eitaa logo
ایستگاه پارسی
351 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
231 ویدیو
91 فایل
🌟رهبر انقلاب: "من راجع به زبان فارسی حقیقتاً نگرانم زیرا در جریان عمومی، زبان فارسی در حال فرسایش است". https://eitaa.com/joinchat/3437428884C914415f009 💬 ارتباط با مدیریت کانال: @Mahdiyaran31360 🔁 مدیر تبلیغات و تبادلات: @arezajamali
مشاهده در ایتا
دانلود
531.mp3
1.74M
خوانش غزل شماره یک از دیوان کلیات شمس
Salar_Aghili-Tasnif_Rastakhiz-SONG95IR.mp3
3.77M
اجرای غزل رستخیز توسط سالار عقیلی
فاضل نظری یکی از شاعران معاصر ایران است که در سبک غزل شعر می سراید. او متولد 10 شهریور سال 1358 در خمین است و اکنون ساکن تهران است. دکترای رشته دیریت از دانشگاه شهید بهشتی را دارد، مدرس دانشگاه است و مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. او کتاب هایی از قبیل امپراتور، اقلیت، آنها، گزیده شعر، ضد و کتاب را منتشر کرده است. در ادامه یکی از کارهای او را زمزمه می کنیم.🍁 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
🌹دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه که تصویر تو را قاب گرفت ⚓️خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی‌ام را شب طوفانی گرداب گرفت ❤️در قنوتم ز خدا «عقل» طلب می‌کردم «عشق» اما خبر از گوشه محراب گرفت 🌺نتوانست فراموش کند مستی را هر که از دست تو یک قطره می‌ ناب گرفت 🍀کی به انداختن سنگ پیاپی در آب ماه را می‌شود از حافظه آب گرفت؟! 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
آغاز شاهنامه(قسمت اول) ⬅️داستان شاهنامه با پادشاهی کیومرث آغاز می شود که در حدود سی سال پادشاهی کرد. او پادشاه خوبی بود و همه دد و دام و جانوران و هرچه در گیتی بود مطیع اوامر او بودند. وی پسر زیبایی به نام سیامک داشت که خیلی مورد توجه و علاقه پدر بود. اهریمن برآنها حسادت آورد. پسر اهریمن به ادعای تاج و تخت شورید و با سیامک جنگید و در این جنگ سیامک کشته شد. فکند آن تن شاهزاده به خاک                     به چنگال کردش جگرگاه پاک کیومرث وقتی خبر مرگ پسرش را شنید به سختی متالم شد و به سوگواری پرداخت و همچنان کینه کشته شدن پسرش را در دل داشت. سیامک پسری داشت به نام هوشنگ که کیومرث او را چون فرزندش دوست می داشت و او رابه خونخواهی پدرش تشویق نمود. هوشنگ به جنگ اهریمن رفت و او را شکست داد. کشیدش سراپای یک سر دوال                      سپهبد برید آن سر بی همال کیومرث چون به آرزویش رسید بعد از مدتی روزگارش سرآمد و مرد و هوشنگ پادشاه شد. پادشاهی هوشنگ 🍁پادشاهی هوشنگ هم سر رسید و پسرش طهمورث به جای پدر نشست. وی پادشاهی سخاوتمند عادل بود و در حدود چهل سال پادشاهی کرد. در زمان او آبادانیهای زیادی بوجود آمد. آهن شناخته شد و آهنگری به عنوان پیشه ای بوجود آمد. کشت و زرع بوجود آمد و تا پیش از آن مردم جز میوه چیزی نمی خوردند و لباسشان برگ درختان بود.