eitaa logo
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
526 دنبال‌کننده
739 عکس
104 ویدیو
3 فایل
•وَيَقولونَ اِنَهُ لَمَجنون• میان هرج و مرج شهر دنبال کسی هستم ! کسی آیا ندیده در حوالی من ، خودم را ؟! اندک عکاسِ گاه نویسنده !! جاحرفی: https://daigo.ir/secret/17163033
مشاهده در ایتا
دانلود
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
پیش خودم فکر می‌کردم این همه مدت ، بعد گفتن این جمله چرا هیچکس جواب متفاوت‌تری نداد و البته نداشت که
شاید بهتر باشه یکم روی میزان اعتمادی که به حرف‌های خودمون داریم فکر کنیم ، یکم تعلل کنیم... چون وقتی بپذیریم ماها چقدر ممکنه برخلاف حرف‌هامون عمل کنیم . چقدر ممکنه‌ گاهی کلافه خسته ناراحت و عصبانی باشیم... و از همه مهم‌تر اینکه بپذیریم ما هم اشتباه میکنیم !!! اون موقع قطعا میتونم گفتگوهای سازنده‌تر‌ی داشته باشیم ، با صداقت و البته اعتماد بیشتر :) اونوقته که می‌تونیم اعتماد رو دوباره معنی کنیم. می‌تونیم از دید آدم‌‌های دیگه به اون مسئله و موضوع نگاه کنیم می‌تونیم لج نکنیم و این احساس بهمون دست نده که اون یه دشمنه و من باید شکستش بدم...
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
این روز ها که قلم سید مهدی و نوای آهنگ بی‌کلام همراه روزها و مسیرهای طولانی‌ام شده است ، شوق و ذوق عجیبی پیدا کرده ام برای رفتن به کلاس ها برای در مسیر بودن برای انجام همان کارهای خسته کننده،و حتی این‌بار طولانی‌تر البته بماند که الآن دیگر خسته کننده نیست ! این روز ها حتی غر شنیدن از استاد هم لذت بخش است ! مخصوصا زمانی که با همان صدا میپرسد : چه کتابی داشتی میخوندی ؟! دستت بود ! و به هیچ عنوان هم قصدی مبنی بر از بین بردن برق چشمانت هنگام تعریف کردن از علت حال این روزهایت ندارد :) ! حس این روزهایم مملو شده است از خاطرات چمران و پروانه خاطرات چمران و امام موسی خاطرات چمران و نویسنده مملو از خاطرات مردی ، از جنس رویا :)) ! و من رویای این مرد را دوست دارم... خیالش همان خیال مورد پسندم است همان خیالی که درگیرت میکند با رویا با دنیایی دیگر جدایت میکند از عالم انسان ها از شلوغی دنیا و دغدغه های روزمره این روزها احساس میکنم دست روحم را داده ام به دست های قوی و پرمحبت چمران و او هم مرا برده است به همان جایی که باید ! همان جایی که نیازش داشتم ، اما نمی‌دانستم کجاست... :))
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
بالاخره بعد از چندین ماه دوری دوباره من و این جمع دوست داشتنی :)) ♥️
نمیدونم تجربه اش کردین یا نه اما یک سری جمع‌ها هست ، که وقتی ازش بیرون میاید می‌بینید که انرژی تون به صفر رسیده ! روحتون به جای اینکه شارژ بشه ، تازه باطری اضافه هم مصرف کرده ! به جای شاد شدن و انگیزه بیشتر برای انجام کارها ، تازه بی حوصله و گرفته‌تر از قبل شدین و... 💔 اما در مقابل اون ، جمع هایی هم هستن که بودن کنارشون برای روحتون ضروریه و قراره باطریتون را تا چند روز فول نگه داره انرژی تون را چندین برابر می‌کنه و حال دلتون را خوب نه ! عالی می‌کنه :)) و مهم تر از همه آدم های اون جمع باعث میشن تا کلی وقت از یادآوری اون دیدار لبخند روی صورت تون نقش ببنده و حال دلتون خوب باشه... قدر اون آدم های جمع دوم را بدونید 🙃 اینا عضو های ضروری زندگیتون اند همونا که باید باشن همونا که کنارشون میتونید خود واقعیتون باشید و از خودتون بود لذت ببرید ، نقش بازی نکنید و حالتون خوب باشه و این ارزشش از هر چیزی بیشتره ! چون آدم پیش هر کسی نمیتونه خود واقعیش باشه :) !
