eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️ روزی خواهد رسید که برادر از برادر فرار می کند و مجرم ها با صورت شناخته می شوند و معذرت خواهی ظالم هرگز سودی ندارد ، پس آن روز را در نظر داشته باشیم و باشیم و نکند با کم کاری کردن و سرگردان نمودن مردم و تلف کردن وقت های خود ، عزیزمان را به بیندازیم . @parastohae_ashegh313
زمســتان از راه رســید و مجســمه های بابانوئــل بــا آن ریــش ســفید بلنــد و کلاه قرمز منگوله دارش به درختان کاجِ کوتاه، اضافه شــد و خیابان های بیروت پر شــد از چراغ های رنگی که چشــمک زنان، روشــن و خاموش می شــدند تا برای مسیحیان پیغام آور شادی باشد؛ پیغام فرا رسیدن سال نوی مسیحی. بیروت جای عجیبی است، یک پایتخت آسیایی که شیعه و سنی، دَروزی و مسیحی با گرایش های حزبی مختلف، غالباً به منافع مشترک ملی و استقلال می اندیشــند و حــزب الله را حافــظ ایــن منافــع می داننــد. مســلمانان چه شــیعه و چه ســنی در شــادی عید ســال نوی مســیحیان ســهیم اند؛ اما من و دخترانم باوجود این امنیت، آرامش و نشاط اجتماعی، همچنان دلمان در دمشق بود. از طرفی حسین تأکید داشت که «در بیروت آرام و امن بمانید.» و از طرفی ما اصرار داشــتیم که «به دمشــق برمون گردون.» ســرانجام حســین پافشاری بیش از حدّ ما را که دید، تسلیم شد. عصر روز بعد از کریسمس، ساک هایمان را بستیم. حسین پشت فرمان نشست و راهی دمشق شدیم. پشت سرِ ما، خودرویی می آمد که محافظ حسین، داخل آن بود. اسم محافظ هم حسین بود، بسیجی ای با ریش بلند که به قول حسین قیافه اش داد می زد که ایرانی است. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
امین که بیشتر از ما از سرکار گذاشتن های محافظ ها توسط حسین خبر داشت، با سر به حسین اشاره کرد و پرسید: «حاج آقا این یکی رو نپیچوندین؟!» حســین ابــرو بــالا انداخــت و گفــت: «بعضی هــا پیچونــدی نیســتن، از بــس دوست داشتنی ان، حسین آقا یکی از اوناست.» من هم خواســتم میان این گفت وگو، نمکی پاشــیده باشــم. پرســیدم: «حاج آقا، پروژه به کجا رسید؟» حسین خندۀ تلخی کرد و گفت: «غزل خداحافظی رو خوند.» با ته مایه ای از کلافگی پرسیدم: «این پروژه چیه؟» حسین گفت: «مرکز ایرانی ها توی دمشق بود.» «یعنی حالا نیست؟» «نه، دست مسلحین افتاد و سقوط کرد. چند روز قبل نفوذی ها، یه اتوبوس چهل وهشــت نفــرۀ ایرانــی رو بــردن و تحویــل مســلحین دادن. ما توی پروژه داشتیم برای آزاد کردن این ها از راه سیاسی و دیپلماسی و گفت وگو با قطر و ترکیه برنامه ریزی می کردیم که دیدیم باوجود برجک های نگهبانی، یه عده مسلح از دیوارهای چهار طرف، بالا کشیدن و شروع کردن به تیراندازی . من و چند نفر دیگه داخل مونده بودیم. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
شھیدحججۍ میـگفت: یھ‌وقتـایۍ‌دل‌ڪندن‌از یھ‌سـرےچیـزاۍِ"خـوب" باعـث‌میشھ... 🌿 چیـزاۍِ"بهترے" بدسـت‌بیاریم... بـراے‌ِرسیـدن به مھـدےِ‌زهـرا"عج" 🌹 بایددل بڪنیم☘ 💔 @parastohae_ashegh313
 ۳



🕌 یکی از زمین های خود را به ساخت «مسجد المهدی عجل الله» اختصاص داد.
 در اواخر سال ۶۰ وقتی برای مرخصی آمده بود در گوشه‌ای از مسجد برای خود قبری ساخت؛ اما این قبر کوچکتر از قامت رشید او بود!
وقتی از او علت را سوال کردند، گفت: نه ، همین اندازه خوب است.

  🔗 شب عملیات فتح المبین در سنگر نشسته بود؛ بچه ها مشغول صحبت بودند که یک دفعه گفت: بچه ها! ساکت باشید!

🌸 ناگهان بوی عطر دل انگیزی در فضای سنگر پیچید. آن شب پس از اصرار مکرر بچه ها به  گفت:

💚
 وقتی داخل سنگر بودیم عنایتی از طرف  عجل الله به من و دو نفر دیگر شد!
 روز بعد شیرعلی سلطانی و آن دو نفر که نام برده بود به درجه رفیع شهادت رسیدند.
 عجیب بود! مزار کوچک او درست اندازه اش بود! پیکر شیرعلی بدون سر بازگشته بود
!

