4_556979832915755969.mp3
1.24M
#حاج_حسن_خلج
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_امام_سجاد_علیه_السلام
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
👇👇👇👇👇👇👇
یه عمره ازابردیده هام بارون خون میبارم۲
به یاد هیجده سر به نی یه عمره بی قرارم
یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ و بارم و چید۲
غروب که شدهیزم مدینه به خیمه رسید
یه عمره ازابردیده ها بارون خون میبارم
به یادهیجده سر به نی یه عمره بی قرارم
*این هیجده تاهیفده تاش یه طرف یه دونش یه طرف اون هیفده تا یه طرفه خب جنگه دشمنه اینهاهمه پهلوان بودن، زدن*
یه عمره ازابر دیده ها بارون خون میبارم
به یاد هیجده سر به نی یه عمره بیقرارم
یه نیمه روز پنجه ی خزون برگ وبارم و چید
غروب که شد هیزم مدینه به خیمه رسید
*حالا اینها یه طرف*
یه ساعتِ بعدش نه باغ گلی بود نه باغِبونش۲
رسیده بودآخرعقیق یمن دست ساربونش
توی آتیش وحشت صحراش دوتا خواهرا زیردست وپا جلوی چشام جون دادن اونجا
*خب عرض کردم که آدم مصیبت که داره حرف میزنه یه هو یه شاخه دیگه میره تمرکزش سرجاش نیست، امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیخوره، فراموشی نیست، امام هیچوقت لکنت نداره،امام هیچوقت تمرکزش بهم نمیریزه ، امام هیچوقت توپوق نمیزنه، امام هیچوقت هیچ نقصی،کم و زیاد نداره،کامله کامله در همه لحظات عمرش، اون لحظه ای که ایستاده دارن باباشو میکشن امام حواسش هست اون لحظه ای هم که نشسته تو خونه با آرامش حواسش به همه جا هست،تو عالم خودمون داریم صحبت میکنیم*
هنوزم اون سوز گریه هاش داره میاد به گوشم
یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم
*کی بود حل شد معما... مثه اینکه خانم نمیخواد دست از سر ما برداره از دیشب تا حالا خوب دیگه حالا رزق شماست دیگه *
هنوزم اون سوزه گریه هاش داره میاد به گوشم
یه وقتی حس میکنم هنوز نشسته روی دوشم
میگفت داداشی نرسه حرفم به گوش بابا
*چی؟! قربونت برم، آبجی کوچولو... *
میگفت داداشی نرسه حرفم به گوشه بابا
*فقط خودمون دوتا بدونیم*
ولی دلم لک زده برم روی دوش بابا
*چی میخوای بگی حالا در گوشش میرفتی رو دوش بابا *
برم دم گوشش بگم مگه قهری با من باباجون*
چشات چرا بسته ست موهات پریشونه لبت پرِ خون *اما ...اما .. اقا زین العابدین رازنگه دار خواهرش بود اما این نسیم حرفای سه ساله رو شنید به گوش یکی دیگه رسوند به بابا نه ها!! *
نسیمی شنید سوز حرفاشو
به سقا رسوند ماجراشو
*خب چه اتفاقی افتاد وقتی رسید؟!*
نسیمی شنید سوز حرفاشو
به سقا رسوند ماجراشو
عمو بسته بود چشم دریاشو...
حسین ....
#حاج_حسن_خلج
#ویژه_ایام_محرم
#روضه_امام_سجاد_علیه_السلام
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
4_5927159562602808985.mp3
3.49M
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_اول_محرم
#ویژه_ایام_محرم
به امید باز شدن #راه_کربلا و رفع موانع زیارت # و ریشه کن شدن #ویروس_کرونا توسل به صاحب الزمان عج الله تعالی
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
👇👇👇👇👇👇👇👇
•حکایت مقبل کاشانی و عنایت حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها ، گریز روضه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام ، اجرا شده شبِ اول محرم سال 1397
مریض شد ، جذام گرفت. مردم دورِش کردن ، مقبل کاشانیُ میگم. عاقبت اومد تو یه حمامی کار می کرد . ذغال می ریخت حمامُ گرم می کرد . نشسته بود دلش گرفته ، یه وقت شنید صدا حسین حسین میاد ...