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
من اونجایی فهمیدم داریم راه را اشتباه میریم که امید زندگیمون دلیل آرامش قلب مون دلیل حال خوب مون دلیل دست نکشیدنمون از زندگی علت اومدن خنده رو لب هامون و حتی بارونی شدن چشمامون دلیل زندگی کردن و همه چیزمون شدن یک سری آدم...🚶🏻‍♀️ همه زندگیمون را خلاصه کردیم توی اونها کسایی که بود و نبودشون یه چیزی کمتر از گوشه چشم خدا لازم داره :) آدم هایی که به ساده ترین شکل ممکن میشه برای همیشه از دست شون داد... و ما بازم دنیامون را همینقدر کوچیک و محدود کردیم و بعد انتظار هم داریم که افسرده نشیم ؟! به نظرتون وقتی تمام این جهان بینهایت بزرگ برای مَنِ انسان خلق شده ، واقعا انصافه دنیای به اون بزرگی را رها کنم و بعدش بچسبم به یه موجود ضعیف مثل خودم ؟! قدرت اصلی را ول کنیم و... ما خلق شدیم برای ابدیت قراره بال در بیاریم و اوج بگیریم تا بالاترین نقطه... حیف نیست که درگیر کوچیکی دنیا بمونیم ؟! تاحالا فکر کردین داریم با زندگیمون چیکار میکنیم ؟! وقف چه کسایی میکنیم ؟! ارزشش را داره ؟!
لطفا بی رحم باشید... چون بعضی وقت ها باید بی رحم بود . اگر آدما براتون ارزش دارن ، نسبت بهشون بی رحم باشید . الکی دل نسوزونید... وقتی کسی دوست تون داره ، ولی شما نسبت بهش احساسی ندارید بی رحم بشید... خودتون و احساس واقعیتون بشید ! و این بی رحمی به نفع هر دو نفر تونه اینکه اون آدم تا یه مدتی ناراحت بشه ، اذیت بشه و درد بکشه صد برابر بهتر از اینه که مدام تظاهر به دوست داشتن کنید صد برابر بهتر از اینه که اون آدم را به اشتباه بندازید و بعد دقیقا توی اشتباه ترین زمان ممکن ، احساس واقعی خودتون را نشون بدین و ترکش کنید . رفتارتون را یهو باهاش عوض کنید... بی رحم باشید ، اگر آدمی را دوست دارید و می بینید داره مسیر اشتباهی را می‌ره. اگر مطمئنید این مسیر قراره زندگی طرف مقابل را نابود کنه ، بی رحم بشید و ازش جلوگیری کنید... حتی اگر بعدش ازتون متنفر بشه رابطه اش را باهاشون قطع کنه ولی شما زندگی اش را نجات دادین... ما آدما فقط یک بار زندگی میکنیم فرصت آزمون و خطا برای همه چیز را نداریم . فرصت شکست های مداوم را نداریم. اگر قرار باشه همه چیز را تجربه کنیم ، در نهایت موقع مرگ مون تبدیل میشیم یه آدم پر تجربه ، پر تجربه ای که از زندگیش هیچ لذتی نبرده... بعضی وقت ها بی رحمی های شما می‌تونه یه آدم را نجات بده از یه وابستگی و حس اشتباه نجاتش بده و حتی باعث بشه مسیر درست زندگیش را پیدا کنه... پس لطفاً بعضی وقت ها بی رحم بشید... نسبت به دوستاتون رفیق صمیمی تون عشق تون خانواده تون و همه اونایی که براتون ارزش دارن...
