پرسمان اعتقادی
6- یک جدول تنظیم نمایید که در ستون افقى آن، ساعات شبانه روز و در ستون عمودى، ایام هفته را یادداشت ک
البته حضور قلب دارای مراتبی می باشد که به برخی از آنها اشاره می شود:
مرتبه اول: شخص نمازگزار بايد اجمالا بداند كه با خداوند سخن مي گويد و حمد و ثناي او مي كند، اگر چه به معاني الفاظ توجه نمي كند. اين مرتبه براي آناني است كه معاني نماز را نمي دانند؛ حضرت« امام خميني»( قدّس سره) از قول مرحوم «شاه آبادي»( قدّس سره) نقل مي كند:
«براى اين نحو عبادت مثل مىزدند به اينكه يكى قصيده در مدح كسى بگويد و به طفلى كه معناى آن را نمى فهمد بدهد كه در محضر او بخواند و به طفل بفهماند كه اين قصيده در مدح اين شخص است. البته آن طفل كه قصيده را مىخواند اجمالا مىداند ثناى ممدوح را مىكند، گرچه كيفيت آن را نمىداند. ماها نيز كه طفل ثنا خوان حق هستيم و نمىدانيم كه اين عبادات را چه اسرارى است و هر يك از اين اوضاع الهيه با چه اسمى از اسماء ارتباط دارد و به چه كيفيت ثناى حق است، اين قدر بايد ملتفت باشيم كه هر يك از آنها ثنائى است از كامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق، كه خود ذات مقدس در اين اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده كه در پيشگاه مقدسش اين نحو ثنا كنيم.» (2)
مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلي، به معاني كلمات و اذكار نيز توجه داشته باشد و بداند كه چه مي گويد.
امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«من صلّي ركعتين يعلمُ ما يقولُ فيهِما انصرَفَ و ليسَ بَينَهُ و بينَ الله ذنبٌ (3) هر كس دو ركعت نماز بخواند در صورتي كه بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه بين او و خداوند گناهي نيست» در اين مرحله، قلب تابع زبان است.
مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقيقت اذكار و تسبيح و تحميد و ساير مفاهيم را بفهمد، و در حال نماز به آنها توجه كند تا خوب بداند چه مي گويد و چه مي خواهد.
در این زمینه می توان به کتاب های ذیل مراجعه نمود.
1- پرتوی از اسرار نماز/قرائتی
2-اسرار الصلاة/امام خمینی
3- اسرار الصلاة/فیض کاشانی
📚پی نوشتها:
1.ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي(للصدوق)،كتابچى،تهران، 1376ش،ص256.
2.امام خمینی، روح الله، چهل حدیث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى،ص434.
3.كلينى، محمد بن يعقوب، كافي (ط- دار الحديث)، دار الحديث،قم، 1429 ق،ج6،ص14.
🔰 @p_eteghadi 🔰
وقتی سخن از مقدس و قدسی می شود، ناظر است به بُعد روحانی و معنوی و مرتبط بودن آن با عالم ماوراء ماده و طبیعت؛ به بیان دیگر، می خواهیم ببینیم کدام مکان، انتساب و تعلقش به خداوند و «الله» بیشتر است و به همین خاطر، تقدس بیشتری دارد و در نزد مؤمنان، مقدس است.
در عالَم، آیات و نشانه های خداوند متعال بی نهایت است و هر نعمتی را می توان به خداوند نسبت داد؛ زمین کشاورزی، گرچه منبع نعمت های زیادی است، ولی مقدس و قدسی محسوب نمی شود.
در قرآن کریم، به شرافت و مقدس بودن برخی موارد، مانند سرزمین طوی، سرزمین مقدس و کعبه (بیت الله) اشاره شده است:
«إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوى»؛ من پروردگار توام! كفشهايت را بيرون آر، كه تو در سرزمين مقدّس «طوى» هستى.(1)
«يا قَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ»؛ اى قوم! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر داشته، وارد شويد.(2)
«وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهيمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيْتِيَ لِلطَّائِفينَ وَ الْعاكِفينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ»؛ و (به خاطر بياوريد) هنگامى كه خانه كعبه را محل بازگشت و مركز امن و امان براى مردم قرار داديم! و (براى تجديد خاطره،) از مقام ابراهيم، عبادتگاهى براى خود انتخاب كنيد! و ما به ابراهيم و اسماعيل امر كرديم كه: «خانه مرا براى طواف كنندگان و مجاوران و ركوع كنندگان و سجده كنندگان، پاك و پاكيزه كنيد!»(3)
«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُدىً لِلْعالَمينَ»؛ نخستين خانه اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه پر بركت، و مايه هدايت جهانيان است.(4)
ـ کعبه و دین الهی
«عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً مَا قَامَتِ الْكَعْبَةُ»؛ امام صادق (علیه السلام) فرمودند: تا کعبه پابرجاست، دین خدا پابرجاست.(5)
ـ کعبه، محاذی بیت المعمور و عرش الهی
«وَ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ (علیه السلام) أَنَّهُ سُئِلَ لِمَ سُمِّيَتِ الْكَعْبَةُ كَعْبَةَ قَالَ لِأَنَّهَا مُرَبَّعَةٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَتْ مُرَبَّعَةً قَالَ لِأَنَّهَا بِحِذَاءِ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْبَيْتُ الْمَعْمُورُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّهُ بِحِذَاءِ الْعَرْشِ وَ هُوَ مُرَبَّعٌ فَقِيلَ لَهُ وَ لِمَ صَارَ الْعَرْشُ مُرَبَّعاً قَالَ لِأَنَّ الْكَلِمَاتِ الَّتِي بُنِيَ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ أَرْبَعٌ وَ هِيَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ»؛ روایت شده که از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد: براى چه کعبه، کعبه نامیده شده است؟ حضرت فرمودند: زیرا چهارگوش است. سؤال کننده پرسید: براى چه چهارگوش است؟ امام فرمودند: زیرا محاذى و برابر بیت المعمور است و آن چهار گوش است. سائل پرسید: براى چه بیت المعمور چهار گوش است؟ امام فرمودند: زیرا محاذى عرش است و آن چهار گوش است. پرسیده شد: چرا عرش مربع است؟ حضرت فرمودند: زیرا کلماتى که اسلام بر آن بنا شده چهار تا است و آن ها عبارتند از: «سبحان اللَّه و الحمد للَّه و لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر» (6)
پرسمان اعتقادی
وقتی سخن از مقدس و قدسی می شود، ناظر است به بُعد روحانی و معنوی و مرتبط بودن آن با عالم ماوراء ماده
بنابر این:
باید گفت از مقدس ترین مکان ها، کعبه و بیت الله الحرام است.
