نوشته بود :
از خدا امام حسین را بخواهید
و از امام حسین خدا را :)) !
#اربعین
مُتَناقِضنَما 🇵🇸
جهت ادامه حیات به یک نفس عمیق در هوای گرم و گرفتهی عراق نیاز داشته و دارم ؛ در صورت عادی و درست ماج
همیشه معتقد بودم تا گنبد را از دور ندیدهام، تا در هوا و اتمسفر حرم نفس نکشیدهام و دستانم در در شبکههای ضریح محکم گره نکرده ام نباید صرفا بر حسب ظاهر و شواهد مادی اطمینانی به رفتن داشته باشم.
همیشه باورم بر این اصل بود و هست اما نمیدانم چه شد و چرا امسال این مهم را به دست فراموشی سپردم و به همه اعلام کردم که میروم و راهی ام. درست است که یک انشاءالله ظاهری هم میچسباندم پشت تمام خداحافظی ها و حرف هایم اما ته قلبم اعتماد و باوری عجیب داشتم که امسال حتما میروم و سهمم از اربعین دیدن استوریهای مسیر و پیام حلالیت گرفتن دیگران نیست .
نمیدانم شاید در تصوراتم این بود که یک سال جا ماندن برایم کافی بوده و امسال دیگر دست رد به سینه ام نمیخورد، امسال حتما دعوت شدهام و خواهد رفت...
اما همه این دل آرامی و اطمینانها صرفاً آرامش قبل از طوفانی تنها تا کمتر از ۲۰ ساعت به حرکت بودند ! طوفانی که سریع آمد، همه کاخ آرزوهایم را ویران کرد و به همان سرعت هم رفت. آمد تا نشانم بدهد هنوز دعوت نامه مکتوب و رسمی با امضای شهزاده رقیه و مهر عمو عباس ندارم. آمد تا شاید باید برایم یادآور شود که دیگر تا قبل از لمس خنکای کاشیهای بینالحرمین نگویم زائرم و رفتنی..!
طوفانی آمد که سفت و محکم در هوای گرفته شهر و آدمهایش زمین گیرم کرد و محکوم به حکم سخت خداحافظی و التماس دعا گفتن به هم سفریهایم...
و در نهایت حال که در عمق غار تاریکی و ناامیدی نشستهام و استوری و عکسهای دوستان از وصال را میبینم و میسوزم. فقط امید دارم سرم را بالا بگیرم و کورسویی هرچند کوچک به رنگ گنبد طلایی و بدون پرچم بابا علی برایم نمایان شود که دستم را دراز کنم و بعد به شکلی معجزه آسا خودم را در خانه پدری و راهی مسیر کربو بلا ببینم..
پ.ن:فیلم از آرشیو...
#اربعین
#متناقض_نوشت