گفت چه خبره؟ گفتن مقبل ، شبِ عاشوراست .. خیلی دلش گرفت ؛ گفت حسین جان خیلی دوست داشتم بینِ جمعیت برات نوکری می کردم .. به حق مادرت شفامُ بده .. یه دفعه دیدن به سر زنان اومد وسط جمعیت ..
شب عاشوراست امشب ..
کربلا غوغاست امشب ..
شعر گفت با یه عشقی ، همچین که خوابید در عالم مکاشفه خواب دید وارد یه صَحنیِ شده ، ملائکه دارن میان . یه مرتبه ابراهیم خلیل الله ، اسماعیل ، دونه دونه پیغمبرا دارن میان . گفت چه خبره؟ گفتن مجلس روضه گرفتن . وجود نازنین خاتم الانبیا خودشون روضه گرفتن همه اومدن . همچین که نگاه میکرد یه وقت دیدن پیغمبر وارد شد ، پشت سر پیغمبر ، علی وارد شد ، فاطمه وارد شد ، حسنین اومدن ، همه به احترامشون بلند شدن .
یه وقت دیدن پیغمبر نگاهی فرمودن ، فرمود محتشم کاشانی رو بگید بیاد شعر بخواند . مقبلم داره از دور نگاه می کنه ، میگه یه مرتبه دیدن محتشم اومد هنوز شروع نکرده ، پیغمبر بهش مقام داد ، فرمود : محتشم برو رو پلۀ اول منبر .
بسم الله الرحمن الرحیم
به إذن رسول الله به إذن امیر المومنین و به إذن فاطمه الزهرا
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
در بارگاه قدس که جایِ ملال نیست
سر هایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است
*مردم گریه کردن .. پیغمبر گریه کرد .. فرمود بهت پیام دادیم یه پله بالاتر برو ؛ رفت بالاتر ..*
کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا
در خاک و خون تپیده به میدانِ کربلا
از آب هم مضايقه کردند کوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
اين کشتۀ فتاده به هامون حسين توست
وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
*یه وقت صدا بلند شد محتشم بسه .. به خدا دخترم زهرا از حال رفت .. پیغمبر مقام داد ، عبایِ خودشُ پیغمبر رو دوشِ محتشم انداختن ..
مُقبِلم هم خوشحال ، هم ناراحت گفت منم شعر گفتم. خوش به حال محتشم مقابل پیغمبر شعر خواند .. دلش گرفت ، داشت می رفت یه مرتبه صدا زدند مقبل کاشانی؟ گفت منم چیزی شده؟ گفتن بیا .. حضرت زهرا فرموده مُقبل بیاد برا ما شعر بخوانه ... (حضرت زهرا بخواد مقام بده اینجوری بالا میبره ..) فرمود برو بالایِ منبر ... اومد بالایِ منبر :*
بسم الله الرحمن الرحیم
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا زِ جور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
*دستت بیاد بالا ، جانم به این عرض ارادتا .. پیر و جوان ، کوچیک و بزرگ بگو حسین ...
من از همین جا میخوام یه گریز بزنم ؛ آوردنش بالایِ دارالاماره .. یادت باشه (بچه هایِ جبهه و جنگ بهتر می دونن ، تا یکی تیر می خوره ، خونِ زیادی ازش میره تشنه ش میشه ...) شمشیر زده بودن لبش بریده شده بود .. گفت اگه میشه یه خورده آب به من بدین ... دستاشُ بسته بودن .. کاسۀ آبُ جلو دهانش گرفتن هی خون رویِ آب می ریخت نتونست آب بخوره .. گفت حتماً سریِ بین من و آقام حسینِ ...
لب تشنه از همون بالا دارالاماره .. صدا زد : صل الله علیک یا ابا عبدالله ... زود بگم معطلت نکنم ... همچین که اربابِ منو تو ، تو گودال افتاد دیدن نیزه رو زمین زد ... عباسشُ کشتن .. (بگم دونه دونه؟) علی اصغرشُ کشتن .. قاسمشُ از زیر سم اسبا بیرون کشیده .. حالا حسین مونده و چند تا خیمه پُر از زن و بچه ... همچین که نیزه رو زمین زد ، صدا زد : «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ .... مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! ..» کجایی مسلم ببینی آقاتُ غریب گیر آوردن ...*
ای حسین ...
