eitaa logo
فنجانی چای با خدا ....
308 دنبال‌کننده
227 عکس
23 ویدیو
0 فایل
داستانها میتوانند تو را در وادی حقیقت پیش ببرند تا مرز خدا ....
مشاهده در ایتا
دانلود
*⚘﷽⚘ . 📚 ♥️ _الو سلام طهورا خوبی؟ منم میااااااااام. میام آخر رو با کلی شوق و ذوق گفتم. _ببخشید! طهورا دستش بنده! شوق و ذوقم خالی شد تو دره ی خجالت. وااااااای! این....کی بود؟؟؟؟؟ _بـ...ببخشید! شما؟ _طاها هستم خانم نیکونژاد! هااااااااان؟؟؟(😱) _بـ...ببخشید! گوشی طهورا دست شما چیکار می‌کنه؟ اصلا شما واسه چی گوشی رو جواب دادین؟ مگه اسم من رو صفحه نیوفتاده بود؟ لطفا گوشی رو بدین طهورا من حسابشو برسم. _ببخشید خانم نیکونژاد. طهورا دستش بنده. نمیتونه صحبت کنه! _صحیح! پس با اجازه! _یاعلی... وای خدا! خراب کردم! طهورا شهید نشی(🤦🏻‍♀)آخه آدم گوشیشو میده داداشش جواب بده؟! پنج دقیقه در خلأ افکارم غرق بودم و داشتم ذره ذره آب می‌شدم از خجالت که گوشیم زنگ خورد. این بار از سر احتیاط و خیلی باادب جواب دادم. _بله بفرمایید؟ _سلاااااااام سها خانم! حال شما؟ شنیدم سوتی موتی دادی فراوون. _طهورا خدا بگم چیکارت نکنه. آخه آدم گوشیشو میده دست داداشش؟ آبروم رفت خو! تو که میدونی من با تو چطوری حرف میزنم پشت تلفن. _آره خب. ولی خودش گوشی رو برداشت. معذرت خواهی هم کرد گفت حواسش به شماره نبوده. وگرنه جواب نمی‌داد. _خب حالا. آبرومو بردی. زنگ زدم بگم میام راهیان نور! _وای جدی؟ ممنوووووووووون. _تو چرا تشکر می‌کنی؟ من اونجا ماموریت دارم. باید یه کاری انجام بدم. _امممم...ماموریت؟ در خدمتیم جناب سرهنگ سها نیکونژاد. _راستش سرباز جان! مربوط میشه به پسر بی‌بی گل‌نساء. حالا باید همه چی رو برات حضوری توضیح بدم. _به به! چی از این بهتر. فقط اینکه...اجازه هست بعد از جمع آوری اطلاعات، اونارو در اختیار بروبچ تفحص هم قرار بدیم؟ شاید به کارشون بیاد اگر جدید باشه. _امممم...هنوز نمیدونم. ولی اگر شد حتما. _چشم قربان. من کی دارم می‌میرم از فضولی! کی برام تعریف می‌کنی این ماموریت جذاب رو؟ _هر وقت شما بگی فرمانده! _فرمانده که شومایی آبجی! سربازتیم. _اختیار دارین خواهر! قرار شد برای نماز مغرب عشا بریم حسینیه معراج شهدا و باهم حرف بزنیم. همه ماجرا رو واسه طهورا گفتم. حالش یه جوری بود. نمیدونم. خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود و می‌گفت قدر اتاقی که توش هستی، خونه ای که توش نفس می‌کشی‌، وسایلی که ازشون استفاده می‌کنی و همه‌ی کتابای اون کتابخونه ها رو بدون. نفس یه شهید بهش خورده. _راستی طهورا! _بله؟ _الگوی زندگیت کیه؟ _خب...چطور؟ _همین طوری! حالا تو بگو _راستش، اول حضرت فاطمه(س) بعدش حضرت معصومه(س)... _جدی؟ چه...قشنگ... _تو چی؟ _خب...من هنوز الگویی ندارم. یعنی دارما. ولی بابا میگه اون و مرصاد به پای اون الگوهای اصلی نمی‌رسن. میخوام بدونم اون الگوهای اصلی کیا هستن! _خب...من بهت نشون میدم... _ممنون. ✏️ 🍃کپی بدون ذکر نام نویسنده مجاز نیست🌸