eitaa logo
حامیان استاد رائفی پور
69.3هزار دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
22.5هزار ویدیو
998 فایل
🌹 سلام دوستان ما به نهادی وابسته نیستیم و #آتش_به_اختیار فعالیت می کنیم در راستای #جهادتبیین از کانال استاد لفت میدی؟😔🖐 @masaf ⏰ شمارش معکوس ظهور ⏰
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴آیا میدانید؟؟ آیا میدانید هم از خواصی بودن که جریان نفوذ به دنبالش آمد؟ دشمن قصد داشت با امان‌نامه و نفوذ در قالب خویشاوندی او را از انقلاب حسین جدا کند اما علمدار کربلا سه خصلت داشت که موجب شکست جریان نفوذ شد ۱- بصیرت ۲- عدم وابستگی به دنیا ۳- ولایت‌پذیری اما برخی خواص امروز... *محمد صدارت* 👤 به کانال جنجالی بپیوندید👇 💠 eitaa.com/joinchat/1246953475Cf749f8ac9b 💯 👆 🆔 @san_entezar
آیا میدانید #حضرت_عباس هم از خواصی بودن که جریان نفوذ به دنبالش آمد؟ 👤 به کانال #استاد_رائفی_پور بپیوندید👇 💠 eitaa.com/joinchat/1246953475Cf749f8ac9b #نشردهید👆♻️
هدایت شده از .
آیا میدانید علیه السلام هم از خواصی بودن که جریان نفوذ به دنبالش آمد؟
آیا میدانید #حضرت_عباس هم از خواصی بودن که جریان نفوذ به دنبالش آمد؟
آیا میدانید هم از خواصی بودن که جریان نفوذ به دنبالش آمد؟
☀️ لشکر خورشید، قمر کم دارد 🌕 قرص ماه در آسمان مدينه تجلی کرد و بنی‌ هاشم صاحب قمر شد. همان نازدانه‌ای که حیدر او را در آغوش کشیده و زمین و زمان بی‌ تاب گرفتنِ گوشهٔ قنداقه‌اش شده‌اند ... 🌸 زینب از راه می‌رسد، خوشحالیش وصف‌ناشدنی است. برای در آغوش گرفتن برادر بی‌ تاب است اما ادب پیشه می‌کند در حضور حسنین. 🌼 علی اما لبخندی می‌‌زند و عباس را به دستان پُر مهر او می‌‌سپارد و زینب بی‌‌اختیار دست‌‌های او را بوسه‌ باران می‌کند. گویا از فردای این دست‌ها خبر دارد. دست‌هایی که علمدارند و حامی حسین تا مبادا حرف امام زمان بر زمین بماند. 🔹عباس روایتگر راهیست که به ظهور ختم می‌شود و امروز هم این عباس‌‌ها هستند که پرچم را به مهدی خواهند رساند. 🔺سالیانست من از خویش سؤالی دارم که چرا لشکر خورشید، قمر کم دارد؟ 💐 ولادت مبارک باد.