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_اول_محرم
#ویژه_ایام_محرم
به امید باز شدن #راه_کربلا و رفع موانع زیارت # و ریشه کن شدن #ویروس_کرونا توسل به صاحب الزمان عج الله تعالی
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
#روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸
السلام علیک یا مظلوم ، یا غریب ، یا وحید ، یا اباعبدالله ..
اگر که عمر زیادم دهد خدایِ حسین
هزار سال بسوزم فقط برایِ حسین
حسینی ام! به دو عالم چه کار دارم من!
گذشته ام ز دو عالم به اتکایِ حسین
حسین روح نماز است و پنج نوبت را …
سر نماز می افتم به دست و پای حسین
براش سینه زدم سینه ام حسینیه شد
نوشته روی دلم مجلس عزایِ حسین
همیشه مادر دلخسته ام به من می گفت
مباد خرده بگیری به روضه های حسین
رفیق! کرببلا دعوتی ست! پولی نیست
برات کرببلا چیست؟ یک دعای حسین
نیابتاً ز حسن کربلا برو امسال
ببر سلام حسن را به کربلای حسین
هنوز فاطمه در عرش روضه می خواند
تنور خانه ی خولی نبود جایِ حسین
دیدهام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم
بارها از ناقه تا افتاد ، دلواپس شدم
نام این صحرا حسین با قلب زینب آشناست
بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم
خاکِ سرخ این بیابان بویِ کوچه میدهد
گوئیا مادر زِ پا افتاد دلواپس شدم
من کنارِ تو نباشم زود میمیرم حسین
تا عمودِ خیمه جا افتاد ، دلواپس شدم
این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود
باد در موی شما افتاد دلواپس شدم
*"عصر روز دهم نانجیب اومد موهای حسینُ کشید ..."
یادش بخیر موی تو را شانه میزدم
افتاده دستِ شمر چرا خاطرات من *
حنجر تو معجرِ من ، هر دو پاره میشود؟
حرفِ بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم
حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن
چشم من بر نیزهها افتاد ، دلواپس شدم
حرمله زانو زده ، ای وای بیچاره رباب
صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم
دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست
دیدهام بر بچهها افتاد ، دلواپس شدم
*مثل فردایی کاروان رسید کربلا .. تا رسیدن ابی عبدالله سوال کرد به من بگو پیر مرد نام این وادی چیه؟ گفت آقاجان قاضریه ، نینوا .. همه اسم هارو برد حضرت فرمود نام دیگه ای هم داره این سرزمین؟! عرضه داشت آقا یه زمینی اینجا هست از خیلی قدیما بهش میگن کربلا ...
ای حسین ...
خوش اومدی حسین .. حسین جان آقا مواظب رقیه ات باش .. حسین جان قربون زن و بچه ات برم ..
پناه میبرم از نفس خود به سوی حسین ..
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#شب_دوم
#روضه_ورود_به_کربلا
#ویژه_ایام_محرم
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
🌾🌾#روضه جانسوز_
شب #دوم #محرم 94
_ورود به کربلا_حاج حسین سازور🌾
براتون گفتن با چه جلالی پیاده شد، حضرت فرمود:همه دورناقه زینبو بگیرین .
عباس ،علی اکبر،قاسم ،برادران عباس؛عون،جعفر
همه اومدنددورمحمل بی بی بایه جلال و جبروتی
پاروی زانوی عباس گذاشتند.دست زینبوگرفتند
همچین که پای دیگرش روخاک اومد، روخاک نشست صدازدآه دلم..
حسین دلشوره دارم،دل شوره دارم
بیا..بیابرگردمدینه
اینو راوی گفت:همین راوی میگه من شب یازدهم
کربلابودم اینجا همه محرمادورشوگرفته
بودن.آخ... راوی میگه من شب یازدهم دیدم همه دشمن فقط یه زن بینشون ایستاده..
بایک زن تنهابرادرچه کردند..برادرچه کردند..برادرچه کردند...
بایک زن تنهابرادرچه کردند..چه کردند..چه کردند
چه کردند...
دیدندکه تنهاییم مرا دوره کردند..مرا دوره کردند
خاطرات مدینه شده یادآورمن
چون جسم تو پر ازجای پا چادر من
حرامی کشدمعجرمن
راوی میگه دیدم دختر علی میان دشمنا...
به والله ما جرئت نمی کنیم بگیم اما گفتند
بی بی خطاب کرد به حسین..گفت:داداش
ببین خیره خیره دارن نیگام میکنن میخوام برم
محرمی ندارم..