هدیه به روح این شهید بزرگوار 
 



@parastohae_ashegh313
♨️ درباره حساسیت زیاد داشت. می‌گفت: اگر روزی یکی از خواهرهایم را بی‌توجه به حجاب ببینم روز مرگ من است... @parastohae_ashegh313
هدایت شده از گذر عمر به سبک شهدا
مرکز جهان اینجاست باهم و کنار هم ایران مقتدر و قوی میسازیم روایتگری شهدا و پیشرفت با حضور مهمان ویژه برنامه با حضور راویان و مادحین برجسته کشوری زمان : هرشب ساعت ۲۰ _۲۲ مکان: قم _ باغ موزه دفاع مقدس (نمایشگاه صنایع هوا فضا) https://eitaa.com/BeSabkeShohada
پیله عشق۷.mp3
36.82M
🎧 📕 پیله_عشق 🎞 خاطرات شیرزنان ایرانی در نقش پرستار و امدادگر در جبهه‌ی رزم یا پشت جبهه ࿐༅❃📻❃༅࿐ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم. @parastohae_ashegh313
بچه ها گفتن الآن اســیر می شــیم باید تا آخرین فشــنگ بجنگیم! گفتم نه، حتی یه تیر هم شــلیک نکنید و اگه شرایط طوری شد که ناچار شدیم، من اولین تیر رو می زنم بعد شما بزنید. تکفیری ها مثل گرگ های وحشی و گرسنه، روی دیوارها، زوزه کشیدن، شعار دادن و تیرانــدازی می کــردن؛ امــا هرچــی زدن، جوابــی نشــنیدن. ترفندمون گرفت و اونا از این بی پاسخی، جا خوردن فکر کردن ما از ساختمون رفتیم و هرلحظه ممکنه با نیروهای کمکی بیاییم و محاصره شون کنیم، به همین خاطــر خودشــون فــرار کــردن. می دونســتم که فردا شــب دوبــاره برمی گردن. اســناد رو از ســاختمون به جای دیگه ای انتقال دادیم و خودمون پروژه رو ترک کردیم. فردا شب تکفیری ها اومدن و ساختمون مرکزی پروژه رو اشغال کردن به همین راحتی.» پرسیدم: «سرنوشت اون چهل وهشت نفر ایرانی چی می شه؟! آزاد می شن؟» گفت: «همۀ گروه های مسلح و مخالف نظام سوریه از اهالی سوریه نیستن 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
سوریه میدون تسویه حساب تاریخی بعضی از دولت ها مثل ترکیه و اردن با سوریه شده بعضــی از دولت هــا هــم مثــل عربســتان و قطــر که مراکز تولید فکرِ وهابیّت هســتن، خیلی مایلن جنگ ایدئولوژیکی راه بندازن و درگیری تو سوریه رو جنگ سنی با شــیعه ها جلوه بدن. اونا هر کدوم، گروهای خاص خودشــون رو حمایت فکری و مالی می کنن. البته هرچی زمان می گذره از سایر کشورها، حتّی اروپا هم آدم های مختلفی رو به هر نحوی که شده خصوصاً از طریق شبکه های اجتماعی جذب ایــن گروه هــا می کنــن و بــرای جنگیــدن بــه ســوریه مــی آرن و تــا امــروز از 08 کشــور تروریســت به ســوریه اومده که بخشــی از اونا داعیۀ حکومت بر دو کشــور عراق و ســوریه رو دارن و حتمــاً جبهــۀ جدیــدی رو تــو عــراق بــرای تصــرف و تجزیۀ عراق باز خواهند کرد. اونا ما رو خارجی می دونن و تلاش می کنن از طریق شبکه های اینترنتــی بــرای افــکار عمومــی مــردم دنیــا، این طــور جا بندازن که مــا ایرانی ها هم برای ســهم خواهی به ســوریه اومدیم. امّا خودشــان هم می دونن که اگر ما امروز تو ســوریه با اونا مقابله نکنیم، فردا باید پشــت مرزها و حتّی داخل شــهرهامون با اونا بجنگیــم. حــالا هــم مــا از طریــق دیپلماســی در تلاشــیم تا با همــکاری ترکیه و قطر که از حامیان این گروه ها هستن، راهی برای آزاد کردن این 84 نفر پیدا کنیم.» امین که از تعریف های حسین ذوق زده شده بود سری به علامت تأیید تکان داد و گفــت: «پــس بی دلیــل نیســت کــه شــما کنــار برنامه ریزی بــرای جوون های سوری به دنبال افشاگری پشت صحنۀ گروه های مسلح از طریق راه اندازی ارتش سایبری و بسیج رسانه ای هستید.» 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313
«⚘🕊» میتونی بشماری،ببینی چندتا خونی شد،تاچادرتوخاکی نشه؟ @parastohae_ashegh313
۴ 🔶 زمانی که شهید حاج حسین بهمنی مجروح شد و در بیمارستان بستری بود کنار حاجی بودم. شب دوم تقریباً ساعت ۲ بامداد بود که شروع کردم به خواندن دعای توسل، حاجی هم بیهوش بود. آرام آرام دعا را می‌خواندم زمانی که رسیدم به اسم آقا عجل الله, حسین با دست به من زد دعا را قطع کردم. گفت:« دستت را به گردن من بیانداز، من را بلند کن و نیم خیز کن.» من گمان می‌کردم حاجی بیهوش است غافل از آنکه او به هوش آمد و دعا را گوش می‌کرد . بلند شدم و ایشان را به حالت نیم خیز نشاندم. 🌹 تا این اندازه برای ائمه احترام قائل بود که حاضر نشد در آن شرایط سخت بیماری به آقا ادای احترام نکند. هدیه به روح این شهید بزرگوار @parastohae_ashegh313
💢 حتی در سخت‌ترین شرایط... ♦️ بهترین وسیله، ابزار و رسانه برای تبلیغ دین، شهدا هستند، چون آنان به ارزش‌های دینی عینیت بخشیدند و ثابت کردند که، ✴️ در این دنیای آلوده می‌توان پاک زندگی کرد و پاک رفت، مومن و متقی بود و ولایی بودن در سخت‌ترین شرایط شدنی است. @parastohae_ashegh313