البته مساجد، مشاهد مشرفه و حرم های ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز مقدس هستند ولی در مقام رتبه بندی می توان گفت کعبه و خانه خدا، جایگاه و اهمیت بیشتری دارد.
📚پی نوشت ها:
1. طه: 20/ 12.
2. مائده: 5/ 21.
3. بقره: 2/ 125.
4. آل عمران: 3/ 96.
5. ابن بابويه، علل الشرائع، ناشر: كتاب فروشى داورى ـ قم، چاپ اول، 1385 ش / 1966 م، ج 2، ص 396، ح 1.
6. همان، ج 2، ص 398، ح 2.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
موقعی که نماز می خوانیم بهتر است به چه چیزهایی فکر کنیم؟مثلا به معنای آیات و اذکار توجه کنیم؟ یا فقط
امام صادق (عليه السلام ) ميفرمايند:
«اِنَّ الْعَبْدَ لَتُرْفَعُ لَهُ مِنْ صَلَاتِهِ نِصْفُهَا أَوْ ثُلُثُهَا أَوْ رُبُعُهَا أَوْ خُمُسُهَا وَ مَا يُرْفَعُ لَهُ إِلَّا مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِه (1) همانا از نماز انسان، نصفش، ثلثش، ربعش يا خمسش بالا برده مي شود و آن مقداري از نماز كه توجّه قلبي داشته باشد بالا برده مي شود.»
نماز بي حضور قلب، نماز حقيقي نيست و وقتي نماز از حقيقت و باطن خود جدا شد، به صورت يك عمل بي روح در میآید و بالطبع آن اثر لازم را نخواهد داشت.
البته حضور قلب دارای مراتبی می باشد که به برخی از آنها اشاره می شود:
مرتبه اول: شخص نمازگزار بايد اجمالا بداند كه با خداوند سخن مي گويد و حمد و ثناي او مي كند، اگر چه به معاني الفاظ توجه نمي كند. اين مرتبه براي آناني است كه معاني نماز را نمي دانند؛ «حضرت امام خميني»(ـ قدّس سره) از قول مرحوم «شاه آبادي»( قدّس سره) نقل مي كند:
« براى اين نحو عبادت مثل مىزدند به اينكه يكى قصيده در مدح كسى بگويد و به طفلى كه معناى آن را نمى فهمد بدهد كه در محضر او بخواند و به طفل بفهماند كه اين قصيده در مدح اين شخص است. البته آن طفل كه قصيده را مىخواند اجمالا مىداند ثناى ممدوح را مىكند، گرچه كيفيت آن را نمىداند. ماها نيز كه طفل ثنا خوان حق هستيم و نمىدانيم كه اين عبادات را چه اسرارى است و هر يك از اين اوضاع الهيه با چه اسمى از اسماء ارتباط دارد و به چه كيفيت ثناى حق است، اين قدر بايد ملتفت باشيم كه هر يك از آنها ثنائى است از كامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق، كه خود ذات مقدس در اين اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده كه در پيشگاه مقدسش اين نحو ثنا كنيم.» (2)
مرتبه دوم: علاوه بر مرحله قبلي، به معاني كلمات و اذكار نيز توجه داشته باشد و بداند كه چه مي گويد. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
«من صلّي ركعتين يعلمُ ما يقولُ فيهِما انصرَفَ و ليسَ بَينَهُ و بينَ الله ذنبٌ (3) هر كس دو ركعت نماز بخواند در صورتي كه بداند چه مي گويد، از نماز فارغ مي شود در حالي كه بين او و خداوند گناهي نيست» در اين مرحله، قلب تابع زبان است.
مرتبه سوم: اسرار عبادت و حقيقت اذكار و تسبيح و تحميد و ساير مفاهيم را بفهمد، و در حال نماز به آنها توجه كند تا خوب بداند چه مي گويد و چه مي خواهد.
در این زمینه می توان به کتاب های ذیل مراجعه نمود.
1- پرتوی از اسرار نماز/قرائتی
2-اسرار الصلاة/امام خمینی
3- اسرار الصلاة/فیض کاشانی
📚پی نوشها:
1.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار(ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي، بیروت؛ 1403ق،ج81،ص238.
2.امام خمینی، روح الله،چهل حدیث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى،ص434.
3.كلينى، محمد بن يعقوب، كافي(ط- دار الحديث)، دار الحديث،قم، 1429 ق،ج6،ص14.
🔰 @p_eteghadi 🔰
14_SEMO-Mohammadi-Pasokh_Be_Soalate_Eteghadi_(71)-1.mp3
5.35M
پرسش و پاسخ اعتقادی
🔹حجه الاسلام #محمدی
جلسه 71 - تفاوت ماموریت پیامبران الهی در چیست؟
🔰 @p_eteghadi 🔰
لطف کنید به طور خلاصه بگید که چطور به شبهه ی پیامبری کوروش کبیر و دین گفتار نیک پندار نیک رفتار نیک پاسخ بدهیم؟
✅ پاسخ
کوروش بر فرض اینکه پیامبر بوده، با آمدن دین جدید و کاملتر، منسوخ میشود.
همینطور در مورد دین زرتشت. کسانی که از دین زرتشتی دم می زنند، اگر از آموزههای آن اطلاع داشتند هرگز آن را حتی به عنوان دین الهی نمیپذیرفتند. مطالب خلاف عقل و خشن و مخصوصاً ضد زن که در کتب آنها موجود است در پستهای قبل آمده است.
اما آموزه گفتار نیک... یک آموزهی بسیار کلی است، یعنی همه میدانند که باید گفتار نیک و... داشته باشند حتی ترامپ هم این ادعا را دارد، اما اینکه گفتار نیک چیست؟ کردار نیک چیست؟ و.... نیاز به تبیین دارد که در این خاتم، تبیین شده است.
ــــــــــــــــ
🔰 @p_eteghadi 🔰
🎤در برخی از روایات دو کلمه «عج» و «ثج» در باره دو عمل از اعمال حج ذکر شده است که روایات آن به شرح زیر است.
