  🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚💚😍👌✨ سلطان محمود غزنوی شبی هر چه کرد ؛ خوابش نبرد ، غلامان را گفت : حتما به کسی ظلم شده ؛ او را بیابید. پس از کمی جست و جو ؛ غلامان باز گشتند و گفتند : سلطان به سلامت باشد ، دادخواهی نیافتیم . اما سلطان را دوباره خواب نیامد ؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل ، از قصر بیرون شد ؛ در پشت قصر خود ؛ ناله ای شنید که میگفت خدایا : سلطان محمود هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم میشود ؛ سلطان گفت : چه میگویی؟ من محمودم و از پی تو آمده ام ؛ بگو ماجرا چیست؟ آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمیدانم ؛ شبها به خانه من می آید و به زور ، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار میدهد . سلطان گفت : اکنون کجاست؟ مرد گفت: شاید رفته باشد . شاه گفت : هرگاه آمد ، مرا خبر کن ؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت : هر زمان این مرد ، مرا خواست ؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم شب بعد ؛ باز همان سرهنگ به خانه آن مرد بینوا رفت ؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت . سلطان محمود ؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد ، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید ؛ دستور داد تا چراغها و آتشدانها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت . پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛ پس ؛ در دم سر به سجده نهاد ، آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام . صاحبخانه گفت : پادشاهی چون تو ؛ چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟ شاه گفت: هر چه هست ؛ بیاور . مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید ؛ سلطان در جواب گفت: آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم ؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من ؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم ؛ پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری ؛ مانع اجرای عدالت نشود ؛ چراغ که روشن شد ؛ دیدم بیگانه است ؛ پس سجده شکر گذاشتم . اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم . اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام. 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم🦋 🦋🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⃣💚✨🌹 عشق‌ یعنی‌ که‌ دمی‌ بشنوی‌ از‌ نام‌ رضا و‌ دلت‌ گریه‌کنان‌ راهی‌ مشهد‌ بشود 💚✨🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ دهيد مژده ڪه جاטּ جهاטּ رسيد از راه ڪريم دسٺ و دل بازماטּ رسيد از راه دوباره موسمِ شادےِ شيعيـاטּ آمد پدر بزرگ رسيد از راه (ع)🌸💫🌺 🌸💫🌺 ✨💚 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 💚😍✨ یا اباصالح 🌿 🌿💚 گذر ثانیه هاے نیامدنت سخت است...همچو عباس حین خالےشدن مشک‌اش...♡ ♡ ♡ 🌹🍃🌹🍃 😊