همچنین در زمان هوشنگ آتش شناخته شد بدین ترتیب که : یکروز شاه به سوی کوه در حرکت بود از دور چیزی دید سیاه و تیره مانند مار که به طرف او میآمد سنگی برداشت و به سوی او پرتاب کرد وسنگ به سنگ دیگری خورد و آتش پدیدار گشت. هوشنگ از کشف آتش خوشحال شد و معتقد بود که این فروغ ایزدی است و اهل خرد باید آنرا بپرستند. او جشن گرفت و این جشن سرآغاز جشن سده بود. همچنین در زمان هوشنگ از پوست بعضی حیوانات لباس درست کردند و گوشتشان به مصرف خوراک و تغذیه می رسید. پادشاهی طهمورث 🍂طهمورث سی سال پادشاهی کرد در زمان او پیشرفتهای دیگری بوجود آمد از جمله بوجودآمدن نخ از مو وپشم میش و بره و از نخها پارچه بوجود آمد . طهمورث وزیری پاک نهاد به نام شیداسپ داشت. اما در این زمان دیوان دوباره به گردن کشی پرداختند و طهمورث به جنگ آنها رفت و آنها را تارومار کرد. بعضی از آنها به التماس و لابه افتادند که ما را مکش تا هنری به تو بیاموزیم. پادشاه پذیرفت و دیوان به او نوشتن به سی زبان را یاد دادند از جمله :رومی . تازی . پارسی . سغدی .چینی . پهلوی . بالاخره روزگار طهمورث هم سرآمد و پسرش جمشید بر تخت تکیه زد . 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
ترکش ولگرد عنوان مجموعه ی پنج جلدی داستان ها و خاطرات طنز دفاع مقدس اثر داوود امیریان است. این مجموعه شامل پنج جلد است و هر جلد بین شش تا ده داستان دارد. جلد اول «برادران مزدور» جلد دوم «جاسم رمبو» جلد سوم «شمر و صدام و یارانش» جلد چهارم «ماردونا در سنگر دشمن» جلد پنجم «داماد فرمانده ی لشکر» در ادامه، داستان "معتمد محله ما" را با صدای محمدرضا سرشار از جلد اول این مجموعه می شنوید.
1-tarkeshhaye_velghard.mp3_95335.mp3
1.3M
🔺«برادران مزدور»؛ معتمد محله ما
قیصر امین پور قیصر امین‌پور دوم اردیبهشت 1338 در روستای گتوند از توابع شهرستان شوشتر در استان خوزستان به دنیا آمد. ❇️امین پور در سال 1358، از جمله شاعرانی بود كه در شكل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد شعر حوزه هنری تا سال 1366 تاثیر گذار بود. ❇️وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعرِ هفته‌نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال 1363 منتشر كرد. اولین مجموعه او «در كوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» را منتشر کرد. ❇️قیصرپور در سال 1368 موفق به كسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. وی در سال 1382 به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد و در سال 1386 بر اثر بیماری كلیه و قلب دار فانی را وداع گفت. ❇️«دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود كه تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارش‌ها، در كمتر از یك ماه به چاپ دوم رفت. در ادامه یکی از کارهای او در حوزه دفاع مقدس به نام "شعری برای جنگ" را زمزمه می کنیم. 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
شعری برای جنگ می خواستم شعری برای جنگ بگویم دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم : باید زمین گذاشت قلم ها را دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست باید سلاح تیزتری برداشت باید برای جنگ از لوله تفنگ بخوانم - با واژه ی فشنگ  - می خواستم شعری برای جنگ بگویم شعری برای شهر خودم - دزفول  - دیدم که لفظ ناخوش موشک را باید به کار برد اما موشک زیبایی کلام مرا می کاست گفتم که بیت ناقص شعرم از خانه های شهر که بهتر نیست بگذار شعر من هم چون خانه های خاکی مردم خرد و خراب باشد و خون آلود باید که شعر خاکی و خونین گفت باید که شعر خشم بگویم شعر فصیح فریاد - هر چند ناتمام... 🍃ایستگاه پارسی @parsidost