براتون گفتن با چه جلالی پیاده شد، حضرت فرمود:همه دورناقه زینبو بگیرین .
عباس ،علی اکبر،قاسم ،برادران عباس؛عون،جعفر
همه اومدنددورمحمل بی بی بایه جلال و جبروتی
پاروی زانوی عباس گذاشتند.دست زینبوگرفتند
همچین که پای دیگرش روخاک اومد، روخاک نشست صدازدآه دلم..
حسین دلشوره دارم،دل شوره دارم
بیا..بیابرگردمدینه
اینو راوی گفت:همین راوی میگه من شب یازدهم
کربلابودم اینجا همه محرمادورشوگرفته
بودن.آخ... راوی میگه من شب یازدهم دیدم همه دشمن فقط یه زن بینشون ایستاده..
بایک زن تنهابرادرچه کردند..برادرچه کردند..برادرچه کردند...
بایک زن تنهابرادرچه کردند..چه کردند..چه کردند
چه کردند...
دیدندکه تنهاییم مرا دوره کردند..مرا دوره کردند
خاطرات مدینه شده یادآورمن
چون جسم تو پر ازجای پا چادر من
حرامی کشدمعجرمن
راوی میگه دیدم دختر علی میان دشمنا...
به والله ما جرئت نمی کنیم بگیم اما گفتند
بی بی خطاب کرد به حسین..گفت:داداش
ببین خیره خیره دارن نیگام میکنن میخوام برم
محرمی ندارم..
#ویژه_ایام_محرم
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
#حاج_حسین_سازور
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
•حکایت مقبل کاشانی و عنایت حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها ، گریز روضه حضرت مسلم ابن عقیل علیه السلام ، اجرا شده شبِ اول محرم سال 1397
مریض شد ، جذام گرفت. مردم دورِش کردن ، مقبل کاشانیُ میگم. عاقبت اومد تو یه حمامی کار می کرد . ذغال می ریخت حمامُ گرم می کرد . نشسته بود دلش گرفته ، یه وقت شنید صدا حسین حسین میاد ...
گفت چه خبره؟ گفتن مقبل ، شبِ عاشوراست .. خیلی دلش گرفت ؛ گفت حسین جان خیلی دوست داشتم بینِ جمعیت برات نوکری می کردم .. به حق مادرت شفامُ بده .. یه دفعه دیدن به سر زنان اومد وسط جمعیت ..
شب عاشوراست امشب ..
کربلا غوغاست امشب ..
شعر گفت با یه عشقی ، همچین که خوابید در عالم مکاشفه خواب دید وارد یه صَحنیِ شده ، ملائکه دارن میان . یه مرتبه ابراهیم خلیل الله ، اسماعیل ، دونه دونه پیغمبرا دارن میان . گفت چه خبره؟ گفتن مجلس روضه گرفتن . وجود نازنین خاتم الانبیا خودشون روضه گرفتن همه اومدن . همچین که نگاه میکرد یه وقت دیدن پیغمبر وارد شد ، پشت سر پیغمبر ، علی وارد شد ، فاطمه وارد شد ، حسنین اومدن ، همه به احترامشون بلند شدن .
یه وقت دیدن پیغمبر نگاهی فرمودن ، فرمود محتشم کاشانی رو بگید بیاد شعر بخواند . مقبلم داره از دور نگاه می کنه ، میگه یه مرتبه دیدن محتشم اومد هنوز شروع نکرده ، پیغمبر بهش مقام داد ، فرمود : محتشم برو رو پلۀ اول منبر .
بسم الله الرحمن الرحیم
به إذن رسول الله به إذن امیر المومنین و به إذن فاطمه الزهرا
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
در بارگاه قدس که جایِ ملال نیست
سر هایِ قدسیان همه بر زانویِ غم است
*مردم گریه کردن .. پیغمبر گریه کرد .. فرمود بهت پیام دادیم یه پله بالاتر برو ؛ رفت بالاتر ..*
کشتی شکست خوردۀ طوفان کربلا
در خاک و خون تپیده به میدانِ کربلا
از آب هم مضايقه کردند کوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
اين کشتۀ فتاده به هامون حسين توست
وين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
*یه وقت صدا بلند شد محتشم بسه .. به خدا دخترم زهرا از حال رفت .. پیغمبر مقام داد ، عبایِ خودشُ پیغمبر رو دوشِ محتشم انداختن ..