در روايتی می خوانیم که چون رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) محرم شد، جبرئيل نزد او آمد، و گفت: اصحابت را به «عجّ» و «ثجّ» مأمور كن، پس عجّ بانگ برآوردن به لبّيك، و ثجّ قربانى كردن اشتران است.(1)
در کتاب «خصال» مرحوم شیخ صدوق در بخش خصال چهار گانه، یکی از امور چهار گانه ای که خدای سبحان از اعمال حج برگزیده است «عج» و « ثج» است. در این روایت می خوانیم: و از حج چهار چيز را برگزيد: «ثجّ» و «عجّ» احرام و طواف. منظور از «ثجّ» قربانى كردن شتر و منظور از «عجّ» سر و صداى مردم به هنگام گفتن لبيك است.(2)
على (عليه السّلام) فرموده: رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) روز عيد قربان براى مردم خطبه مى خواند و مى فرمود: اى مردم! امروز، روز «ثجّ» و «عجّ» است، روز «ثجّ» است بدين خاطر كه خون قربانى ها را مى ريزيد، هر كس نيّت خالصانه و صادقانه داشته باشد، اولين قطره خونى كه روى زمين ريخته مى شود، كفّاره گناه او خواهد بود. و روز «عجّ» يعنى روز دعاست، پس به درگاه خدا ناله بزنيد و انابه داشته باشيد، زيرا به خدايى كه جان محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) به دست اوست، از اين سرزمين كسى محروم و ناآمرزيده بر نمى گردد، مگر اين كه مرتكب «گناه كبيره» اى شده باشد، كه بر آن اصرار و ابرام داشته، و تصميم نداشته باشد، وجود خويش را از چنگال آن گناه آزاد گرداند!(3)
📚پی نوشت ها:
1. ابن بابويه، محمد بن على، ترجمه من لا يحضره الفقيه مصحح: علی اکبر غفاری، ناشر: صدوق، 1367ش. چاپ اول، تهران، ج3، ص210.
2. ابن بابويه، محمد بن على، الخصال، ترجمه جعفرى، ناشر: نسیم کوثر، 1382ش. چاپ اول، قم، ج1، ص329.
3. راوندى كاشانى، فضل الله بن على، النوادر(للراوندي)، ترجمه صادقى اردستانى، ناشر: بنیاد فرهنگ اسلامی کوشانپور، 1376ش؛ چاپ اول، تهران، ص267.
🔰 @p_eteghadi 🔰
┈•❀•┈
💠 دعای #امام_صادق_علیه_السلام در #ماه_رجب
❀ خابَ الوافِدونَ عَلیٰ غَيرِكَ، وخَسِرَ المُتَعَرِّضونَ إلّا لَكَ،
▫️ «آنان که بر غیر تو بار یافتند، ناامید گشتند، و آنان که به جز تو پرداختند، زیانکار شدند،
❀ وضاعَ المُلِمّونَ إلّا بِكَ، وأَجدَبَ المُنتَجِعونَ إلّا مَنِ انتَجَعَ فَضلَكَ،
▫️ و آنان که به جز تو روی آوردند، به تباهی رسیدند، و آنان که روزیِ خود را از غیر تو جستند، دچار قحطی شدند.
❀بابُكُ مَفتوحٌ لِلرّاغِبينَ، وخَيرُكَ مَبذولٌ لِلطّالِبينَ،
▫️ دروازهات به روی مشتاقان، باز است و خیرت برای خواهندگان، در دسترس است
❀وفَضلُكَ مُباحٌ لِلسّائِلينَ، ونَيلُكَ مُتاحٌ لِلآمِلينَ،
▫️ و احسانت برای نیازمندان، بی مانع است و عطایت برای آرزومندان، آماده است
❀ورِزقُكَ مَبسوطٌ لِمَن عَصاكَ، وحِلمُكَ مُتَعَرِّضٌ لِمَن ناواكَ،
▫️ و روزیات حتّی برای رویگردانان از فرمانت، گسترده است و بردباریات، دشمنانت را نیز در بر میگیرد.
❀عادَتُكَ الإِحسانُ إلَى المُسيئينَ، وسَبيلُكَ الإِبقاءُ عَلَى المُعتَدينَ.
▫️ شیوهات، احسان به بدکاران، و روشت، باقی گذاشتن متجاوزان است.
❀اللّٰهُمَّ فَاهدِني هُدَى المُهتَدينَ، وَارزُقنِي اجتِهادَ المُجتَهِدينَ،
▫️ خدایا! مرا به راه ره یافتگان رهنمون شو، و تلاش تلاشگران را روزىام فرما
❀ولا تَجعَلني مِنَ الغافِلينَ المُبعَدينَ، وَاغفِر لي يَومَ الدّينِ.
▫️ و مرا از بىخبرانِ دور شده قرار مده و روز جزا مرا بیامرز».
📚 الإقبال: ج ۳ ص ۲۰۹
#ماه_رجب
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسمان اعتقادی
کشورهای غربی بعد از جنگ جهانی اول و دوم سریع خودشان را ساختند و کاری به کار دين نداشتند، بلکه قوانين
برای پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم:
نکته اول:
در مواجهه با دین نباید به مغالطه «کنه و وجه» دچار شد، یعنی نباید وجهی از دین را برگرفت و آن را کنه و تمام دین به حساب آورد. در اين سؤال، تمام ابعاد، فوايد، فلسفه و ضرورت دين، در يک امر جزئی همچون پيشرفت مادی و تکنولوژيک فروکاسته شده و از اين رهگذر سعی شده اين گونه وانمود شود که اين وجه جزئی از فوايد دين، به مثابه کل و کنه دين بوده و اگر بتوان در اين وجه تشکيکي وارد کرد، گويی تمام فايده و ضرورت دين زير سؤال رفته است!
مگر اين که بگوييد، با باقی فوايد دين کاری نداريد، و يا آن ها را قبول کرده ايد و صرفا می خواهيد در اين يک فايده جزئی، اشکال کنيد، که آيا می توان از اين طريق به ضرورت دين رسيده يا خير؟ اگر اين گونه باشد، وجه معقولی براي سیؤال شما حاصل خواهد شد.
نکته دوم:
خداوند، عالم را بر اساس قوانيني اداره مي کند که در ساحت ديني از آن به «سنت هاي الهي» ياد مي شود. ويژگي اين سنت ها اين گونه است که تغيير ناپذير بوده و نسبت به همه انسان ها، در هر زمان و در هر مکاني عموميت دارد.
فرض بفرماييد در قوانين فيزيک، قانوني به نام قانون جاذبه زمين وجود دارد که يک قانون عام بوده و در مورد همه انسان ها و همه مکان ها عموميت دارد. هر کسي مي تواند از اين قانون بهره مند شده و به نفع خود آن را بکار گيرد. سنت هاي الهي نيز، قوانيني تکويني هستند که نظام هستي بر اساس آن سامان يافته و در قبال همه انسان ها و در همه جا جاري مي باشد.
از جمله اين سنت ها، سنتي اجتماعي است که بر اين تعلق گرفته تا هر قوم و ملتى، در جهتى كه به فعاليت و تلاش مى پردازد - چه در جهت بهبود امور دنيوى و چه در جهت صلاح آخرت - از مدد پروردگار برخوردار شود و از نتايج تلاش هاى خود بهره گيرد.
