eitaa logo
استاد محمد شجاعی
309.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
3.4هزار ویدیو
867 فایل
گروه رسانه منتظر رسانه رسمی استاد محمد شجاعی استاد و پژوهشگر بین‌المللی «انسان شناسی الهی» 👤 پشتیبان @poshtiban_pasokhgoo 📞 روابط عمومی ۰۲۱۵۵۹۶۱۴۱۲ ۰۲۱۵۵۹۰۸۰۳۸ 🌐 سایت montazer.ir 📢 جهان خبر @jahan_khabar 📥 آرشیو مباحث @archive_ostad_shojae
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد محمد شجاعی
سلام و صبح بخیر ✍ همانگونه که مستحضرید پنج شنبه ۲۰ اردیبشهت، «رسانه رسمی واحد کودک نوجوانِ منتظر» در اولین اجتماع نوجوان خود که در مجموعه فرهنگی یادمان شهدای هفتم تیر با حضور نوجوانان برگزار شد، فعالیت خود را با رونمایی «دو کتاب رمان نوجوان با درون‌مایه انسان‌شناسی» و «قطعه موسیقی باغبان با صدای ماهور مظفری» با محوریت «من کیستم؟» که ویژه نوجوان تولید شده بود، آغاز کرد. • که هردو کتاب نوجوان در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران در حال حاضر عرضه می‌شوند. • و موسیقی باغبان روز شنبه ۲۹ اردیبهشت در ایّام ولادت امام رضا علیه السلام از صفحات و سایت رسمی گروه نوجوانِ منتظر با نام «بُرنا منتظر» به آدرس‌های زیر منتشر خواهد شد: eitaa.com/bornamontazer bornamontazer.ir • از روز شنبه ۲۲ اردیبهشت، صفحه رسمی برنا منتظر نیز، انتشار تولیدات محتوایی ویژه نوجوان خود را در پیام رسان ایتا آغاز نمود: eitaa.com/bornamontazer که البته این صفحه با همین آدرس در پیام رسانهای دیگر نیز از نظر محتوایی پشتیبانی می‌شود. ولی تمرکزِ مجموعه بر پیام رسان ایتاست. • نحوه انتشار محتوا در صفحه نوجوان با صفحات رسمی استاد شجاعی متفاوت است. گروه نوجوان برنا منتظر، سعی دارد گام به گام طبق نقشه راه مدرسه انسان‌شناسی منتظر ( blog.montazer.ir) پیش رفته و محتوا را از نقطه‌ی صفرِ خودشناسیِ این مدرسه بر اساس ذائقه نوجوان تولید و منتشر کند. • موضوع هفته اول که از روز شنبه با شیبی بسیار آرام فعالیتش را آغاز کرده است؛ «شناخت شناسی» است. اینکه او به خودش چگونه نگاه می‌کند... مسئله‌ایست که در هفته جاری ی بُرنا منتظر بوده و هست. • از همه‌ی شما عزیزان دعوت می‌کنیم: دعوت‌کننده‌ی نوجوانان خود و دیگران به نوشیدن این محتوا باشید و یا هر کدام از پُستها را که مطلوبِ ذائقه‌ی نوجوان خود دیدید، برایشان ارسال نمائید. • فرهنگیان عزیز نیز می‌توانند از محتوایی که به مرور در این صفحات بارگزاری می‌شوند در مجموعه فرهنگی خود استفاده نمایند. بمرور تمام تولیدات بدون لوگو و باکیفیت بالا در وب سایت «برنا منتظر» بارگزاری شده و در دسترس شما خواهند بود. «قطعاً از همین طریق می‌توانید به ما کمک بسیاری کنید...» رسانه رسمی استاد محمد شجاعی @ostad_shojae | montazer.ir
خانه‌ی آنها بوی مرگ می‌داد، بوی مرگ عشق! : سیر حرکت تاریخ بسمت ظهور موعود و حساسیت و جایگاه زمان کنونی در این سیر تاریخی ✍️ هفت هشت سالی بود باهم زندگی که نه، یکدیگر را تحمل می‌کردند! دیگر در آن خانه، اثری از حیات وجود نداشت. انگار دو تا ربات را گذاشتی داخل یک آپارتمان و گفتی باهم غذا بخورید و تلویزیون ببینید و ... همین! بوی زندگی در یک خانه را نیاز نیست که نزدیک آن خانه باشی تا حس کنی، بوی زندگی از همه جای عالم حس می‌شود. و خانه‌ی آنها بوی مرگ می‌داد، بوی مرگ عشق! • وقتی می‌خواستند از هم جدا شوند، گفتم: برگردید عقب! به شب خواستگاری‌تان که بعد از چند سال انتظار در هیجان بدست آوردن یکدیگر تا صبح نخوابیدید. خیلی زود این هیجان فروکش کرد و روزمرگی و ... سپس نفرت جایش را گرفت! امروز که از