مُقبِلم هم خوشحال ، هم ناراحت گفت منم شعر گفتم. خوش به حال محتشم مقابل پیغمبر شعر خواند .. دلش گرفت ، داشت می رفت یه مرتبه صدا زدند مقبل کاشانی؟ گفت منم چیزی شده؟ گفتن بیا .. حضرت زهرا فرموده مُقبل بیاد برا ما شعر بخوانه ... (حضرت زهرا بخواد مقام بده اینجوری بالا میبره ..) فرمود برو بالایِ منبر ... اومد بالایِ منبر :*
بسم الله الرحمن الرحیم
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
هوا زِ جور مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
*دستت بیاد بالا ، جانم به این عرض ارادتا .. پیر و جوان ، کوچیک و بزرگ بگو حسین ...
من از همین جا میخوام یه گریز بزنم ؛ آوردنش بالایِ دارالاماره .. یادت باشه (بچه هایِ جبهه و جنگ بهتر می دونن ، تا یکی تیر می خوره ، خونِ زیادی ازش میره تشنه ش میشه ...) شمشیر زده بودن لبش بریده شده بود .. گفت اگه میشه یه خورده آب به من بدین ... دستاشُ بسته بودن .. کاسۀ آبُ جلو دهانش گرفتن هی خون رویِ آب می ریخت نتونست آب بخوره .. گفت حتماً سریِ بین من و آقام حسینِ ...
لب تشنه از همون بالا دارالاماره .. صدا زد : صل الله علیک یا ابا عبدالله ... زود بگم معطلت نکنم ... همچین که اربابِ منو تو ، تو گودال افتاد دیدن نیزه رو زمین زد ... عباسشُ کشتن .. (بگم دونه دونه؟) علی اصغرشُ کشتن .. قاسمشُ از زیر سم اسبا بیرون کشیده .. حالا حسین مونده و چند تا خیمه پُر از زن و بچه ... همچین که نیزه رو زمین زد ، صدا زد : «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَةَ .... مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! ..» کجایی مسلم ببینی آقاتُ غریب گیر آوردن ...*
ای حسین ...
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#شب_اول_محرم
#ویژه_ایام_محرم
به امید باز شدن #راه_کربلا و رفع موانع زیارت # و ریشه کن شدن #ویروس_کرونا توسل به صاحب الزمان عج الله تعالی
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
🏴روضه جانسوز_ورود کاروان اباعبدالله علیه السلام
به کربلا_شب دوم محرم
دست رو شونه ی عباس و علی اکبر،هی میومد پایین..." لحظه به لحظه میومد پایین،دور و برش رو نگاه میکرد،حس خوب و زیباییه برا حضرت زینب...مادرم کجاست نوه هاشو ببینه؟قربون صدقه همشون میرفت ..." تازه رو زمین قرار میگرفت عصمت الله کوچیکا میومدن،عبدالله ابن حسن میومد... جوون ترا،کوچیکترا میومدن دست رو سینه،درسته عمه جانشونه،خیلی باهاش مانوسن،خانوم خیلی باهاشون راحت و مهربونه اما زینبه..." هیچ کس اندازه بچه های علی عمشونو نمیشناسن..." با بفرما بفرما؛همه ی عالم به دربار حسین داره نگاه میکنه،فرشته ها صف کشیدن برا پیاده شدن زینب،وقتی پیاده شدن،آروم آروم هم میومدن،بچه ها رو میگرفتن، شیرخواره رو میگرفتن،محملا رو مینشوندن،آروم آروم..." اینه که دارم میگم حضرت زینب سلام الله علیها از محمل پیاده شدند،محمل رو باید اول تصور بکنی،شتر رو اول مینشوننا" این ارتفاع نشسته ی شتر خانوم پیاده شد اینطوری با سلام و صلوات نه از اون بالا..." دیگه ببین بچه میخواد پایین بغلش میکنند..." اون ناقه ی ایستاده مال بعد یازدهمه" خیمه ها علم شد،خیمه ی اصحاب معلوم شد،همه با فاصله،یعنی تو بیابان هم اندرونی و بیرونی،خیمه ها رو زون،سر حسین و زینب یه مقداری خلوت شد،بعضیا نوشتند هفتاد شتر فقط اثاث و لباساشون بوده،اصلا قرار بوده برن کوفه زندگی کنند" اثاث کشی بود،کار داشت پیاده کردن هفتاد شتر،بعضی نوشتند صدو پنجاه شتر،کار داشت،ولی این همه بارها رو دو دقیقه بردند......