قرآن مجيد در آياتي پس از آن که به مسئله ياري انسان هاي صالح و انسان هاي ناصالح در آن چه براي آن تلاش مي کنند، اشاره مي کند، در ادامه به صراحت مى فرمايد: «كُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً»(1) [ترجمه: ] ما هر دسته اى را [در همان راهى كه به همت و اراده خود انتخاب كرده اند] يارى مى رسانيم. يارى پروردگار از هيچ کسی [صاحب اراده و فعالى] قطع نمى شود.
خداوند، سرنوشت هر قوم و ملّتي را به خود ايشان واگذاشته و هيچگاه به صورت قهري و قطعي قومي را به صلاح و فلاح مجبور نمي کند. چرا که اختيار انسان ها براي خداوند اهميت فوق العاده داشته و از آن دفاع مي کند.
«إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»(2) [ترجمه: ] يقيناً خدا سرنوشت هيچ ملتى را [به سوى بلا، نكبت، شكست و شقاوت] تغيير نمى دهد تا آنكه آنان آنچه را [از صفات خوب و رفتار شايسته و پسنديده] در وجودشان قرار دارد به زشتى ها و گناه تغيير دهند.
از اين رو اين نيز سنت الهي است که خداوند با هيچ قومي عقد اخوت نبسته و سند نعمات خود را الي الابد به نام هيچ ملتي صادر نکرده است. بلکه معيار، ايمان و عمل صالح است که در صورت وجود، خداوند نيز سنت حمايتي خود را اعمال خواهد کرد. همچنان که در قرآن کريم مي فرمايد: «انْ تَعُودُوا نَعُدْ»(3) [ترجمه: ] و اگر بازگرديد، ما نيز بازمى گرديم.
در نتيجه اگر ملتي براي هدفي که دارد پيوسته تلاش کرده و سختي هاي اين راه را تحمل کند، مي تواند از نعمات تلاش خود نيز بهره مند شود.
نابرده رنج گنج ميسر نمي شود * مزد آن گرفت جان برادر كه كار كرد
پرسمان اعتقادی
برای پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم: نکته اول: در مواجهه با دین نباید به مغ
نکته سوم:
براي عقب ماندگي مسلمانان در روزگار کنوني مي توان دلايل بسياری - از جمله جهل و اختلاف و اسراف و سوء مدیریت و رفاه طلبی و ترک امر به معروف و نهی از منکر (4)- را برشمرد که همگی معلولِ بی توجهی به تعالیم قرآنی و حقايق عاليه اسلامي است. چه اينکه اگر پيکره جامعه انساني را به پيکره جسماني بشر تشبيه کنيم، آن چه در حکم خونِ جاري در رگ هاي زندگي بشر است، روح تعاليم دين است. در نتيجه پويايي زندگي وامدار معرفت و عمل به دستورهاي الهي است و پيامد جهل و بي اعتنايي به فرامين خداوند، ايستايي و انحطاط و عقب ماندگي است.(5)
مع الاسف، چند سالي است که غالب حکومت هاي اسلامي و مسلمانان، جز نام و اسم اسلام چيزي را با خود نداشته و در روابط سياسي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و ... دستورات دين مبين اسلام را به کناري گذاشته و قرآن را جز در تشريفات عروسي و عزا از روي طاقچه خانه ها بيرون نمي آورند.
استاد شهيد «مرتضي مطهري» در اين خصوص مي فرمايد:
«تا آن روزى كه به اسلام ولو به طور نسبى عمل مى كرديم، پيشرفته ترين ملت هاى دنيا بوديم. به اتفاق تمام اهل تحقيق، از ابتداى ظهور اسلام تا قرن پنجم و بلكه قرن ششم هجرى، مشعلدار تمدن و فرهنگ جهان، جهان اسلام بوده است؛ جهان اسلام بود كه از قطعه ها و تكّه پاره ها و از موادّ متلاشى شده تمدن هاى مختلف، مايه اى ساخت و از اين مايه حقيقتى را به نام «تمدن و فرهنگ اسلامى» به وجود آورد، و در آن وقت دنياى مسيحيّت در نهايت توحّش و بربريّت زندگى مى كرد ... و از آن روزى كه ما واقعيت و حقيقت اسلام را رها كرديم و فقط يك قشر و پوست هاى از آن براى ما باقى ماند بدبخت شديم؛ به خيال خودمان اسلام در ميان ما عمل می شود ولى اسلام در ميان ما عمل نمى شود.(6)
در نتيجه اگر به دوران طلايي تمدّن اسلامي (بين قرنهاي ۲ تا ۱۰ هجري قمري (۷ و ۱۶ ميلادي)) نگريسته شود، اين نکته به خوبي روشن مي شود که اهتمام مسلمانان به اسلام و دستورات قرآن کريم هر چه بيشتر باشد، پيشرفت علمي و معنوي ايشان نيز به همان نسبت بيشتر خواهد شد.
نکته چهارم:
قرآن کريم به منزله نسخه شفا بخشي براي دنيا و آخرت ماست.
«قلْ هُوَ لِلَّذينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ»(7) [ترجمه:] بگو: اين (كتاب) براى كسانى كه ايمان آورده اند هدايت و شفا است.
و روشن است که تا نسخه از سوي مخاطب آن مورد استفاده قرار نگرفته و عملي نشود، تاثيري نخواهد داشت. در نتيجه وجود گنجينه هايي از معرفت علمي و معنوي در قرآن کريم به خودي خود کافي نيست و لازم است که مسلمانان با هّمت و تلاش خود به نبط و استنباط حقايق آن پرداخته و پرده از چهره اعجاز علمي و معنوي آن بردارند.
نکته پنجم:
بيان اين نکته نيز خالي از لطف نخواهد بود که معيار خوشبختي و يا نگون بختي يک قوم، صرفا پيشرفت هاي تکنولوژيک نيست! تا گفته شود، مي توان بدون دين نيز به اين خوشبختي رسيد. (هر چند همانطور که گذشت، دينداري واقعي، پيشرفت هاي تکنولوژيک و کوشش علمي را نيز با خود به همراه خواهد داشت.)(8)
جامعه اروپايي، در عين پيشرفت هاي صنعتي، اما هم چنان دچار برخي چالش هاي اجتماعي هستند که به عقيده ما، نزديک شدن به ساحت دين و معنويت مي تواند اين چالش ها را سامان دهد.