با حرص😤از کنارش رد شدم که گفت:طهورا خانم!!!😊 سر جام میخ کوب شدم!!!!خودم داشتم حس میکردم دارم سرخ میشم!!!!☺☺ سرم رو انداختم پایین و آروم گفتم:بله؟؟؟☺🤨 به سربالایی اشاره کرد و گفت:ساختمونی که امروز توش هستیم اون بالائه!!!مواظب باشید!!!!🙂🙂 چی شد؟؟؟😳😳 رئوف سرش رو انداخت پایین و رفت!!!!☺☺ تو دلم گفتم:تو هم همین طور!!!😍😍 . . بعد چند ساعت اذان شد!!!😁😁 من که کارم با بچه ها تموم شده بود!!!😙😙 داشتم میرفتم پیش بابا و رئوف که بگم اذان شده،که دوباره طاهر جلوم سبز شد!!!😒😒 این دفعه من دستش رو محکم کشیدم و از ساختمون 🏢 بردم بیرون!!!!😤😤 غرید:چته طهورا؟!!🤨🤨 با حرص گفتم:دیگه نمی ذارم آبروم رو ببری!!!!چطور وقتی بابا گفت برو تو وانت،با این که میدونستی رئوف تو وانته غیرتی نشدی؟؟؟وقتی جمع رو میبینی واسه من غیرت بازی در میاری؟؟تا حالا بهم کار نداشتی،از این جا به بعد هم ولم کن!!!!😢😢 واقعا داشتم گریه می کردم!!!😭😭دیگه نمی خواستم آبروم پیش رئوف بره!!😓 طاهر با تعجب😳گفت:طهورا خوبی!!!!🤨اصلا گذاشتی من حرفم رو بزنم!!؟؟🧐🧐 اومدم بگم مامان واسه طاها لباس میخواد!!!👕👖تو میدونی لباسای طاها کجاست؟؟🤨🤨 با ناباوری گفتم:توی ساک قهوه ایه!!!🧳🧳 همون طور که می رفت زیر لب گفت:دیوونه!!!!🤪🤪 آخ!!!خوب شد طاهر نفهمید،وگرنه دوباره غیرتی میشد!!!آخه تو صحبتام گفتم:رئوف!!😒😒 طاهر میفهمید بدبخت میشدم!!!😱😱 اشک هام رو پاک کردم!!این بیرون هوا خیلی گرمه!!🥵🥵 اومدم برم تو ساختمون!!!🏢 که یه پسره جلوم سبز شد:سلام!!من آرتینم،پسر دایی رئوف!!!😳😳 ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦ #ف
که یه پسره🧑🏻 جلوم سبز شد:سلام!!من آرتینم، پسر دایی رئوف!!!!!😳😳 برعکس همیشه که پسره🧑🏻 سرش پایینه و من آنالیزش میکنم،این دفعه من سرم پایین بود و پسره🧑🏻 نگاهم میکرد!!!!👁👁 نیم نگاهی بهش انداختم:کنار های موهاش رو از ته زده بود و وسط موهاش رو کمی بالا داده بود!!یک شلوار جین👖،یه تیشرت که روش عکس اسکلت بود!!☠موها و چشم هاش هم سیاه بود!!!🖤 مثل رئوف به دلم نمی نشست!!!🙍🏻‍♀ تا اومد یه چیزی بگه،رئوف اومد بیرون و با دیدن ما دوتا کنار هم اخم کرد!!😠😠 آرتین جلو رفت و با مشت👊🏻زد به سینه ی رئوف:سلام داداش!!!😁😁 رئوف اخم هاش رو باز کرد:سلام بی معرفت!!!!😉😉😉 بعد از احوال پرسی،رئوف به من اشاره کرد:خانم تابش!!پدرتون کارِتون دارن!!😐😐 فکر کنم از اینکه منو با آرتین دیده،ناراحته!!!!😕😕 بابا ازم آب میخواست تا وضو بگیره!!!🚰 . همه آماده بودند تا نماز ظهر رو جماعت بخونیم،اما خبری از حاج آقای گروه نبود!!🧐🧐 سر اینکه کی جلو وایسه تا نماز بخونیم بحث شده بود.هیچ کس قبول نمی کرد!!😐😐 رئوف رفت جلو و گفت:من می ایستم!!!🙂🙂 از شهامتش خوشم اومد،اهل تعارف نیست!!!😇😇 رفت جلو و اذان گفت!!😊 بابا دنبال مُهر میگشت!!!🧐🧐 جانمازم رو دادم بهش،یه مُهر از توش برداشت و جانماز رو برای رئوف پهن کرد!!☺☺ ناخودآگاه لبخندی رو لبم نقش بست!!🙂🙂 یاد امروز صبح،سر نماز صبح افتادم!!!😁😁 الله اکبر!!!🤚🏻🧔🏻✋🏻 صداش خیلی دلنشین بود!!!☺☺☺ . . بعد نماز هر کی رفت سر کارش!!! منم که بی کار بودم،رفتم تو اتاقی که بابا و رئوف، توش مریض ویزیت می کردن!!!🤕🤒😷🤧👨🏻‍⚕ رفتم نشستم کنار خانم هاشمی!!!!🧕🏻🧕🏻 چشم هام رو بستم و باز کردم!!!👁👁 دیدم رئوف دقیقا روبه رومه و داره دارو تجویز می کنه!!!!🧪💉🌡 چشمش چرخید وافتاد تو چشمم!!👀 سرم رو انداختم پایین!!!☺☺ دیگه گردنم درد گرفته بود!!!😩😩 سرم رو آوردم بالا و با رئوف چشم تو چشم شدم!!!👁👁 که یک دفعه یه مردی نشست جلوم و مانع دید من به رئوف شد!!!!👀❌ سعی کردم حواسمو پرت کنم؟!!!!😥😝 پاشدم برم بیرون که خانم هاشمی گفت:....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