📌 مگر ماه را می‌توان از مدار خورشید دور کرد؟ ◾️ آرام و قرار ندارد. وجودش از عطش می‌سوزد. تشنه است اما نه تشنهٔ آب؛ تشنهٔ یاری حسین است. ◽️ امان‌نامه نمی‌خواهد. مگر ماه را می‌توان از مدار خورشید دور کرد؟ از چشم و دست و جان می‌گذرد تا حرف امام، زمین نمانَد. تشنه است و فقط با رضایتِ ولیِّ زمانش سیراب خواهد شد. نهم ؛ علیه السلام
📌 راز علقمه ◾️ دست راستش را زدند؛ مَشک را به دست چپ گرفت. دست چپش را زدند؛ مَشک را به دندان گرفت. دست و چشم و سر چه اهمیتی دارد، تا مَشک در سلامت است؟! ◽️ وقتی راز عباس برملا شد، شادی در دل حرامیان افتاد. تیری از چلهٔ کمان رها شد و بر مَشک نه، بلکه بر قلب عباس نشست! ◾️ دلم گواهی می‌دهد عباس را نه تیرِ در چشم و نه عمود آهنین، که تیر نشسته بر مَشکی که همهٔ امید عباس بود، شهید کرد. گویی قاتلِ عباس ملعونی‌ است که آب را، همۀ امید را، از او گرفت. ◽️ آری! آدمی به امید زنده است. امید حرف اول را در زنده ماندنِ انسان می‌زند. آنچه زینب را پایدار و سربلند به مدینه بازگرداند، امید بود. همان‌طور که آنچه شیعه را تا امروز زنده نگه داشته، امید است؛ امید به آمدن نهمین فرزند حسین؛ امید به بازگشت منتقم خون حسین. 🔘 ؛ ویژهٔ و
❓آیا میدانید هم از خواصی بودن که جریان نفوذ به دنبالش آمد؟
گویا ستون از خیمه گاه ناخدا رفت آن دم که سقّای حرم، صاحب لوا رفت وقتی خبر آمد علَم از دستش افتاد... زینب همان دَم تا تَه این ماجرا رفت در بین زنها حرف چادر بود و معجر وقتی رمق از جسم سردار وفا رفت از داغ او ، شد قامت مولا خمیده در نزد دشمن پشت او تا انحنا رفت تیغ بلا دستان ساقی را جدا کرد.. دیگر نگویم تا کجا این ماجرا رفت باران تیر از سمت دشمن شد روانه تیری به مشکش آمد و.. گویا قُوا رفت یک نانجیبی ، با عمود آهنین زد تا عرش اعلا ناله ی اَدرک اَخا رفت وقتی عمود خیمه را بابا کشیدی... اشک از دو چشم عمّه هایم بی صدا رفت زان پس که رفتی ای علمدارم ابوالفضل.. اندر اسارت زینب درد آشنا رفت باور ندارد مادرت این ماجرا را.. تا پیشواز کاروان ، آن بینوا رفت قربان دستانت که مشکل می گشاید حتی مسیحی تا حرم بهر شفا رفت شاعر: ✍
🏴 باز دارند به چشمان ترم میخندند برغم تو که شکسته کمرم میخندند تکیه گاه منی و بال و پرمن هستی همه اینجا به من و بال و پرم میخندند سر روی خاک نهادی و همه شیر شدند گرگ هایی که چنین دور و برم میخندند ای علمدار حرم ، بعد تو لشکر دارند بر من و زخمِ به روی جگرم میخندند رفتنت کار مرا سخت به هم پیچیده همه دارند به زن های حرم میخندند ✍شاعر:
🏴 مرا فهم مقامش هیچ در باور نمی آید که قطره از شناسایی دریا بر نمی آید علمدار حسین است و برای واژه "غیرت" یقین دارم که مصداقی از او بهتر نمی آید نمی فهمند دشمن ها کسی که مظهر خوبیست بگو با صد امان نامه! به سوی شر نمی آید دهان دشمنش با دیدنش از بهت وامانده ست بگوید کیست اینک این اگر حیدر نمی آید؟! کمان ابروان و تیر مژگانش فقط کافیست از این رو وقت جنگ عباس با لشکر نمی آید وفایش را بنازم! رفت تا آب و نخورد از آب در اوج تشنگی هم باز صبرش سر نمی آید . . . برادر آمده گریان و با اندوه می پرسد: چرا این تیر از چشمت برادر در نمی آید؟ علمدارم بگو تا با چه رویی خیمه برگردم بگویم بچه هایم را که آب آور نمی آید؟ عمود خیمه اش را می کشد پایین و می گوید: عمو دیگر نمی آید، عمو دیگر نمی آید.... ✍شاعر:
❓آیا میدانید هم از خواصی بودن که جریان نفوذ به دنبالش آمد؟