اين که در جامعه اروپايي حيواناتي چون "سگ" جاي عزيزترين اعضاي خانواده را گرفته و تمام نيازهاي عاطفي که يک فرد مي بايست در محيط انساني و با همسر يا فرزندان خود کسب کند، اکنون به داشتن يک سگ خلاصه مي شود! تا جايي که شخص همه اموال خود را بعد از مرگ به نام سگ خود مي کند! آيا اين بلا و بدبختي نيست؟
آيا اين که هويت زن، در کشورهاي غربي به اندام شهوت آميز او خلاصه شده و کسي که يا به جهت خلقت و يا به جهت کهولت سن، چنين ويژگي را ندارد، محکوم به طرد از جامعه و خودکشي است، بدبختي نيست؟
آيا اين که هنوز در بسياري از اين کشورها (همچون آلمان) نژاد پرستي موج زده و هر روزه بسياري از انسان هاي بي گناه در اين آتش مي سوزند، بدبختي نيست؟
آيا اين که آمار فحشا و تجاوز جنسي (به زور و اکراه)، مصرف مشروبات الکلي و بسياري از آمارهاي ناشايست ديگر در اين مناطق، در آمارهاي جهاني، همواره در صدر قرار دارد، بدبختي نيست؟
نتیجه:
اولا، کارکرد دين، تنها در پيشرفت صنعتي خلاصه نمي شود.
ثانيا، خداوند، سرنوشت هر قوم را به تلاش و کوشش خودشان واگذاشته و اين سنت الهي است.
ثالثا، دين به منزله نسخه بوده و تا عملي نشود، شفايي نمي دهد.
رابعا، امروزه جوامع غربي دقيقا به واسطه کم رنگ کردن ساحت دين، دچار چالش هاي بسياري هستند.
پرسمان اعتقادی
برای پاسخ به پرسش حاضر، توجه شما را به این نکات جلب می کنیم: نکته اول: در مواجهه با دین نباید به مغ
📚پي نوشت ها:
1. اسراء/ 20
2. رعد/ 11
3. انفال/ 19
4. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادي آملي، عبدالله، جامعه در قرآن، انتشارات اسراء، 1387، فصل سوم(عوامل انحطاط جامعه از نگاه قرآن)، صص379-402
5. جوادي آملي، عبدالله، جامعه در قرآن، انتشارات اسراء، 1387، ص185
6. مطهرى، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، بیتا، ج13، ص485
7. فصلت/ 44
8. برای مطالعه بیشتر، رک: جوادي آملي، عبدالله، جامعه در قرآن، انتشارات اسراء، 1387، فصل سوم(عوامل انحطاط جامعه از نگاه قرآن)، صص403-404
🔰 @p_eteghadi 🔰
پایگاه حکومتی حاکمان اسلامی تا قبل از غیبت چه شهرهایی بوده است؟ علت انتخاب این شهرها چه بود؟ چرا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) پس از ظهور، مانند امیرالمومنین (علیه السلام) کوفه را انتخاب می کنند؟
پس از این که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و مسلمانان از مکه به مدینه هجرت نمودند و مدینه به عنوان پایگاه مسلمانان مشخص شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله) 10 سال حکومت نمود.
پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) خلفا به ناحق روی کار آمدند.(1) "ابوبکر"، "عمر" و "عثمان" هر کدام از آن ها چندین سال خلافت نمودند. "ابوبکر" به مدت دو سال و نیم(2) "عمر" به مدت ده سال(3) و "عثمان" دوازده سال و نیم(4) حکومت کردند. مقر حکومت آنان شهر "مدینه" بود.
پس از این که حضرت علی (علیه السلام) در سال 35 قمری به حکومت رسید، به مدت 4 سال و 9 ماه حکومت کرد.(5) سال 36 جنگ جمل بین امام و سپاه "عایشه"، "طلحه" و "زبیر" در بصره عراق اتفاق افتاد.(6) پس از جنگ، حضرت به مدینه باز نگشت و به شهر "کوفه" رفت و آن جا را محل حکومت خود قرار داد.(7)
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
پس از این که حضرت علی (علیه السلام) به شهادت رسید، امام حسن مجتبی (علیه السلام) در همان شهر کوفه به حکومت رسید و طبق اقوال مختلف 6 یا 8 ماه حکومت نمود(8) تا این که بین ایشان و "معاویه" صلح برقرار شد.(9)
از آن پس حکومت به دست "معاویه" فرزند "ابوسفیان" افتاد وی تا سال 60 حکومت نمود. مقر حکومت وی "شام" بود.(10)
البته آن روز شامات بسیار وسیع بود و 4 کشور فعلی لبنان، فلسطین، اردن و سوریه همان شامات قدیم بود، اما "دمشق" از قدمت زیادی برخوردار بود، کما این که فلسطین هم این گونه بود و شام خصوصا شهر دمشق مقر حکومت معاویه و امویان بود.
خلفای بنی امیه
امویان در دو شاخه "سفیانی" و "مروانی" حکومت را در دست گرفتند. آن ها از سال 40 تا سال 132 هجری قمری حکومت کردند، جمعا 14 نفر از امویان از جمله: معاویه، یزید و معاویة بن یزید از شاخه سفیانی و مابقی از نسل مروان بودند.
"مروان بن حکم"، "عبدالملک مروان"، "ولید بن عبدالملک"، "سلیمان بن عبدالملک"، "عمر بن عبدالعزیز"، "یزید بن عبدالملک"، "هشام بن عبدالملک"، "ولید بن یزید بن عبدالملک"، "یزید بن ولید بن عبدالملک"،"ابراهیم بن ولید بن عبدالملک"، "مروان بن محمد"؛ این 14 نفر از امویان در شام حکومت داشتند.(11)
خلفای بنی عباس در "بغداد"
"بنی عباس" به کمک علویان در نبردهایی که علیه امویان به راه انداختند در سال 132 ق به حکومت امویان پایان داده بر مسند قدرت تکیه زدند. تعداد آن ها 37 نفر بود که از سال 132 تا سال 656 حکومت نمودند. در این سال با حمله "مغول" به بغداد حکومت 500 ساله آنان هم نابود شد.(12)
عباسیان تا قبل از ساختن شهر بغداد به مدت 13 سال بدون پایتخت بوده و در کوفه به سر می بردند. در این مدت "ابراهیم امام"، "سفاح" و "منصور" زمام امور را در دست داشتند. از زمانی که "منصور دوانقی" شهر بغداد را تاسیس نمود این شهر مرکز و پایتخت خلافت عباسیان شد. ساخت این شهر به مدت چهار سال طول کشید.(13)
از میان بنی عباس عده زیادی از آنان در بغداد حکومت نمودند "منصور"، "مهدی"، "هادی"، "هارون" و "محمد امین" عباسی در بغداد حکومت کردند. "مامون" محل حکومت را به "مرو" در "خراسان" انتقال داد اما به علت پاره ای از مشکلات سیاسی باز محل حکومت را به بغداد تغییر داد.(14)
"معتصم" مرکز خلافت را از بغداد به سامرا منتقل نمود.(15) پس از "معتصم" فرزندش "واثق بالله" به حکومت رسید ظاهرا وی مقر حکومت را به بغداد برگرداند. متوکل پس از این که به خلافت رسید مقر حکومت را از بغداد به دمشق سپس به همان سامرا منتقل نمود.