پاشدم برم بیرون که خانم هاشمی گفت:عزیزم!شربت توی اون سبده!!🧺 اگه میشه بریز تو لیوان🥤بریز به اعضای گروه تعارف کن!!!😇😇 مجبوری گفتم:چشم!!!!😕😕 شربت رو ریختم تو لیوان ها!!!🥤🥤🥤🥤 نمی دونم چرا دمغ بودم،با یه لبخند زورکی🙂😑،شربت ها رو تعارف کردم!!!!😊 آخر از همه به رئوف تعارف کردم!!!!😄😄 آروم گفت:شما خوردید؟؟؟؟🤨🤨 منم زیر لب گفتم:نه،میل ندارم!!!!😐😐 جدی گفت:منم نمی خورم!!!!😌😌 منم بی خیال گفتم:نخورید،میدم طاهره!!!!😜😜😜 انگار انتظار اینو نداشت،اما واسه ی اینکه کم نیاره گفت:حالا که اصرار می کنید، میخورم!!!!😆😆بعد سریع لیوان شربت رو برداشت!!!🥤 منم با تعجب گفتم:من که اصرار نکردم!!!😳😳 اما تو دلم گفتم:نوش جونت!!!!😍😍😍 . الان میخوایم راه بیفتم سمت خونه ی آقای نَقیانی.فردا صبح هم برمیگردیم کوه دشت!!!!🤠🤠🤠 تو راه برگشت، من سوار ماشین خودمون شدم!!!🚘 . . دیشب رو خونه ی آقای نَقیانی خوابیدیم. 😴😴 ساعت ۵ بیدار شدم و نماز شب خوندم. بعد نشستم تو ایوان!!!😃😃 یه خرده بعد هم رئوف از خواب پاشد!!!😴😧 اول منو ندید!!!🙈 اما وقتی دنبال مُهر می گشت،رفتم جلو و گفتم:حواستون باشه با مُهر قصبی نماز نخونید!!!😉😉😉 برگشت و گفت:حواسم هست،اما میشه مُهرتون رو قرض بدید!؟؟؟🤨🤨🤨 گفتم: یه لحظه!!!!✋🏻✋🏻 بعد رفتم تو واز توی کیفم یه جانماز که حالت چفیه داشت،در آوردم!!!❤ رفتم بیرون و گفتم:کسی که نماز براش خیلی اهمیت داره و نمی خواد نمازش به خاطر نداشتن یک مُهر دیر بشه،باید همیشه یه جانماز همراهش باشه!!!!🤗🤗 این مال شما!!!و جانماز رو به طرفش گرفتم!!!!😊😊 از بالای جانماز گرفت تا با دستم، تماسی نداشته باشه!!!👌🏻👌🏻 . نماز صبح رو به جماعت با رئوف خوندم و خوابیدم!!!😴😴 ازش خواهش کردم که به بقیه نگه منو بیدار نکنن!!!🙏🏻🙏🏻 اونم قبول کرد!!!!🤪🤪 . ساعت ۶ از خواب پاشدم!!!😜 با اینکه خیلی نخوابیدم،اما سرحال بودم!!!💪🏻💪🏻 صبحونه رو خوردم و رفتم بیرون!!!🙂🙂 طاها هم پشت سرم راه افتاد!!!👦🏻 تو این دو روز،خیلی کم دیدمش!!!👀 بغلش کردم و محکم بوسش کردم!!!💋💋 رئوف از کنارم رد شد و با تعجب نگاهم کرد!!!!😳😳 منم سوالی گفتم:داداشمه!!!اشکال داره بوسش کنم؟؟؟؟🤔🤔 با لبخند گفت:....... ◦•●◉✿کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ✿◉●•◦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اِلهى‏ عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک‏ الْمُشْتَکى‏، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ‏ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى‏ فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى‏ فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ‏ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏ اَدْرِکنى‏، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ. 💚💚💚💚💚 قرارِصبح‌مون…(:✨☘️ بخونیم‌دعآی‌فرج‌رآ؟🙂📿 -اِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآ،وَبَرِحَ‌الخَفٰآءُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…!🌱 …!🌸🍃 😊 💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚 [♥️] هر زمان... (عج) رازمزمه‌کند... همزمان‌ (عج)‌ دست‌های مبارکشان رابه سوی‌آسمان‌بلندمی‌کنندو‌ برای‌آن ‌جوان‌ میفرمایند؛🤲 چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌ حداقل‌روزی‌یک‌بار را زمزمه می‌کنند...:)❤️ ♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
‏‏‏‏‏‏‏🖤🥀👌😍 باسلام داریم یه ختم قرآن میزاریم هر صبح یه صفحه میزاریم هر کس دوست داره بخونه و همراهی کنه زیاد وقت نمیبره ثوابشو هدیه میکنیم به روح حضرت زهرا س و برای سلامتی و ظهور آقا صاحب الزمان عج ،وشادی روح شهدا و سردار دلها ،رفع گرفتاریها و بلایا و بیماریها و آمرزش اموات اگه هیچ وقت وقت نکردین الان بهترین فرصته که قرآن را ولو یکبار ختم کنیم یه یا علی بگو ⇦⇦ @oshahid