بچه که بودم فکر میکردم از روز اول تا دهم هر روز یک نفر شهید میشه روز هشتم علی اکبر روز نهم حضرت عباس روز دهم امام حسین و... بماند که همیشه برام یک سری چیزها تناقض داشت ! که مثلا اگه امام دهم شهید میشن پس چه طوری عبدالله زودتر رو بدن امام شهید میشه ؟! اگه هر روز یک نفر شهید میشه ، پس اون هفتاد و دونفر چی شدن ؟! و... گذشت و گذشت تا بزرگ شدم بزرگ شدم و فهمیدم همه این مصیبت ها فقط و فقط توی یک صبح تا بعد از ظهر اتفاق افتاده امروز صبح تا حالا هر کجا رفتید براتون روضه قتلگاه و امام حسین خوندن اما امروز تمام اون روضه‌هایی که از اول دهه تا حالا شنیدید و باهاش گریه کردید اتفاق افتاده فقط توی یک صبح تا بعد از ظهر... و بماند که شنیدن کی بود مانند دیدن ؟! اما هنوز روضه تموم نشده تازه از امشب باید اشک ریخت برای خیمه های سوخته چادر های از سر کشیده شده برای مصیبت های بی‌بی زینبی برای دل رباب بی علی اصغر برای تن کبود رقیه برای خار های صحرا برای تشنگی و گرسنگی... روضه هنوز تمام نشده ! و روضه ها مانده است از بعد امام...💔 دهم محرم الحرام ۱۴۴۵
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
تمام توجه و میلم ، سمت توست... خواسته من فقط تویی ، نه کس دیگری ! شب زنده داری‌ها و بیدار خوابی‌های من فقط برای توست ، نه دیگری... و دیدار تو و روشنی چشم من است :) ! وصالت، آرزوی دلمُ تمام شوق و اشتیاقم به سمتِ توست... من عاشق و شیدای دوستی با توام و تمام دلدادگی هایم در هوای توست... خوشحالی تو ؛ تمام آرزوی من و دیدار تو ؛ تمام خواسته ام همسایگی تو ؛ نهایت مقصدم و نزدیکی به تو ؛ نهایت پُرسِشَم و راز و نیاز با تو ؛ مایه خوشحالی ام است :) ای داروی دَردم و بهبودی همه‌ٔ غم هایم و ای تسکین ناآرامی دلم ! و ای بر طرف کننده‌ٔ تمام مشکلاتم... همه چیز تویی همه تویی آن معشوق واقعی تویی..! پس در تنهایی های من همدمم باش ... و مرا از خودت دور نکن ای بهشتم و ای دنیا و آخرتم و ای مهربان ترین مهربانان من :) ! پ.ن : مناجات المُحِبین امام سجادِ جان با زبانی متفاوت !!