پس از کشته شدن متوکل، 27 خلیفه دیگر به حکومت رسیدند که پایتخت حکومت آنان شهر بغداد بود. زمانی که در سال 656 حکومت بنی عباس به دست مغولان برچیده شد باقی مانده آنان به قاهره مصر رفته و حکومت نیم بندی را تشکیل دادند.
خلفای بنی عباس "قاهره"
پس از سقوط حکومت بنی عباس به دست مغولان در بغداد برخی از افراد این خاندان به قاهره رفته و در آن جا حکومت نیم بندی را آغاز کردند. ابتدا "أبو العباس الحاکم أحمد بن الحسن" در سال 660 تا 701 قمری، مقر خلافت را به شهر "حلب" در شام منتقل کرد. پس از او خلفای عباسی تحت سیطرهٔ مملوکان مصر، در شهر قاهره، مقام خلافت را حفظ کردند.
تعداد خلفای عباسی در "بغداد" و "قاهره" جمعا 54 نفر بودند. خلفای عباسی مصر که 17 نفر بودند از سال 659 تا 923 قمری در مصر حکومت کردند. اما در سال 923 ارتش دولت "عثمانی" شام و مصر را فتح کرد و سلطان "سلیم عثمانی" خود را خلیفه نامیده و شهر "قسطنطنیه" را مرکز خلافت قرار داد. از این رو حکومت بنی عباس برای همیشه از بین رفت.(16)
در انتخاب این شهرها به عنوان پایتخت بیشتر به مسائل سیاسی اقتصادی و اجتماعی باز می گردد. "منصور دوانقی" شهر بغداد را به خاطر مسائل سیاسی نظامی و آب و هوا در "عراق" تاسیس کرد.
مامون "مرو" را پایتخت حکومت خود قرار داد زیرا برادرش امین در بغداد ادعای خلافت داشت و پس از آن که مامون برادش را کشت مردم بغداد از او دل خوشی نداشتند. ضمن این که مادر وی ایرانی بود و مادر امین عرب از این رو مامون مرو را انتخاب نمود و مسائل سیاسی دیگر از جمله حمایت ایرانیان، دور شدن از مقر حکومت بغداد و موارد دیگر باعث شد مامون مرو را به عنوان مرکز حکومت خود انتخاب کند.
اما "سامرا" به عنوان محل حکومت انتخاب شد زیرا این شهر نظامی بود و برای نیروهای نظامی "ترک" تاسیس شده بود و از شیعیان و مرکز حکومت بغداد فاصله داشت.
اما "قاهره" شهری بود که پس از سقوط بغداد جایگاه عباسیان شد. در عراق عرب و عراق عجم عباسیان جایگاهی نداشتند و البته ممالیک مصر همه کاره قاهره بودند و حکومت عباسیان در این منطقه ظاهری بود. از این رو پس از حمله عثمانی ها، حکومت عباسیان قاهره سقوط کرد.
پرسمان اعتقادی
پس از این که حضرت علی (علیه السلام) به شهادت رسید، امام حسن مجتبی (علیه السلام) در همان شهر کوفه به
در روایات و احادیث مختلفی آمده است که وقتی حضرت مهدی (علیه السلام) ظهور می کند مقر حکومت خود را کوفه قرار می دهد. امام صادق (علیه السلام) به "مفضل" فرمودند: «مرکز حکومت مهدی علیه السلام کوفه، و مرکز قضاوتش مسجد کوفه و مرکز بیت المال و محل تقسیم غنایم مسلمانان، مسجد سهله، و محل خلوت و مناجات هایش تپه های سپید و نورانی نجف اشرف است.»(17)
هم چنین در حدیثی به "ابوبصیر" فرمود:
مسجد "سهله" محل اقامت قائم (علیه السلام) و اهل و عیالش است. مسجد سهله، اقامتگاه حضرت ادریس (علیه السلام) بود. مسجد سهله، اقامتگاه حضرت ابراهیم خلیل الرحمان (علیه السلام) بود. خداوند، پیامبری را مبعوث نکرده، جز این که در مسجد سهله نماز گزارده است.
مسجد سهله، پایگاه حضرت خضر(علیه السلام) است. کسی که در مسجد سهله اقامت کند، همانند کسی است که در خیمه رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) اقامت کند. هیچ مرد و زن با ایمانی یافت نمی شود، جز این که دلش به سوی مسجد سهله پر می زند.(18)
هم چنین در بخش دیگری از روایات به موقعیت کوفه پس از ظهور امام زمان (علیه السلام) اشاره شده و این شهر پایتخت امام دوازدهم شیعیان پس از ظهور معرفی شده است.(19)
📚پی نوشت ها:
1. ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، بی تا، بیروت، ج 4، ص 310-311
2. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، 1401ق، بیروت، ج 1، ص 18-19
3. تاریخ یعقوبی، دار صادر بیروت، بی تا، ج 2، ص 159-160
4. ابن قتیبه، همان ج 1، ص 44-46
5. یعقوبی، همان ج 2، ص 214
6. بلاذری، جمل من انساب الاشراف، دارالفکر،1417ق، بیروت، ق، ج 3، ص 41
7. ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، رضی، 1368ق، قم، ص 154
8. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، دوم، 1409ق، ج 2، ص 426
9. ابن کثیر، البدایه و النهایه، دارالفکر، 1407ق، بیروت، ج 8، ص 16
10. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، 1418ق، بیروت، ج 2، ص 419
11. سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، محقق حمدی الدمرداش، مكتبة نزار مصطفى الباز، 1425ق، ج 1، ص 169-190
12. تاریخ طبری، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث، ط الثانية، 1387ق، ج 7، ص 441
13. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ترجمه: حجت الله جودکی، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، چاپ اول، 1380، ص39
14. همان، ص 57-63
15. همان، ص 148
16. دمشقی قرمانی، احمد بن یوسف، اخبار الدول و اخبار الاول فی التاریخ، محقق، احمد حطیط، عالم الکتاب، بیروت، بیتا، ج 2، ص 211-213
17. مجلسی، بحار الانوار، اسلامیه، تهران، 1363ش، ج 53، ص 11
18. همان، ج 100، ص 436
19. همان، ج 53، ص 11
🔰 @p_eteghadi 🔰
آیا اجنه میتوانند از بدن یک انسان سوء استفاده کنند و به او ضربه وارد کنند؟
پاسخ:
۱- جنیان به عنوان موجودات مختار، هم دارای صنف خوب و هم بد اند.
