فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید | #واحد حماسی و شنیدنی
🎼 حزب الله هم الغالبون...
🎤 #سید_رضا_نریمانی
🏴 #محرم_الحرام۹۷
🌐 @partoweshraq
4_5891180484125263201.mp3
6.45M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⁉ چرا اینقدر بعضیها فضول هستند؟!
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
📡 #نشر_حداکثری
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
⚜ #آیت_الله_بهجت (ره):
🎙واقعاً اگر انسان از صراط مستقیم معرفت گم یا منحرف شود، حالش مانند زنبور عسل است که از ملکهاش جدا شده باشد که قرار و آرام ندارد و سرگردان محض است و ناچار باید در سوراخ جانورهای دیگر برود و طعمه این و آن گردد.
📚 در محضر بهجت، ج ١، ص ٢٢٧.
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 مشاوره خانواده
⛔ اگر از شوهرتان نسبت به درخواستتان پاسخ منفی شنیدید دنیا به پایان نرسیده است.
💞 با گفتن عبارات ساده و به دور از گلایه، کار خود را به زمان دیگری موکول کنید و به همسرتان نشان دهید که این پاسخ منفی هیچ تاثیری بر روی علاقه شما نخواهد گذاشت.
🚹 مردها در پاسخ حسن نیت شما تمام تلاش خود را خواهند کرد که در اولین فرصت، کار شما را در اولویت قرار دهند.
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و شصتم
🏻وقتی اینجوری گفت بیشتر خجالت کشیدم (مجید) ... فهمیدم همه چی رو شنیده و حالا به حساب خودش میخواد براش دردِ دل کنم، ولی من هیچ وقت دوست نداشتم راز زندگیام رو برای کسی غیر خدا بگم. نمیدونم، شاید به خاطر شرایط زندگیام بود. چون اکثراً تنها بودم و عادت نکردم خیلی واسه کسی دردِ دل کنم. ولی وقتی اینجوری گفت، دلم شکست.
🔪گفتم: یه هفته پیش تو خیابون چاقو خوردم. همه سرمایه زندگیام رو بُردن.
🏭 تکنیسین پالایشگاه بودم، ولی فعلاً نمیتونم کار سنگین انجام بدم. الانم دیگه هیچی ندارم. نه کسی رو دارم که ازش قرض بگیرم، نه با این وضعیتم دیگه میتونم کار کنم. تا الانم با زنم تو مسافرخونه زندگی میکردیم. ولی از فردا پول همین مسافر خونه رو هم ندارم بدم. دیگه نمیدونم چی کار کنم!
👳🏻 حرفم که تموم شد، پرسید:
❓مگه دوستی، فامیلی، کسی رو ندارید که برید خونه شون؟
🏻 گفتم: نه! من و زنم تو این شهر غریبیم. تو این شهر غیر خدا هیچ کس رو نداریم.
👳🏻 دیگه هیچی نپرسید. فقط خندید و گفت:
☝🏻حکمت خدا رو میبینی؟!!! پسر من تا همین دیروز تو خونه ما زندگی میکرد. ولی کارش درست شد و همین امروز صبح با خانمش رفتن قم که بقیه درس طلبگی رو اونجا بخونن. این درس هم چند سالی طول میکشه. حالا خونه ما خالی افتاده. میای مستأجر خونه من بشی؟
🏻 اینو که گفت، خیلی ناراحت شدم، گفتم: حاج آقا! من اگه پول اجاره خونه داشتم که تو مسافرخونه زندگی نمیکردم!
👳🏻 اونم خندید و گفت: مگه من ازت پول خواستم؟ پسرم رفته، ما تنهاییم. من از پسرم نه پول پیش گرفتم، نه کرایه! حالا تو هم مثل پسرم!
‼اصلاً باورم نمیشد چی میگه. ولی اون خیلی جدی میگفت. اصلاً منتظر نشد تا باهاش تعارف کنم. آدرس خونهاش رو روی یه کاغذ نوشت و گذاشت کف دستم!!
👳🏻 گفت: من الان به مناسبت شب شهادت جایی مجلس دارم. ولی تا یه ساعت دیگه برمیگردم خونه. شما هم برو خانمت رو بیار!!
🏻خشکم زده بود. زبونم بند اومده بود. نمیدونستم چی بگم. وقتی هم داشت میرفت، گفت:
🍽 برای شام منتظرتون هستیم.
🏻من دیگه اصلاً حواسم به خودم نبود. اصلاً نمیدونم چجوری خودمو رسوندم اینجا...
👁 حلقه اشک پای چشمم خشک شده و باورم نمیشد چه میگوید که با زبانی که از تعجب به لکنت افتاده بود، پرسیدم:
⁉ یعنی... یعنی ما الان باید بریم خونه اونا؟!!!
🏻که چشمانش به نشانه تأیید به رویم خندید و من حیرتزدهتر سؤال کردم:
🏻 یعنی ازمون هیچ پولی نمیخوان؟!!!