📚داستان کوتاه/ قصه های ظهر جمعه (کاسه آش خوری!) 📓خدا رحمت کند آقاجانم را آن روزها مثل الان پدر و مادر ها خيلي به فکر بچه هايشان نبودند تازه من که دردانه خانه بودم براي يک مداد فزرتي دو روز گريه مي کردم تا آقاجانم که تازه خودش مغازه دار بود راضي مي شد يک مداد يک قروني از مغازه اش بدهد تا مشق هايم را بنويسم.تازه دردانه اي بودم! تا هفت سالگي موهايم را کوتاه نکرده بودند تا وقتي رفتيم زيارت امام رضا هم وزنش نقره بريزند در ضريح . 🖌خلاصه که آقاجانم من را از درس خواندن دلسرد کرده بود با اين کارهايش ونگذاشت ما راهي دبيرستان بشويم تا کلاس ششم خواندم و بعد راهي ارتشم کردند.خوب من بچه ننر خانه بودم از دهات هم آمده بودم، بدجور ساده و بي تجربه بودم آنجا توي سربازخانه يک يقلوي دادند دستم گفتند حواست به اين ظرف باشد که شام و ناهارت را توي همين بايد بخوري.من هم هر شب يقلوي را مي شستم و مي گذاشتم بالاي سرم. 🤕آن روزها مثل الان نبود که سربازخانه ها هتل باشد.سربازهاي بدبخت سختي مي کشيدند.يک مشت دهاتي را جمع مي کردند در سربازخانه ها يک ذره غذا مي دادند بخوردند و همين! اين سربازها هم از زور ناچاري يا عشق به کافه و سينما بالاخره هر کاري مي کردند. 🥣يکي از اين ترفند ها فروش يقلوي ها در بازار کهنه فروش ها بود.يقلوي آش خورها را مي دزديند و آبش مي کردند!بعد تازه وارد بيچاره مي ماند وپول يقلوي که بايد به سربازخانه مي پرداخت.ارتش بود قانون و نسق داشت 💂‍♂الکي که نبود سرباز بايد ياد ميگرفت از وسايلش درست نگهدار ي کند چه برسد به اموال حکومتي!قصه کوتاه کنم.يک شب يکي از ان کهنه سرباز هاي جلب، يقلوي را از بالاي سر من کش رفت و من فرداي ان روز نه تنها ظرفي براي غذا خوردن نداشتم که از غصه يقلوي و پولي که بدهکار دولت شده بودم نتوانستم يک لقمه نان بخورم.فرمانده مرد بدي نبود رشتي بود مرا صدا کرد 👺 گفت:اوي پسر جان حواست کدوم گوري بوده که اموال ارتش رو به باد دادي؟نمي دوني اين سربازهاي هفت خط چه جونورايي ان؟تا توي دهاتي به خودت بجنبي تنبون ارتش هم از پات درميارن؟ تو که نمي توني يک يقلوي نگه داري مي خواي تفنگ بدن دستت؟!!حالا کاغذ بنويس به آقات بگو پول يقلوي روبه خزانه برگردونه وگرنه خدمت تو ارتش رو بايد به خواب ببيني. 😕 مانده بودم به اقاجانم چه بنويسم بگويم بي عرضگي کرده ام يقلوي دولت را از بالاي سرم دزديده اند؟آقاجانم زورش مي امد يک قران بدهد مدادبخرم تا مشقهايم را بنويسم!اما چاره نبود نامه نوشتم که اقا جان دستم به دامنت الان چند روز است يقلوي را دزديده اند و غذايي نخورده ام وشايد زندانم کنند. 💰سر دو روز نشد که اقاجانم پول را فرستاد يادم نيست چقدر موضوع مال پنجاه سال پيش است اما خوب بيشتر از پول يقلوي فرستاده بود. فرمانده تا پول را ديد فرستادم همان بازار کهنه فروش ها يک يقلوي خريدم چه بسا همان يقلوي که از خودم دزديده بودند وتا فهميد چندرغازي باقي مانده سفارش کرد تا يک ظرف بخرم تا ديگر توي ظرف دولتي شام و ناهار نخورم. 😇راهي بازار شدم و اين کاسه بلور بارفتن روسي را خريدم وقيد کافه و سينما را هم زدم.انقدر هم از اين کاسه مراقبت کرده ام که حالا بعد پنجاه سال کاسه را عيالم قاطي کريستال هاي گران قيمت توي ويترين گذاشته تا به فک و فاميل پز بدهد بگويد اين يادگار جواني هاي سرهنگ است.  ✍سحر افاضلي 🍃ایستگاه پارسی @parsidost