۲- از آیات قرآن دانسته میشود که شیاطین از جنس جن میباشند.
«وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ...»[1]
ترجمه: و [ياد كن] هنگامى را كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد. پس همه سجده كردند، جز ابليس كه از گروه جن بود.
۳- از آیات قرآن استفاده میشود که برخی انسانها –جادوگران- میتوانند از طریق شیاطین –شیاطینی که گفته شد از جنس جن میباشند- به انسانهای دیگر ضربه وارد کنند:
«وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلى مُلْكِ سُلَيْمانَ وَ ما كَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لكِنَّ الشَّياطينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ»[2]
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پرسمان اعتقادی
آیا اجنه میتوانند از بدن یک انسان سوء استفاده کنند و به او ضربه وارد کنند؟ پاسخ: ۱- جنیان به عن
ترجمه: و [يهوديان] از آنچه شياطين در زمان پادشاهى سليمان [از علم سحر بر مردم مىخواندند] پيروى كردند. و [سليمان دست به سحر نيالود تا كافر شود، بنابراين] سليمان كافر نشد، ولى شياطين كه به مردم سحر مىآموختند، كافر شدند. و [نيز يهوديان] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد [پيروى كردند]، و حال آنكه آن دو فرشته به هيچ كس نمىآموختند مگر آنكه مىگفتند: ما فقط مايه آزمايشيم [و علم سحر را براى مبارزه با ساحران و باطل كردن سحرشان به تو تعليم مىدهيم]، پس [با به كار گرفتن آن در مواردى كه ممنوع و حرام است] كافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبى [از سحر] مىآموختند كه با آن ميان مرد و همسرش جدايى مىانداختند؛ در حالى كه آنان به وسيله آن سحر جز بهاذن خدا قدرتآسيب رساندن بهكسى را نداشتند؛ و همواره چيزى را مىآموختند كه به آنان آسيب مىرسانيد و سودى نمىبخشيد؛ و يقيناً [يهود] مىدانستند كه هر كس خريدار سحر باشد، در آخرت هيچ بهرهاى ندارد. و همانا بدچيزى است آنچه خود را به آن فروختند اگر معرفت مىداشتند.
نتیجه:
میتوان گفت اجنهی شرور با داشتن قابلیتهایی متفاوت از انسانها -مثل سرعت انتقال- میتوانند در زندگی انسانها دخل و تصرفاتی داشته باشند.
تبصره:
اگر چه جنیان نسبت به انسانها دارای قابلیتهای اختصاصی اند اما اینچنین نیست که گمان کنیم خداوند سرنوشت ما را به دست آنان داده باشد و ما کاملا مقهور و اسیر اراده آنان در استفاده از این قابلیتها باشیم؛ بلکه اگر خدا بخواهد –بر اساس مصالحی از جمله مصلحت امتحان و یا تنبیه- دست آنان را نسبت به اِعمال قدرت نسبت به ما باز میگذارد.
با دقت در آیه ۱۰۲ بقره (... و ما هم بضارین به من أحد إلا بإذن الله) میفهمیم که آنها هرگز نمیتوانند به کسی ضرر بزنند مگر آن که خدا بخواهد.
یکی از انگیزههای خداوند در این خواستن، تنبیه است؛ زیرا این سنت خداست که آدمهای نادان، تنبیه شوند.
از طرفی، تنبیه شخص نادان صور مختلفی دارد؛ گاهی با تصادف، گاه با دزدیده شدن اموال وی، و گاه با تصرفات جادوگران و باز گذاشتن دست آنان برای ایراد هر گونه خسارت.
اما اینچنین نیست که جادوگر و یا اجنه، هر کار که دلش خواست بلامنازع انجام دهد؛ زیرا همه چیز در عالم دارای حساب و کتاب است. و خداوند فرمود:
«... ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى صِراطٍ مُسْتَقيم»[3]
ترجمه: هيچ جنبندهاى نيست مگر آنكه زمام اختيارش به دست او است چون سنت او در همه مخلوقات واحد و صراط او مستقيم است.
پرسمان اعتقادی
ترجمه: و [يهوديان] از آنچه شياطين در زمان پادشاهى سليمان [از علم سحر بر مردم مىخواندند] پيروى كردن
پس بهتر است حداقل برای رهایی از تنبیه توسط اجنه و یا جادوگران، رابطه خود را با خدا تقویت کرده، با قرار گرفتن در حصار تقوا، آرامش خود و اطرافیانمان را فراهم کنیم؛ زیرا آیات قرآن ما را به این نکته رهنمون میسازد که جنیان نه تنها وسعت دیدشان محدود است و به عمق عقلها و قلب ها دسترسی ندارند؛ حتی به حریم مادی اولیاء الهی نیز نمیتوانند وارد شوند آنجا که فرمود:
«فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهينِ»[4]
بعد از آنكه قضاى مرگ بر او رانديم، كسى جنيان را از مرگ وى خبر نداد، مگر موريانه زمين، كه عصايش را خورد، و او به زمين افتاد، همين كه افتاد جنيان فهميدند: كه اگر از مرگ او خبر مىداشتند (در اين مدت طولانى) در عذابى خوار كننده به سر نمىبردند.
📚منابع
[1]. کهف: ۵۰.
[2]. بقره: ۱۰۲.
[3]. هود: ۵۶.
[4]. سبأ: ۱۴.
🔰 @p_eteghadi 🔰
پرسش:
دو آیه، نقل شده که ناسخ آیه ازدواج موقت هستند و علامه طباطبایی از آن ها جواب داده اند ولی کلام علامه را درست متوجه نشدم. می خواهم جواب علامه را توضیح دهید.
ادعا: نسخ آیه ازدواج موقت، توسط آیه: «و أحلّ لکم ما وراء ذلکم أن تبتغوا بأموالکم محصنین غیر مسافحین»(نساء/24)
جواب علامه: مراد از احصان در (محصنین غیر مسافحین) عفت است نه احصان به معنی همسرداری، چون این کلام بعینه شامل کنیز زرخرید هم می شود. و به فرض که مقصود هم همان همسرداری باشد، تازه می گوییم حکم عدم رجم تخصیصی است که بوسیله روایات (سنت) وارد شده (چون خود حکم رجم هم در قرآن نیست و از روایات استفاده می شود.)