سفارشای لازم شد،زینب و ابی عبدالله فاصله سنیشون زیاد نیست ولی یه جورایی خانوم حضرت زینب نسبت به ابی عبدالله مادرانه رفتار میکرد،حسینم مادرانه بهش نگاه میکرد،درسته حسین امام زینبه ولی یه جوری به زینب نگاه میکرد همه انگار دارن به فاطمه نگاه میکنند ...تو گیرو دار داخل خیمه و زن ها ابی عبدالله فرمود: زینب جان یه چند لحظه تشریف بیارید خانوم آمد جانم حسین،به قول خودمون بریم قدم بزنیم،حالا من نمیگم چی فرمودند" شروع کرده مقدمات موضوع رو داره میگه؛یه جایی رسیدند نمیدونم مقام شهادت علی اکبر،چند جمله ای ردو بدل شد،دیدند ابی عبدالله اشاره کرد به زمین،خانوم حضرت زینب شروع کرد به گریه کردن،همه هم دارن نگاه میکنند،کسی هم جرات نمیکنه بره جلو،خصوصیه" خواهر و برادر دارن صحبت میکنند؛زیر بغلشو گرفت، با نوازش رفتند،مسیر عوض شد، شاید داره میگه بچه ای که شیر نخورده دارم میارم آب بهش بدم،خانوم زینب نشست،ابی عبدالله بلندش کرد دارن میان طرف علقمه،اشاره کرد به نخلستان ها،برگشت یه نگاهی از دور به عباس کرد،دونه دونه رو داره شرح میده،جلوتر رفتند رسیدند به گودال،دیگه شروع کرد به حرف زدن؛دیگه زینب نشست،دیگه حسین نشست،چی دارن میگن؟*
آن قدر چکمه به پهلوش زدن نامردان
نیزه و تیر به بازوش زدن نامردان
با عصا بر لب و ابروش زدن نامردان
پنجه در طره ی گیسوش زدن نامردان
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید
مادرش از نفس افتاد سپس داد کشید
هر چه که دور و برش بود به غارت بردند
شال سبزی کمرش بود به غارت بردند
آه! عمامه سرش بود به غارت بردند...
حسین ......
#ویژه_ایام_محرم ورودکاروان به کربلا
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
#روضه و توسل ویژه ورود کاروان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده شب دوم محرم ۹۸
السلام علیک یا مظلوم ، یا غریب ، یا وحید ، یا اباعبدالله ..
اگر که عمر زیادم دهد خدایِ حسین
هزار سال بسوزم فقط برایِ حسین
حسینی ام! به دو عالم چه کار دارم من!
گذشته ام ز دو عالم به اتکایِ حسین
حسین روح نماز است و پنج نوبت را …
سر نماز می افتم به دست و پای حسین
براش سینه زدم سینه ام حسینیه شد
نوشته روی دلم مجلس عزایِ حسین
همیشه مادر دلخسته ام به من می گفت
مباد خرده بگیری به روضه های حسین
رفیق! کرببلا دعوتی ست! پولی نیست
برات کرببلا چیست؟ یک دعای حسین
نیابتاً ز حسن کربلا برو امسال
ببر سلام حسن را به کربلای حسین
هنوز فاطمه در عرش روضه می خواند
تنور خانه ی خولی نبود جایِ حسین
دیدهام بر نینوا افتاد ، دلواپس شدم
بارها از ناقه تا افتاد ، دلواپس شدم
نام این صحرا حسین با قلب زینب آشناست
بر لبانت کربلا افتاد دلواپس شدم
خاکِ سرخ این بیابان بویِ کوچه میدهد
گوئیا مادر زِ پا افتاد دلواپس شدم
من کنارِ تو نباشم زود میمیرم حسین
تا عمودِ خیمه جا افتاد ، دلواپس شدم
این دلم از کودکی بر گیسویت حساس بود
باد در موی شما افتاد دلواپس شدم
*"عصر روز دهم نانجیب اومد موهای حسینُ کشید ..."
