5.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نفر مانده ازین قوم که ...
برمیگردد!
#برقعی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
شبیه کودکی گم گشته دنبال پدر بودن
پریشان خاطر و دل بیقرار و شعله ور بودن
شبیه عاشقی مجنون که گم کردست لیلا را
نسیم آسا میان کوه وصحرا دربدر بودن
پرستو وارهرلحظه به دنبال وطن
گشتن
درانبوه قفس پیوسته در فکر سفر بودن
دعا یعنی به راه افتادن و از پای ننشستن
فرج یعنی تکاپو داشتن، مرد خطر بودن
دعا چون بال پرواز است، پس در آسمان مردن
شرف دارد به عمری در زمین بی بال و پر بودن
تمام قفلها را با کلید توبه وا کردن
در آغوش دعای ندبه هر شب تا سحر بودن
دعا یعنی سراپا در هوایت منتظر ماندن
فرج یعنی فقط در انتظار منتظر بودن
#احمدعلوی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سنگی به دل آینه زد با تردید
یک سنگ دگر در آب محکم کوبید
تاثیر غرور و نرم خویی این بود
آئینه شکست.... آب لَختی خندید
#سعید_مبشر
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
هنوز منتظرم آفتاب برگردد
به جویبار ترک خورده آب برگردد
به آسمان تو صدها دعا فرستادم
به شوق اینکه یکی مستجاب برگردد
چه حالتی به دلت دست میدهد وقتی
کبوتری بفرستی عقاب برگردد؟
رسید دستی و فنجان خالیام را برد
خدا کند که فقط با شراب برگردد
هزار لشکر کابوس زیر پلک من است
به چشمهام مبادا که خواب برگردد
عجیب سخت شده روزگار نومیدی
بگو به دشت خیالم سراب برگردد
#سعید_مبشر
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
دلم از شب نشینی های زلفت دیر می آید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر می آید
غزل گل می کند در من اگر آیینه ام باشی
که طوطی در سخن از دیدن تصویر می آید
به بوی آن که جای من ز دامانت در آویزد
برون از تربت من خار دامنگیر می آید
ملول از عقل بی پیرم که سرمستی نمی داند
من و عشقی که از او کار صدها پیر می آید
به دور از نام و از ننگم، جدا از هر چه نیرنگم
مرید پیر یکرنگم که بی تزویر می آید
جنون هنگامه ای در این حوالی عشق می کارد
که از هر سو صدای شیون زنجیر می آید
سکوت تلخ نخلستان غریبی تازه می جوید
که امشب بر ملاقات #علی شمشیر می آید
به هر ویرانه ای فانوس اشکی می کند روشن
که بزم با صفایی این چنین کم گیر می آید
به ذهن کوچه های کوفه گرد مرگ می پاشد
طنین گامهای او که بس دلگیر می آید
خروشیدم که در این شهر آیا اهل دردی نیست؟
که دیدم کودکی با کاسه ای از شیر می آید
رسد روزی که خواب ناز بتها را برآشوبد
که ابراهیم ما با نعره ی تکبیر، می آید
۰۸ شهریور ۱۳۹۱
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
ای جان جهان! عیان، تو را باید دید
با دیده خونفشان، تو را باید دید
در مسجد سهله از فرج باید گفت
در مسجد جمکران، تو را باید دید
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد
خدا در ساق عرش خویش جایی را برایش ساخت
که حتی ماورای دیدهی روح الامین باشد
خدا میخواست از رخسارهی خود پرده بردارد
خدا میخواست تا دست خودش در آستین باشد
علیٌ حُبّه جُنَّه ، قسیم النار و الجَنَّه
خدا میخواست آن باشد ، خدا میخواست این باشد
علی را قبل از آدم آفرید و در شب معراج
به پیغمبر نشانش داد تا حق الیقین باشد
به جز نام علی در پهنه تاریخ نامی نیست
که بر انگشتر پیغمبران نقش نگین باشد
به جز او نیست دستاویز محکم در دل طوفان
به جز او نیست وقتی صحبت از حبل المتین باشد
مرا تا خطبههای بیالف راهی کن و بگذار
که بعد از خطبه بینقطهی تو نقطه چین باشد
مرا در بیت بیت شعرهایم دستگیری کن
غزلهای تو بیاندازه باید دلنشین باشد
غزل لطف خداوند است اهل دل خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمؤمنین باشد
#احمد_علوی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
"طفل اشکم دم به دم رو سوی دامن میکند
دیده میداند که این کودک چه با من میکند"
آن قَدَر فریاد سر دادم صدایم خسته شد
ناله ام دارد لباس بغض بر تن میکند
روزگاری این تبرها شاخه هایم بوده اند
آنچه را که دوست با من کرد دشمن میکند؟؟!! .
من برای تو گذشتم از همه دارایی ام
مثل سربازی که خود را وقف میهن میکند
تیره و تار است دنیایم ،ولی تنهایی ام
میرسد هر شب کنارم شمع روشن میکند... .
این تویی؟! یا خش خش برگ است یا هوهوی باد؟
بر سر خاکم کسی انگار شیون میکند...!! .
#عباس_جواهری_رفیع
مطروحه ای از استاد گرانقدر و عزیزمان
#استاد_محمد_علی_مجاهدی (حفظه الله)
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
از مهد تا لحد شده ابر کرم،که داشت
یک ناودان به کعبه و یک ناودان نجف
#محسن_قاسمی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
آغوش گشوده ام غزل هـایِ تــو را
با شعر چگونه پُر کنم جـایِ تــو را ؟
هر جمعه نگاهِ خسته ام منتظر است
مهدیــه ی چشــم هایِ زیبایِ تــو را
#ابراهیم_زمانی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
قفس باز
به قفس خو گرفته بود۰ پَرَم
بی قفس هم پرنده تنها ماند
به سرم زد به ناکجا بپَرَم
کوله ای که نداشتم جا ماند
پَر زدم تا غروب پنجره ها
نرسیدم به دستِ هیچکسی
پرده ها را کشیده بود سکوت
نه امیدی نه بغضِ همقفسی
می کشیدم خیالِ سبزم را
سوی تنها درختِ این کوچه
کوچ کردم تمامِ پنجره را
به هوای درختِ آلوچه
با تکانی قشنگ فهمیدم
بارِ سنگینِ شاخه ها بودم
برگ ها را صدازدم با بغض
من که همبازیِ شما بودم
پرَ زدم تا سیاهیِ مطلق
در شبی که هوای ماه نداشت
باز آزادی ام به درد نخورد
هیچ جایی به خانه راه نداشت
گریه کردم تمامِ باران را
روی یک سیمِ برق خوابم بُرد
خواب دیدم سقوطِ سختم را
بی قفس این پرنده خواهد مُرد
#علیرضا_صبوری_سرشت
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━