ادعا: نسخ آیه ازدواج موقت، توسط آیه: «حرّمت علیکم أمّهاتکم و بناتکم»(نساء/23)
جواب علامه: امّا ادعای نسخ به آیه تحریم از همه عجیب تر است؛ زیرا اوّلا: هر دو در یک سیاق هستند و ممکن نیست صدر و ذیل یک کلام ناسخ و منسوخ هم باشند. ثانیا: اینکه این آیه به هیچ وجه صریح (حتی ظاهر) در نهی از زوجیّت غیر دائمی نیست بلکه فقط اقسام زنان حرام برای مردان را نام می برد و بعد راه رسیدن به زنان دیگر را با نکاح یا خرید نشان می دهد، و نکاح متعه هم یک نوع نکاح است، پس مباینتی وجودندارد تا نسخ باشد.
👇👇👇👇👇👇👇👇
«وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ إِلاَّ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ كِتابَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَريضَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَريضَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيماً»
و زنان شوهردار (بر شما حرام است؛) مگر آن ها را كه (از راه اسارت) مالك شده ايد؛ (زيرا اسارت آن ها در حكم طلاق است؛) اين ها احكامى است كه خداوند بر شما مقرّر داشته است. اما زنان ديگر غير از اين ها (كه گفته شد)، براى شما حلال است كه با اموال خود، آنان را اختيار كنيد؛ در حالى كه پاكدامن باشيد و از زنا، خوددارى نماييد. و زنانى را كه متعه [ازدواج موقت] مى كنيد، واجب است مهر آن ها را بپردازيد. و گناهى بر شما نيست در آنچه بعد از تعيين مهر، با يكديگر توافق كرده ايد. (بعداً مى توانيد با توافق، آن را كم يا زياد كنيد.) خداوند، دانا و حكيم است.(1)
مقدمه:
این آیه شریفه، بر جواز ازدواج موقت دلالت است.
روایات بسیاری داریم که اثبات ازدواج موقت را قرآنی و مستند به این آیه می دانند.
عمل مسلمین صدر اسلام، پیامبر(صلی الله علیه و آله)، اهلبیت(علیهم السلام) صحابه پیامبر و...؛ همگی دلیل بر جواز ازدواج موقت است.
بنابر این: در اصل جواز آن شکی نیست.
نکات قابل توجه:
مسأله سر موضوع نسخ این آیه است که باید گفت نسخ باید آن قدر ادله محکم و قوی ای داشته باشد که بتواند در مقابل این استدلال ها(قرآنی، روایی، شواهد تاریخی و...) بایستد و غلبه کند.
ادله استدلالی نسخ، اصلا چنین نیستند؛ حتی در حد قابل توجه هم نیستند و بسیار پراکنده، مضطرب و ضعیف هستند.
روایات مستند در این زمینه نیز هیچگاه اصل ازدواج موقت را نسخ شده نمی دانند بلکه روایات مربوط به خلیفه دوم است که از آن زمان به بعد، بر خلاف قرآن کریم و شواهد تاریخی و روایی، متعه(ازدواج) را ممنوع و حرام اعلام کرده است.
طبق نظر مشهور، هيچ كس جز پيامبر(صلی الله علیه و آله) ـ آن هم در قالب خبر قطعی متواتر ـ حق نسخ احكام را ندارد، و تنها او است كه مى تواند به فرمان خدا پاره اى از احكام را نسخ كند، و بعد از رحلت پيامبر(صلی الله علیه و آله) باب نسخ به كلى مسدود مى شود.
توضیح بیان علامه برای رد نسخ توسط آیه اول:
علامه(ره) می گوید:
اولا احصان در این فقره از آیه، به معنای عفت و عفیف بودن (ناموس خود را حفظ کردن، نقطه مقابل زنا و بی عفتی) است، زیرا "ابتغاء به اموال" در این آیه، اعم است، هم شامل نکاح می شود و هم شامل خریداری کنیز؛ و دلیلی وجود ندارد که آن را مختص به نکاح کرده و به ناچار، احصان را حمل بر احصان تزویج و همسرداری کنیم؛ لذا ایراد بالا وارد نیست.
در ثانی، اگر هم احصان به معنای همسرداری و احصان تزویج باشد، باز هم ایراد بالا وارد نیست، زیرا رجم نشدن در ازدواج موقت، به پشتوانه سنت و روایات معصومین است، یعنی قرآن نسبت به این موضوع ساکت است و به آن ورود نکرده، ولی سنت آمده و حکم آن را بیان کرده و آن را از اجرای رجم و سنگسار، استثناء کرده و تخصیص زده است.
پس این ایراد نمی تواند استدلال به این آیه برای ازدواج موقت را رد کند.(2)
توضیح بیان علامه در رد نسخ توسط آیه دوم:
علامه(ره) می گوید:
وقتی کلامی سیاق واحد و یکسانی دارد، صدر و ذیلش هم با هم هماهنگ است و نمی شود یکی ناسخ (بردارنده و باطل کننده) دیگری باشد. به بیان دیگر؛ لازمه ادعای نسخ، یکسان و واحد نبودن سیاق است، و جایی که وحدت سیاق وجود دارد، ادعای نسخ مردود است.
آیه 23 سوره نساء «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ وَ عَمَّاتُكُمْ وَ خالاتُكُمْ وَ بَناتُ الْأَخ...» اصلا ناظر به ممنوعیت ازدواج موقت نیست، بلکه مواردی که ازدواج با آن ها حرام است را بیان می کند.
در ادامه (آیه 24) نیز راه رسیدن به زنان دیگر را نکاح یا خرید می داند و ازدواج موقت هم که یکی از مصادیق نکاح است.
پس بین این دو آیه تباینی وجود ندارد تا موضوع نسخ مطرح شود.(3)
نکته پایانی:
ناسخ، حکم جدید است که می آید حکم سابق و قبلی را بر می دارد. حکم جدید، ناسخ؛ حکم قبلی، منسوخ نامیده می شود.
علی القاعده ناسخ (بردارنده حکم قبلی) بعد از منسوخ (حکم قبلی موقت که الآن برداشته شده) می آید؛ لذا وقتی حکمی هنوز نیامده است، نمی توان قبل از آن را به عنوان ناسخ و بردارنده آن دانست.
لذا نمی توان آیه 23 را ناسخ آیه 24 دانست، کما این که در خود آیه هم نمی توان فقره قبل را ناسخ فقره بعدی دانست.
📚پی نوشت ها:
1. نساء: 4/ 24.
2. ر.ک: طباطبایی، محمد حسین، تفسير الميزان، ترجمه موسوی همدانی، انتشارات: جامعه مدرسین، دفتر انتشارات اسلامی ـ قم، ج 4، ص 438.
3. ر.ک: همان، ج 4، ص 437 و 438.
🔰 @p_eteghadi 🔰