💔 و باید باور میکردم امشب به بهای شکستن دل من و مجید و به حرمت گریههایی خالصانه، معجزهای در زندگیمان رخ داده که مجید با لبخندی لبریز اطمینان پاسخ داد:
🏻 حاج آقا گفت تا هر وقت که وضعمون رو به راه میشه، میتونیم اونجا زندگی کنیم. بدون هیچ پول پیش و کرایهای!
🏻خیال میکردم خواب میبینم و نمیتوانستم باور کنم در دل این جهنم گرم و تاریک، دری از بهشت به رویمان باز شده که دیگر مجبور نبودیم در این اتاق تنگ و دلگیر بمانیم.
🎒 چادرم را سر کردم، مجید با دست چپش ساک را از روی زمین بلند کرد و دیگر نفهمیدم با چه شتاب و با چه شوق و شوری از اتاق بیرون زدیم و از پلههای بلند و طولانی مسافرخانه سرازیر شدیم.
🏻🏻 به قدری هیجانزده بودیم که فراموشمان شده بود مدارک را از مسئول مسافرخانه بگیریم و خودش صدایمان کرد تا فرم خروج را تکمیل کنیم. مثل اینکه به یکباره از حبس ابد خلاص شده باشیم، سراسیمه به سمت خیابان اصلی میرفتیم تا هر چه زودتر به بهشت موعودمان برسیم. نه من با کمردردی که داشتم میتوانستم راحت قدم بردارم، نه جراحت پهلوی مجید اجازه میداد به سرعت راه برود، اما هر دو به قدری خوشحال و هیجانزده بودیم که همه دردهایمان را فراموش کرده و تنها به اشتیاق خانه جدیدمان میرفتیم.
🌃 حالا پس از چندین ساعت کِز کردن در تاریکی محض و گرمای شدید، به هوای تازه و خیابانهای نورانی رسیده بودم که با ولعی عجیب، گرمای مطبوع شب بندر را نفس میکشیدم.
🚕 سرِ خیابان تاکسی گرفتیم و مجید آدرس را به دست راننده داد تا ما را به مقصد برساند... تاکسی کهنه و فرسودهای که روی هر دست انداز، تکانی میخورد و دل و کمرم را در درد شدیدی فرو میبُرد.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
💔 دلتنگـــــ تر می شویمـ....
🌷 با دیدن لبخندهایے ڪہ،
👣 جا ماندن را بیشتر بہ رخمان مے کشند...
🕊 ڪبوتر با ڪبوتر... باز با بـــاز...
🌐 @partoweshraq
#سـیـره_شـہـداء
پرتو اشراق
🔥 فرجام شوم برخی #قاتلان_کربلا
1⃣ #عبیداللّه_بن_زیاد:
⚔ یاران #مختار، سر عبیداللّه را از بدن جدا کردند. هنگامی که سرش را نزد مختار آوردند، با دیدن سر، درحالی که سرگرم خوردن غذا بود، خدا را سپاس گفت و برخاست و با کفش هایش روی صورت او ایستاد و آن را لگدمال کرد.
2⃣ #عمر_بن_سعد:
⚔ وی با ضربات شمشیر و جدا کردن سر از بدن در خانه اش به هلاکت رسید.
3⃣ #شمر_بن_ذی_الجوشن:
⚔ #ابوعمره، شمر را دستگیر کرد و نزد مختار آورد. مختار ثقفی، سر او را از بدن جدا کرد و بدنش را درون دیگی پر از روغن جوشان انداخت. یاران مختار سرش را لگدکوب کردند و نزد #محمد_بن_حنفیه فرستادند تا تسکینی بر دل زخم دار وی باشد.
4⃣ #حرمله:
⚔ پس از حادثه عاشورا، #امام_سجاد (علیه السلام)، حرمله را نفرین کرد و فرمود:
▪«خدایا سوزش و گرمای آهن و آتش را به او بچشان».
🔥به دستور مختار، دست و پای حرمله را بریدند و سپس در آتش افکندند و مختار از اینکه دعای حضرت به دست او تحقق یافته بود، بسیار خوشحال شد.
🗡 در نقلی دیگر آمده است که مختار دست و پاهای او را قطع کرد، سپس آهنی را در آتش گداختند تا کاملاً سرخ گردید آن میله را در گردن او قرار داد و گوشت گردن او را با آن سوزاند.
5⃣ #خولی:
⚔ هنگامی که سپاهیان مختار به دنبال خولی بودند، خولی در خانه اش پنهان شد و ناچار به درون
🕳 چاه مستراح خانه اش رفت. مأموران به راهنمایی زن خولی به مستراح رفتند و وی را در حالی که فضولات بر بدنش چسبیده بود و بوی تعفن می داد، دست بسته نزد مختار آوردند.
🔥 مختار دستور داد وی را در برابر خانه اش کشتند، جسدش را نیز در آتش انداختند و خاکسترش را به باد دادند.
6⃣ #سنان_بن_انس_نخعی:
⚔ او کسی بود که سر #امام_حسین (علیه السلام) را از بدن جدا کرد.
