eitaa logo
. پنـاھ .
2.9هزار دنبال‌کننده
211 عکس
96 ویدیو
0 فایل
به هرچیز در جهان پناه بیـاوری در امان خواهـے ماند ؛ اما كافيست انسان بفهمد بی‌پنـٰاهی را♥️ اینجا پست‌گذاری صرفا دلیه‌ . برامون بنویسید👇🏽⁩ https://harfeto.timefriend.net/17236698783802 زیر مجموعہ‌‌یِ عین‌شین‌قاف🌿(: @aen_shin_ghaf ماهِ‌ما @mahsin_scarf
مشاهده در ایتا
دانلود
« صَنما چگونہ گویم کہ تو نور جانِ مایی کہ چہ طاقَت است جان را چو تو نورِ خود نمایی »
- ‏شد شد ، نشد با من ك نه با خودت خوشحال بمون :)!🤍
🌿📃 - بعد دعوا . . اونجایی ك من داشتم زیر لب غر میزدم . به جای گره کردن اون اخمای لعنتیش . میومد پیشم مینشست . . دستاشو میزد زیر چونش و مثل روز اول نگاهم میکرد ؛ انقدر نگام میکرد تا دست از غر زدن بردارم . بعدم میگفت خب تموم شد؟! الان دیگه هیچی تو دلت نیست؟! از اون چیزا که میمونه تو دل و یه دفعه میشه یه فاصله گنده بین آدما . . بعد بغلم میکرد . نفساش قلقلکم میداد و آروم میگفت : هر وقت خواستی غر بزن . . داد بزن حتی اگر خواستی بیا منو بزن . ولی نریز تو دلت ، حرفاتو میگم . . نریز تو دلت . من از وقتایی که غر نمیزنی ؛ از وقتایی که ناراحتی ولی غذا مورد علاقمو میپزی . . از وقتایی که بابت فلان رفتار مادرم بهم خرده نمیگیری . از وقتایی که نمیگی به نظرت موهامو کوتاه کنم . تا حرص منو در بیاری بدجور میترسم . . من از شبایی که بالشتتو برمیداری میری اونور میخوابی . از پتویی که شب یهو از روم کشیده نمیشه ؛ میترسم . . مردم از هرچی دوست دارم بترسن . از مرگ ، جنگ ، زلزله . . ± من از نبودنت ؛ از نشنیدن صدای دورگت وقتی عصبانی هستی . از نپیچیدن بوی موهات تو بینیم موقع خواب بدجور میترسم :)!
اگر سهمِ من از چشمت ،
اسارت بردن دِل بود
من این حبس و اسیری را
به صَد جان آرزو کردم ...
آقایِ امام حسین(ع) ما خسته‌ایم، از دنیایی که هر چی فراق داشت یک جا نوشت پایِ ما...
مکانها هیچ ارزشی ندارند ، وقتیکه از وجودِ کسانی که دوستشان داریم خالی‌اند.
🌿📃 - خسته از سرکار برگشتم خونه . . مشغول خوردن شام بودم ك داداشم با گوشیش یه آهنگ گذاشت . طفلکی خبر نداشت من با اون آهنگ چقدر خاطره دارم . ولی مادرم میدونست چون بعد رفتنش . . بارها و بارها میومد تو اتاق و میدید من این آهنگ رو گذاشتم . و کز کردم گوشه تختم . مادرم گفت : آهنگ رو قطعش کن . گفتم : نه نه بزار باشه بزار بخونه . رفتم تو فکر رفتم تو خاطرات . . چشماش ، موهاش ، خنده‌هاش ، حرفاش . . بغض کردم . همینجور که تو فکر بودم ؛ داشتم با غذا بازی بازی میکردم هی دونه‌های برنج رو از این سمت به اون سمت میبردم . مادرم گفت : داری دنبال چی میگردی بین اون برنجا دیگه . . هیچوقت نمیتونی اون رو پیدا کنی . تازه اگه پیدا هم کنی . . اون هیچوقت سهم تو نیست لقمه دهن تو نیست . به زور یه قاشق خوردم ؛ اما انقدر بغض داشتم که پرید تو گلوم . . مادرم یه لیوان آب بهم داد . گفت : بیا بخور تو گلوت نمونه . آب رو خوردم به مادرم نگاه کردم چشمام پر اشک شد . گفتم : گیر کرده مادر . . نمیره . چند سال گذشت‌ . اما از گلوم پایین نمیره . هنوز که هنوزه . . زیر گلوم خاطراتش گیر کرده . مادر یه چیزی بده بخورم اینا دیگه تو گلوم گیر نکنه . مادرم اشک ریخت . دیدم داداشمم داره گریه میکنه . اومد پیشم گفت : داداش منو ببخش . . دیگه هیچوقت این آهنگ رو نمیزارم . اصلا پاکش میکنم . گفتم : داداش آهنگ رو پاک میکنی . . خاطراتش رو چی . اونم میتونی پاک کنی؟! چشماش . . چشماشم میتونی پاک کنی؟! لوس بازیاش ، دلبریاش؟! ± خنده هاش؟! آخ خنده هاش :)! - امیرعلی‌ اسدی
گـر تـورا با ما تعلـق نیست، مـارا ذوق هست .