دادگاه بدونِ همدیگر برمی‌گردید خانه‌هایتان، فکر کنید هشت سال پیش است و هرگز همدیگر را ندیده‌اید. هر دوی شما باید بزودی وارد یک زندگی جدید شوید! واردِ زندگی یک نفر دیگر ! بروید یاد بگیرید هیجان بدست آوردن آن یک نفر جدید را چگونه می‌توانید در تمام عمر حفظ کنید! تا لذت بردنتان از آن یک نفرِ بیچاره، فقط به چند ماه اول محدود نشود. گفتند : تو رو خدا دوباره این کارگاه‌ ‌هایی را که هشت سال است می‌گویی گوش کن، معرفی نکن به ما ... حوصله‌ی حرفای این مدلی را نداریم! هیچ نگفتم و .... چند سالی گذشت. • چند ماه پیش زنگ زدم به هردویشان! ازدواج کرده بودند هر دو، یکی‌شان یک دختر داشت! و همسرش با وجود زن و فرزند رفته بود سراغ ارتباطات نامشروع خارج خانه و .... از این خانم چیزی جز یک جسد که باز هم بوی زندگی نمی‌داد نمانده بود. دیگری هم در زمان نامزدی نتوانسته بود روابط میان همسر و مادرش را مدیریت کند و این نامزدی اصلاً به زندگی زیر یک سقف نرسید. • به هردویشان گفتم از روزی که به شما گفتم برگردید عقب و فکر کنید هشت سال پیش است، کیلومتر زندگی مشترکتان را صفر کنید و یاد بگیرید آنرا با یک نفرِ نو، از نو بسازید چقدر گذشته؟ گفتند چهار سال و نیم! • گفتم : شما 12 سال و نیم است که دارید در یک کلاسِ خدا درس می‌خوانید هِی تجدید می‌شوید! بدون اینکه بدانید این 12 سال دیگر، هیچ وقت برنمی‌گردد و شما الآن شبیه جوان هجده‌ ساله‌ای هستید که 12 سال کلاس اول را تجدید شده و با این قد و قواره هنوز در همان کلاس نشسته‌اید! • واکنش هر دوشان، در دو مکالمه جداگانه سکوت بود! گفتم : بروید بالاتر از زمان بایستید و به تاریخ زندگی‌تان از اول تا اینجا بصورت یکپارچه نگاه کنید! کجا جلوی این عقب‌ماندگی 12 و نیم ساله را می‌گیرید؟ او که حالا مادر یک عروسک سه ساله بود گفت: همان روز اول که فکر ازدواج افتاد به سرم! گفتم : فکر کن همین الآن 12 و نیم سال پیش است. و باید آنرا جبران کنی! اولین قدم آیا این نیست که باید بتوانی مهارت انتخاب درست را بیاموزی ؟ چرا تو فکر میکنی دخترت باید برود کلاس نقاشی تا یاد بگیرد یک درخت بکشد، ولی تو برای طراحی یک ابدیت جاودانه برای خودت و همسر و دخترت نیاز به شناخت و فهم و مهارت نداری؟ گفت این را با تمام جانم فهمیده‌ام ، کمکم میکنی؟ • اما مردی که حالا چهل و چند سال داشت و دو ازدواج ناموفق را از سر گذرانده بود گفت : عمر رفته برنمی‌گردد! تنها زندگی میکنم کیفش را می‌برم! اصلاً همه‌ی زنها بدرد نخورند! گفتم : بدردنخور، همان اندیشه ایست که فقط به «کیف در زمان حال» فکر می‌کند. نه تنها به امتداد خودش در دنیای بعد از مرگ فکر نمی‌کند که حتی خودش را در آستانه‌ی ورود به دنیای کهنسالی و رنج تنهایی آن زمان هم نمی‌بیند تا برایش چاره کند. تا برایش برنامه بریزد با اینکه بیش از یک دهه از عمرش را دور خودش چرخ زده است و اصلاً این عقب ماندگی آزارش نمی‌دهد. ※دیشب وقت مناظره یاد این خانم و آقا افتادم. عقب ماندگی‎‌ها را فقط کسانی یادشان می‌ماند که خودشان را انسانی می‌بینند که انتها ندارد! می‌‎خواهند جبران کنند، می‌خواهند تندتر بروند تا تجربیات تلخ گذشته کمرنگ و کمرنگ تر شود. می‌روند بالای زمان می‌ایستند و زمانی که در آن قرار دارند را می‌شناسند. آنوقت می‌فهمند نقش‌شان در این جایی که الآن ایستاده‌اند چیست؟ و اولین قدم برای ایفای نقش‌شان دقیقاً کدام نقطه است! آنانکه که می‌خواهند فقط کیفش را ببرند، هرگز نمی‌توانند کیفش را ببرند زیرا: انسان موجودی لازمان و لامکان است... کیف کوتاه مدت، آینده حسرت بارِ بلندمدت را خواهد داشت! ※ کارگاه مهارت های زندگی @ostad_shojae