eitaa logo
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
526 دنبال‌کننده
739 عکس
104 ویدیو
3 فایل
•وَيَقولونَ اِنَهُ لَمَجنون• میان هرج و مرج شهر دنبال کسی هستم ! کسی آیا ندیده در حوالی من ، خودم را ؟! اندک عکاسِ گاه نویسنده !! جاحرفی: https://daigo.ir/secret/17163033
مشاهده در ایتا
دانلود
فردا اگر بدون تو باید به سر شود فرقی نمی‌کند شب من کی سحر شود شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود رنج فراق هست و امید وصال نیست این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درددل کنم و دردسر شود ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند دیگر قرار نیست کسی باخبر شود موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است بگذار گفتگو به زبان هنر شود :) !
گفته بودی که چرا؛ محو تماشای منی؟! آن چنان مات، که یک دم مژه برهم نزنی! مژه برهم نزنم؛ تا که ز دستم نرود… ناز چشم تو، به قدر مژه برهم زدنی!
ديوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش يک لحظه نخور حسرت آن را که نداری راضی به همين چند قلم مال خودت باش دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اين‌گونه اگر نيست به دنبال خودت باش پرواز قشنگ است ولی بی غم و منت منت نکش از غير و پر و بال خودت باش صد سال اگر زنده بمانی گذرانی پس شاکر هر لحظه وهر سال خودت باش
گرچه پیر است این تنم ، دل نوجوانی میکند در خیال خام خود هی نغمه خوانی میکند شرمی از پیری ندارد قلب بی پروای من زیر چشمی بی حیا کار نهانی میکند عاشقی ها میکند دل ، گرچه میداند که غم لحظه لحظه از برایش نوحه خوانی میکند عقل بیچاره به گِل مانده ولیکن دست خود داده بر دست ِ دل و ،با او تبانی میکند گیج و منگم کرده این دل، آنچنانی کاین زبان همچو او رفته ز دست و ، لنَتَرانی میکند
مُتَناقِض‌نَما 🇵🇸
_
دکۀ عطر فروشی‌ست و یا معبر یار؟ ماه، روشنگر بزم است و یا روی نگار؟ ای نسیم سحری از سر کویش آیی که چنین روح‌فزایی و چنین غالیه بار غمزه‌ای تا بگشایی به رخم راه امید لطفی ای دوست ، بر این دلشدۀ زار و نزار در میخانه به رویم بگشوده‌ست حریف ساغری از کف خود بازده ای لاله‌عذار خُم می زنده، اگر ساغری از دست برفت سر خُم باز کن و عقده ز جانم بردار برکَنم خرقۀ سالوس، اگر لطف کنی سر نهم بر قدمت خرقه گذارم به کنار
درد تاریکی ست درد خواستن رفتن و بیهوده از خود کاستن سر نهادن بر سیه دل سینه ها سینه آلودن به چرک کینه ها در نوازش، نیش ماران یافتن زهر در لبخند یاران یافتن...
می بینمت از دور و زیاد است همین هم این سوخته دل ساخته با کمتر از این هم صد بار صدایت زدم اما نشنیدی یک چشم بگردان به من گوشه نشین هم عشقی که زمینی نشود فایده اش چیست؟ ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم از چشمه تردید به دریای يقين هم ای زاهد اگر منکر عشقی به جهنم! ما با تونیاییم به فردوس برین هم!
ناز کن شیرین غزل بس ناز دارد چشم تو حس لذت آور شهناز دارد چشم تو می نوازد روح را دیدار گرم چشمهات یک نگه شیرینی اواز دارد چشم تو کار حیرت اوری در چشمهایت دیده ام دختر پیغمبری؟ اعجاز دارد چشم تو در نگاهت خوانده ام اشعار نغز “خواجه” را جلوه های گلشن شیراز دارد چشم تو پشت چشمان سیاهت روشنی خوابیده است یک چمن،یک باغ چشم انداز دارد چشم تو می برد عطر نگاهت عقل و هوشم را،مگر شیشه ی عطر غزل را باز دارد چشم تو