یادش بخیر موی تو را شانه میزدم
افتاده دستِ شمر چرا خاطرات من *
حنجر تو معجرِ من ، هر دو پاره میشود؟
حرفِ بین ما دو تا افتاد دلواپس شدم
حنجرت را بازیِ دستان این و آن نکن
چشم من بر نیزهها افتاد ، دلواپس شدم
حرمله زانو زده ، ای وای بیچاره رباب
صحبت شش ماهه تا افتاد دلواپس شدم
دردِ گوشِ پاره کمتر از شکافِ نیزه نیست
دیدهام بر بچهها افتاد ، دلواپس شدم
*مثل فردایی کاروان رسید کربلا .. تا رسیدن ابی عبدالله سوال کرد به من بگو پیر مرد نام این وادی چیه؟ گفت آقاجان قاضریه ، نینوا .. همه اسم هارو برد حضرت فرمود نام دیگه ای هم داره این سرزمین؟! عرضه داشت آقا یه زمینی اینجا هست از خیلی قدیما بهش میگن کربلا ...
ای حسین ...
خوش اومدی حسین .. حسین جان آقا مواظب رقیه ات باش .. حسین جان قربون زن و بچه ات برم ..
پناه میبرم از نفس خود به سوی حسین ..
#کربلایی_حسین_سیب_سرخی
#شب_دوم
#روضه_ورود_به_کربلا
#ویژه_ایام_محرم
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir
روضه و توسل به راوی دشتِ کربلا ویژۀ ایام شهادتِ امام زین العابدین علیه السلام
روزِ شهادتِ امام زین العابدین علیه السلامِ .. دلا باید بره مدینه و قبرستانِ بقیع کنارِ آن قبورِ با خاک یکسان شده ..
اَلسَّلامُ عَلَىک یا عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ یَا زَینَ العابِدینَ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ ..
ان شالله به همین زودی از نزدیک عرضِ ادب کنیم تو حرمِ مطهرشون .. اونجا گریه کنیم برا اون آقایی که همۀ مصائبِ کربلا رو دیده .. همۀ مصائبِ کوفه و شام رو دیده .. تا قریبِ به چهل سال کارش همه گریه و ناله بود ...
جوان میدید گریه میکرد .. طفلِ شیرخواره میدید گریه میکرد .. غذا میاوردن میل کنه ، تا چشمش به می افتاد روضه می خواند .. قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً .. آب می آوردن بنوشه ، گریه میکرد .. صدا میزد پسرِ رسولِ خدا رو با لبِ تشنه کشتن .. ای حسین جانم ..
امان از اون لحظه ای که میدید میخوان گوسفندی رو ذبح کنن .. حسینیا .. با گریه سوال میکرد ، آیا آبش دادید یا نه ؟!
میگفتن آقا ما مسلمانیم .. آب ندیم ذبح نمی کنیم .. گریه و ناله اش بیشتر میشد .. میفرمود کربلا پدرِ منو با لبِ تشنه کشتن ...
حسین ...
سوال کردن آقا تو این سفر به شما کجا خیلی سخت گذشت ؟!! سه مرتبه فرمود الشام .. الشام .. الشام .. اونجا دیگه هم رنجِ اسارت بود و خاکستر به سر و روشون ریختن .. هم خارجی خطابشون کردن .. مقابلشون همه مزمار و نی و چنگ و دف و تار زدن .. بانگِ شادی سر هر کوچه و بازار زدن .. ان شالله غلط باشه این چیزی که منتسبِ به وجودِ نازنینشِ ..
اُقاد ذَليلا في دمشق كانني
مِنَ الزَنج عبدُ غاب عنه نصير
*چون غلام ما رو به غل و زنجیر بسته اند ... من که حورانن کنیزند و بُوَد غِلمان غلامم*
و جَدي رسول الله في كل مشهد
و شَيخي اميرالمؤمنين امير
فياليت اُمي لم تلدني و لم اكن
يزيد يَراني في البلادِ اسير
*یعنی ای کاش مادر منو نمیزایید .. تا یزید منو این سان اسیر نبینه .. *
تا نمیدیدم یزید این سان اسیرِ هر دیاری
کاش در این عالم فانی نمیزایید مامم
#حاج_مهدی_سماواتی
#روضه_امام_سجاد_علیه_السلام
#ویژه_ایام_محرم
https://eitaa.com/osoolemaddahi_ir