نمیدونم تا حالا توجه کردین یا نه ولی دیدین اون غذایی که خونه مادربزرگ هامون میخوریم ، همیشه یه مزه‌ دیگه ای میده ؟! انگار که یه طعم خاص و مخصوصه . مخصوص برای این خونه ، این مکان و این شخص و نکته جالب ماجرا هم اینجاست که این طعم خاص هیچ وقت تغییر نمیکنه ! یعنی قورمه‌سبزی خونه مادربزرگ همیشه یه طعم به خصوصی داره یا مثلا اون قیمه بادمجونی که اونجا میخوری را هیچ جا نمیتونی پیدا کنی و طعم غذاها جوری اند که تو هر کجای دنیا هم باشی و اون را بخوری ، میفهمی که دستپخت مادربزرگته و میدونید جالب‌ترش کجاست ؟! اینجا که تو میری دقیقا عین همون مواد را با همون دستور پخت باهم ترکیب می‌کنی . اما یه مزه دیگه بهت میده . ببین ، قورمه سبزیش هنوز قورمه سبزیه هااا ولی فقط قورمه سبزیه ! اونی که خونه مادربزرگت میخوری نیست ؛ انگار که مامان بزرگ‌ها یه گرد مخصوص به خودشون را دارن که میپاشن روی غذاشون انگار که بین آشپزی کردن و آماده کردن مواد غذاشون ؛ مثلا بین خرد کردن پیاز یا تفت دادن سبزی یا خیس کردن برنج یه ورد مخصوصی زیر لب زمزمه می‌کنند که نتیجه‌اش میشه اون خوشمزه ای که ما میخوریم میشه اون طعم شگفت انگیز یا شاید هم یه عصاره جادویی دارن که گذاشتنش توی یه صندوقچه مخصوص و دور از چشم همه و کلیدش را به هیچ کس ، حتی به مغز بادوم هاشون هم نمیدن و بعد یواشکی اون عصاره را به غذاشون اضافه میکنند تا نتیجه اش بشه اون طعم خاص... نمیدونم واقعا نمیدونم سِر این ترکیب‌های جذاب که توی اون خونه های گرم دوست داشتنیِ پر از رنگِ تزیین شده با یک عالمه گلدونِ پر از رنگ سبز میخوریم چیه ! ولی میدونم که هیچ جا قابل پیدا شدن یا تکرار نیست یه طعم نابِ ، یه طعم ناب مخصوص دست هایی که لا به لای هر کدوم از چین و چرک هاش یه خاطره آروم و بی صدا خوابیده... اصلا کسی چه می‌دونه ؟! شاید همه چیز زیر سر همین دست های پر خاطره باشه !!!
حقیقتا بعضی چیز‌ها در وصف کلمات نمی‌گنجند بعضی چیزها مثل ترکیبِ حروفِ میم الف دال :) ! قطعا من هم می‌توانستم با تعریف کردن یکی از خاطراتم با میم الف دال یکی از همان هایی‌ که شیرینی اش هنوز هم زبر زبانم هست . این روز را تبریک بگویم و تمام یا حتی با گفتن تعدادی از آن جملات طنز و مرسوم در این زمان و یادآوری شخص همسایه که همیشه موقع جمع کردن سفره ، اسمش در خانه‌مان برده میشود یا می‌توانستم تمام اولین‌های زندگیم را که نقش اول همگی‌شان میم الف دال بود را به نگارش دربیاورم محبت‌های بی‌شمارش را ردیف کنم. از امن و گرم ترین آغوش موجود در جهان که هیچ هیولا و تاریکی‌ای به آن راه بنویسم . از خوشمزه‌ترین دستپخت از شجاع ترین موجود از مهربانانه ترین نوازش از دلچسب‌ترین بوسه از زیبا ترین لبخند از عالم به جواب سوالات بیشمار و از نور و روشنایی زندگی تمام انسان‌ها.. قطعا میشد و می‌توانستم از همه اینها و خیلی های بیشتر بگویم و بنویسم. یا حتی اصلا، هیچ کدام اینها نه ؛ اینها را رها کنم و کلا سمت و سوی نوشتن را ببرم به جایی و شخصی که وجودِ نورش بر روی زمین در قرن‌ها پیش باعث نام گرفتن روزی در واپسین روزهای زندگانی ما به جهت تکریم و تقدیر از میم الف دال شده است. شخصی که خودش به تنهایی مادریست برای تمام جهانیان ! آری ، همه اینان را میشد به رشته تحریر درآورد . اما حقیقت این بود که به هر کدام فکر کردم . دیدم کلمات و حروف که کم خواهند آورد ، هیچ . خودم هم که کم می‌آورم ، هیچ . اما به راستی اصلا باید از کدام یک گفت که در حق بقیه اجهاف نکرد ؟! این سوال امروز بی پاسخ ماند و میدانم که برای همیشه خواهند ماند چرا که بعضی چیز‌ها در وصف کلمات نمی‌گنجند ! پس شاید برای امروز و این ساعات فقط بتوانم بنویسم : روزت مبارک تکرار نشدنی ترین...♥️
یادم می‌آید اواخر قرن ۱۳ شمسی بود ، فروردین یک هزار و سیصد و نود و نه خبری پیچید مبنی بر شهید شدن مرزبانی نوزده ساله ،که بعدها ملقب شد به اولین شهید دهه هشتادی :) ! آن زمان حسرت و غبطه،گریبان گیر بسیاری که آرزوی شهادت داشتند شد و البته من جمله خودم. و حالا امروز وقتی خبر شهادت یارِصورتی پوشِ گوشوارهِ قلبی حاجی در رسانه‌ها پیچید. فقط با خودم فکر کردم دهه هشتادی ها و هم نسلان من که دیگر هیچ... شهادت این بار به دهه نودی‌ها هم رسیده است و ما ؟! ما در حال چه کردن با زندگی مان هستیم ؟! خدایا خودت ما رو برای خودت بردار...