🖐🏿 به دستور مختار، انگشتان دست و پایش را بریدند و درحالی که هنوز جان در بدن داشت، در دیگ روغن جوشان زیتون انداختند.
🔥فرجام غارتگران پیکر امام حسین (علیه السلام):
🏴 نقل است هنگامی که امام حسین علیه السلام به شهادت رسید، سپاهیان یزید برای غارت غنایم به سوی پیکر حضرت هجوم آوردند.
🔥 پیراهن حضرت را #اسحاق_بن_حُوبه_حَضْرَمی برد، ولی همین که پوشید، دچار پیسی شد و موهایش ریخت.
🔥 شلوار امام حسین (علیه السلام) را #بحر_بن_کَعب_تمیمی برد و وقتی آن را پوشید، زمین گیر شد و پاهایش از کار افتاد.
🔥 عمامه و دستار امام حسین (علیه السلام) را اَ#خْنَس_بن_مُرْشِد_بن_عَلْقَمه_حَضْرمی یا به قولی #جابر_بن_یزید_اودی برد، ولی همین که بر سر بست، عقلش زایل گردید و دیوانه شد.
🔥 #بَجْدَل_بن_سلیم_کَلْبی برای بردن انگشتر حضرت، انگشت حسین علیه السلام را قطع کرد.
🗡🖐🏿 وقتی مختار به او دست یافت، دست و پاهایش را برید و رهایش کرد تا با همان حال در خون خود بغلتد و جان دهد.
🖥 منبع: پایگاه حوزه.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💚 #یابابالحوائجادرکنا
🌹 روبروی گنبدت هر قامتی تا می شود
❣ ای که با آوردن نامت گره وا می شود
❣ هر چه حاجت بر درت آورده هر کس تاکنون
🌹 مطئمناً یا برآورده شده یا می شود
🌐 @partoweshraq
#شعر
#تکیه
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🔥عذاب شب اول قبر
🎙حجت الاسلام #محرابیان
🌐 @partoweshraq
4_5891077864471659900.mp3
1.68M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🔥عذاب شب اول قبر
🎙حجت الاسلام #محرابیان
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
💞 کارتان را با عشق انجام دهید.
⚙ با شکر و قدردانی تمام به سرکار بروید.
💓 و با عشق و شور تمام به آن دل بدهید.
🌍 این یگانه شغل و تنها وظیفه اصلی شما بر روی زمین است.
💞 اینکه عشق بورزید. می توانید آن را هر زمان یا در هر کجا نیز انجام دهید.
⏳هرگاه خود را با تمامی وجود وقف لحظه لحظه ی شغل، کار و نیز زندگی تان کنید، آنگاه موفقیت و دستیابی واقعی را تجربه خواهید کرد و رضایت و اقناع حقیقی را احساس خواهید کرد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
📡 انتشار برای اولین بار
🎙افشاگری #زاکانی علیه نقش
( #لاریجانی و دوستان در اداره مجلس)
🌐 @partoweshraq
#بصيرٺ_و_روشنگرے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
⚠ #FATF بدتر از #برجام
❓کدام مملکت اسلحه از دست سرباز خودش می گیره؟!!
🎙استاد #رائفی_پور
🌐 @partoweshraq
#بصيرٺ_و_روشنگرے
🚻 به نظر من احمقانه است که زنها می خواهند مساوی مردها باشند!
🏆 آنها خیلی بالاترند و همیشه بوده اند!
🔮 هر چیزی که به یک زن بدهی، او بهترش را به شما تحویل می دهد!
👶🏻 اگر به او یک اسپرم بدهی، او یک بچه تحویلت می دهد.
🏡 اگر به او یک ساختمان بدهی، او یک خانه تحویلت می دهد.
🍲 اگر به او مواد غذایی بدهی، غذای آماده تحویلت می دهد.
💓 اگر به او یک لبخند بدهی، او همه قلبش را به تو می دهد.
🔢 هر آنچه را که به او می دهی، او چند برابرش می کند.
⚠ پس در مقابل هم، آماده باش که اگر بهش آشغالی بدی، یک تن آشغال تحویلت بده!
🖊ویلیام گلدینگ.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
<<٢>>
❓مرحوم امام خمینی در برابر این سوال که اگر شطرنج، آلت قمار بودن خود را به طور كلى از دست داده باشد و چون امروز تنها به عنوان يك ورزش فكرى از آن استفاده گردد، بازى با آن، چه صورتى دارد، پاسخ دادند:
🔅بر فرض مذكور، اگر برد و باختى در بين نباشد، اشكال ندارد.
📚 صحیفه نور، ج ۲۱، ص ۱۵.
⚜ آیت الله مکارم شیرازی نیز فتوا می دهد:
🔅«پاسور، شطرنج و بيليارد هر گاه آلات مذكور از آلت قمار خارج شده باشد، و در نزد توده مردم محل به عنوان يك وسيله ورزشى يا تفريحى شناخته شود نه ابزار قمار، بازى با آن بدون برد و باخت مالى اشكال ندارد.»
📙رساله احکام جوانان، ص ۱۶۲.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq