دل آدم خر که نیست ، میـفهمه!
مثلا من هیچوقت از بابام نپرسیدم
دوسم داري بابا ؟! یا تا حالا از مامانم
نپرسیدم ، مامان واقعا دوسم داري ؟!
یا حتی از خواهرم نپرسیدم هنوزم مثلِ
قبل دوسم داري راستی ؟! وقتی ازت
میپرسـم دوسم داري ؟ میپرسـم واقعنی
دوسم داري ؟ میپرسـم هنوزم مثلِ قبل
دوسم داري ؟ یعنی یهجاي کارِ دوست
داشتنت میلنگه ، یعنی پای عاشقیت
میلنگه ، بدم میلنگه! دل آدمم خر که
نیسـت ، شعور داره ، حالیشـه ، میفهمه . .
- طاهرهابـاذریهریس🧷 .
#یک_عاشقانه_کوتاه 🌿
- آقا جان چایاش را هُرتی کشید و
گفت :
+ تلفن که نداشتیم ، مجبور بودیم
یکی دو ساعتی در صف بایستیم تا
نوبتمان شودشانس آوردیم تلفن
آنها به راه بود نوبت به ما که
میرسید از استرس ، سکه مگر
در آن خط باریک میافتاد ؟
به زور و صلوات میانداختیم تو
و شماره را میگرفتیم ، هی
سلام و صلوات که خدایا به
حقِ پنجتن خودش بردارد بعد
یک هو صدای دلخراشی از آن
سوی تلفن ‹ بله بفرماییدی ›میگفت
که بند بند استخوانت بریزد
پای شلوارت قطع میکردیم دوباره
میگرفتیم این مردم هم که با
سکههایشان کم مانده بود شیشه
های آن قوطی کبریت را پایین بیاورند
چای ته مانده در استکان را داخل
نعلبکی ریخت و قند را طبق عادت
قدری داخل چای زد و ادامه داد :
+ خودش گوشی را برداشت ، مادر
بزرگت را میگویم ؛ بعد از پنج شش
بار احوالپرسی گفتم ماه مُنیر
جان میآیم هابخدا صد بار هم
پدرت جوابم کند میآیم ، ماه
منیر جان نرویها او هم با صدای
نازک نارنجیاش میگفت
منتظریم ؛ بی شما که نمیشود
بعد پدرش یک هو سر میرسید
قطع میکرد ‹ دوستت دارم › ما
هم میماند ته گلویمان تا خیس
بخورد برای سری بعد ؛ میبینی
که آخرش هم مال خودمان شد ؛
به قول خودش بی ما که نمیشود
بی او هم نمیشدخانم جان سرخ
سفید شد و لبخندی زد كِ معلوم
بود قند در دلش آب شده ، آقا
جان گفت :
+ ماه منیر آنجا کنار پنجره یك
بسته داری دامنِ گلداراز همانها
که دوست داری ، بپوش ببینم قد
قوارهاش مناسبت هست یا نه
آقا جان لبخندی به من زد و گفت
قِلقِ دوست داشتنش را بلدم . .
‹ راستی ، دختر جان ، قربانِ شکلِ
ماهت ، تو هم خواستی عاشق
شوی ›پایاش بمانی ها ، الکی که
نیست ، بی او نمیشود . .( :′🔓
- اگه بخوام بگم چقد میخوامت مثلِ علیرضا قربانی باید بگم ك :
± تویی تمامِ ماجرا :)!