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
-
درد همیشه ریشه‌های محکم و سیاه می‌دواند در قلب! در همان قلبی که کم تحمل‌ و طاقت‌ترین عضو است. و هیچگاه طاقت‌نمی‌آورد پس ، به راحتی میشکند ! برای ده‌ها صدها و هزارمین بار... و به راستی که چندین بار شکستن‌ کافیست برایِ عادت کردن ؟!!
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
جهت ادامه حیات به یک نفس عمیق در هوای گرم و گرفته‌ی عراق نیاز داشته و دارم ؛ در صورت عادی و درست ماج
همیشه معتقد بودم تا گنبد را از دور ندیده‌ام، تا در هوا و اتمسفر حرم نفس نکشیده‌ام و دستانم در در شبکه‌های ضریح محکم گره نکرده ام نباید صرفا بر حسب ظاهر و شواهد مادی اطمینانی به رفتن داشته باشم. همیشه باورم بر این اصل بود و هست اما نمیدانم چه شد و چرا امسال این مهم را به دست فراموشی سپردم و به همه اعلام کردم که میروم و راهی ام. درست است که یک ان‌شاءالله ظاهری هم می‌چسباندم پشت تمام خداحافظی ها و حرف هایم اما ته قلبم اعتماد و باوری عجیب داشتم که امسال حتما میروم و سهمم از اربعین دیدن استوری‌های مسیر و پیام حلالیت گرفتن دیگران نیست ‌. نمیدانم شاید در تصوراتم این بود که یک سال جا ماندن برایم کافی بوده و امسال دیگر دست رد به سینه ام نمی‌خورد، امسال حتما دعوت شده‌ام و خواهد رفت... اما همه این دل آرامی و اطمینان‌ها صرفاً آرامش قبل از طوفانی تنها تا کمتر از ۲۰ ساعت به حرکت بودند ! طوفانی که سریع آمد، همه کاخ آرزو‌هایم را ویران کرد و به همان سرعت هم رفت. آمد تا نشانم بدهد هنوز دعوت نامه مکتوب و رسمی با امضای شهزاده رقیه و مهر عمو عباس ندارم. آمد تا شاید باید برایم یادآور شود که دیگر تا قبل از لمس خنکای کاشی‌های بین‌الحرمین نگویم زائرم و رفتنی..! طوفانی آمد که سفت و محکم در هوای گرفته شهر و آدم‌هایش زمین گیرم کرد و محکوم به حکم سخت خداحافظی و التماس دعا گفتن به هم سفری‌هایم... و در نهایت حال که در عمق غار تاریکی و ناامیدی نشسته‌ام و استوری و عکس‌های دوستان از وصال را میبینم و می‌سوزم. فقط امید دارم سرم را بالا بگیرم و کورسویی هرچند کوچک به رنگ گنبد طلایی و بدون پرچم بابا علی برایم نمایان شود که دستم را دراز کنم و بعد به شکلی معجزه آسا خودم را در خانه پدری و راهی مسیر کرب‌و بلا ببینم.. پ.ن:فیلم از آرشیو...