eitaa logo
پرتو اشراق
785 دنبال‌کننده
25.5هزار عکس
13.8هزار ویدیو
58 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
📚مقتل ابی مخنف. 📚 تاریخ طبری. 📚 ارشاد شیخ مفید. 📚 الاخبار الطوال دینوری. 📚 کامل ابن اثیر. 📚 العقد الفرید ابن عبد ربه اندلسی. 📚 لهوف سید بن طاووس. 📚 اعیان الشیعه علامه محسن امین عاملی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌷 🏹 تیری که به عباس زدی؟! وای خدایا... 🌹 شش ماهه‌ی من طاقت این تیر ندارد 🌹 شادی نکنید این همه که مادرش افتاد 🏹 شش ماهه زدن، این همه تکبیر ندارد 🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 🏴 برگزاری ⚜ اهمیت مجالس روضه حضرت سیدالشهدا (علیه‌ السلام) در سیره و بیان (قدس‌ سره) ❓پرسش: آیا اینکه الآن رسم شده خانم‌ها جلسۀ روضه و غیره می‌گیرند و مثلاً یک خانم یا آقایی روحانی را دعوت می‌کنند برای روضه‌ خوانی، از زمان اهلبیت (علیهم‌ السلام) هم مرسوم بوده یا توصیه‌ای به این امر شده است؟ ⚜ حضرت آیت‌ الله بهجت (قدس‌ سره): 🎙لازم نداریم که در زمان آن‌ها هم شده باشد. همین‌ قدر که خلاف شرعی در کار نباشد، کافی است. 📙 برگرفته از کتاب رحمت واسعه، ص ٣۴۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🕥💠📢💠 ‌ ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🏴 سه روز سخت که بر اهل بیت گذشت...!! 🎙حجت الاسلام دکتر 🌐 @partoweshraq
4_5834594934245559316.mp3
2.67M
🕥💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | 🏴 سه روز سخت که بر اهل بیت گذشت...!! 🎙حجت الاسلام دکتر 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده 👂وقتی به صحبت‌های همسرتان گوش می‌دهید به منظور آنکه نشان دهید به حرف‌های او گوش می‌دهید گاهی بگویید: 👌چه‌ جالب، آها، خوب، اِ و... 👁 ارتباط کلامی با این واژه‌ها و نیز ارتباط چشمی با همسرتان در حین گوش دادن، بسیار در آرامش همسرتان موثر است و شما را پناهگاه و سنگ صبور خوبی تلقی خواهد کرد. 🌐 @partoweshraq
🔺توهین عضو اصلاح‌طلب شورای شهر نیشابور به عزاداران حسینی و احمق خواندن آنان 🔻رضا مهرداد، سخنگوی شورای شهر نیشابور در نظری زیر پست اینستاگرامی به مناسبت محرم نوشت: ❌«اگر حسین نبود. چطور این‌گونه مردم را تحمیق می‌کردید؟» 🚨 یهتدون: از امام حسین و مُحرمش ناراحتی چون عزای حسین، همچنان بعد از گذشت قرنها جیره خوران سفره ی معاویه رو رسوا میکنه!! 🌐 @partoweshraq
🔺جواب مردم نیشابور ✊ نیشابور غرق در غیرت دینی 🏴 برافراشته شدن پرچم سید و سالار شهیدان بر ساختمان شورای اسلامی شهر نیشابور ⚠ تصور کنید اگر مجلس و ریاست جمهوری بدون نظارت شورای نگهبان بود، چه میشد؟ 🌐 @partoweshraq #شورای_بدون_نگهبان
🔺😐 درحالیکه مجموع صادرات ایران به عراق ۵ برابر صادرات ایران به ۲۸ کشور اروپایی است، اما جناب روحانی نه‌تنها طی دوران ریاست جمهوری‌اش به این کشور سفر نکرده، بلکه همچنان معطل اروپایی‌هاست!!! 🌐 @partoweshraq
🔺😐😁 عکس دسته‌ جمعی اعضاء هیئت دولت پس از اجرای دقیق قانون منع بکارگیری بازنشستگان در کشور!!! 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🏴 اینجا محله دولت آباد تهران است ولی گویی در موکب های کربلا قدم میزنید! 🇮🇷✌🇮🇶 عراقی و ایرانی همدل و برادرانه در کنار هم عزاداری میکنند و کلامشان یک چیز است: 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سی و پنجم 👁 با نگاهم تک تک وسایلی را که همین یک ماه پیش خریده و با چه ذوق و شوقی در این خانه چیده بودیم، بررسی می‌کردم و دلم می سوخت که در این اسباب کشی چقدر صدمه می خورند. 💵 هزینه‌ای که برای پرده کرده بودیم، به کلی از بین می‌رفت و نگران پایه‌های مبل و میز تلویزیون بودم که در این جابجایی زخمی شوند و باز نمی‌خواستم فریب وسوسه‌های شیطان را بخورم که همه را بیمه خدا کردم تا به سلامت به خانه جدید برسند. 🏙 می‌دانستم که پیدا کردن یک خانه دیگر با این پول پیش جزئی و اسباب کشی، آن هم با این وضعیت من که دکتر هر حرکت اضافی را برایم ممنوع کرده بود، چقدر سخت و پُر دردسر است، ولی همه را به خاطر خدا به جان خریدم تا دل بنده‌ای از بندگانش را شاد کنم و ایمان داشتم که او هم دل مرا شاد خواهد کرد. 🏻 نگران برخورد مجید هم بودم و حدس می‌زدم که به خاطر من هم که شده، از این بخشش سخاوتمندانه حسابی عصبانی می‌شود، ولی من با خدا معامله کرده و یقین داشتم همان خدایی که قلب مرا به رحم آورد، دل مجید را هم نرم خواهد کرد. 🕗 ساعت از هشت شب گذشته و بوی قلیه ماهی اتاق را پُر کرده بود که مجید آمد. 🍰 هر چند مثل گذشته توان خرید انواع میوه و خشکبار را نداشتیم، ولی باز هم دستِ پُر به خانه آمده و لابد به مناسبت میلاد امام جواد (علیه‌السلام) بود که یک جعبه شیرینی هم خریده و چشمانش از شادی می‌درخشید. 🏻با لحن گرمش حالم را پرسید و مثل این چند شب گذشته گزارش گرفت که امروز چقدر استراحت کرده‌ام و وضعیت کمرم چطور است که خندیدم و گفتم: 🏻مجید جان! من خوبم! تو رو که می‌بینم بهترم میشم! 🌃 و باز یک شب عاشقانه آغاز شده و هرچند تهِ دلم از کاری که کرده بودم می‌لرزید، ولی حضور گرم و با محبت همسرم کافی بود تا سراپای وجودم از آرامشی شیرین پُر شود. قلیه ماهی را در کنار هم نوش جان کردیم و پس از صرف شام، باز من روی کاناپه دراز کشیدم و مجید روی مبل مقابلم نشست تا حالا از یک شب نشینی رؤیایی لذت ببریم. با دست خودش یک دیس از شیرینی‌های تَر پُر کرده و روی میز گذاشته بود که من به بهانه همین شیرینی عید شیعیان هم که شده، سرِ صحبت را باز کردم: ⁉ مجید! میگن امام جواد (علیه‌السلام) مشکلات مالی رو حل می‌کنه، درسته؟! 👁 برای یک لحظه چشمانش از تعجب به صورتم خیره ماند و به جای جواب، با حالتی ناباورانه سؤال کرد: ⁉ تو از کجا میدونی؟! 🛋 همانطور که به پهلو روی کاناپه دراز کشیده و نگاهش می‌کردم، به آرامی خندیدم و پاسخ دادم: 🏻نخوردم نون گندم، ولی دیدم دست مردم! درسته من سُنی‌ام، ولی تو یه کشور شیعه زندگی می‌کنم! 🏻 از حاضر جوابی رندانه‌ام خندید و باز نمی‌دانست چه منظوری دارم که نگاهم کرد تا ادامه دهم: 🏻خُب تو هم که امشب به خاطر همین امام جواد (علیه‌السلام) شیرینی گرفتی، درسته؟ 🏻 از این سؤالم بیشتر به شک افتاد که با شیطنت پرسید: ⁉ چی می‌خوای بگی الهه؟ 💓 ضربان قلبم بالا رفته و از بیم برخوردش نمی‌دانستم چه بگویم که باز مقدمه چیدم: ⁉ یادته من بهت می‌گفتم چه لزومی داره برای تولد و شهادت اولیای خدا مراسم بگیریم؟ یادته می‌گفتم این گریه زاری‌ها یا این جشن گرفتن‌ها خیلی فایده نداره؟ یادته بهت می‌گفتم به جای این کارها بهتره ازشون الگو بگیریم؟ 👌🏻و خیال کرد باز می‌خواهم مناظره بین شیعه و سُنی راه بیندازم که به پُشتی مبل تکیه زد و با قاطعیت پاسخ داد: 🏻 خُب منم بهت جواب می‌دادم که همین مراسم‌های جشن و عزاداری خودش یه بهانه‌ای میشه که ما بیشتر به یاد ائمه (علیهم‌السلام) باشیم و از رفتارشون تبعیت کنیم! 🏻 و بر عکس هر بار، اینبار من قصد مباحثه نداشتم که از جدیت کلامش خنده‌ام گرفت و از همین پاسخ فاضلانه‌اش استفاده کردم که با هوشمندی جواب دادم: ☝🏻پس اگه راست میگی بیا امشب از امام جواد (علیه‌السلام) تبعیت کن! مگه نمیگی دوستش داری و بخاطر تولدش شیرینی گرفتی، خُب پس یه کاری کن که دلش شاد شه! 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و سی و ششم 👁 از لحن عاشقانه‌ای که خرج امامش کردم، مردمک چشمانش به لرزه افتاد و شاید باور نمی‌کرد که همسر اهل سنتش اینچنین رابطه پُر احساسی با شخصی که قرن‌ها پیش از دنیا رفته، برقرار کند که در سکوتی آسمانی محو چشمانم شده بود و پلکی هم نمی‌زد. 🏻من هنوز هم به حقیقت این مناجات پیچیده شک داشتم، ولی می‌دانستم با هر کار خیری که انجام می‌دهم، در کنار رضایت خداوند متعال، دل سایر اولیای الهی را هم خشنود می‌کنم که با لبخندی ملیح ادامه دادم: ☝🏻مگه نمیگی امام جواد (علیه‌السلام) گره‌های مالی رو باز می‌کنه، خُب تو هم امشب به خاطر امام جواد (علیه‌السلام) گره مالی یه بنده خدایی رو باز کن! 👁 هنوز نگاهش در هاله‌ای از تعجب گرفتار شده بود که لبخندی زد و با حالتی متواضعانه پاسخ داد: ⁉الهه جان! من کجا و امام جواد (علیه‌السلام) کجا؟ 🛋 حالا بحث به نقطه حساسی رسیده بود که به سختی از حالت خوابیده بلند شدم و همچنانکه روی کاناپه می‌نشستم، باز تشویقش کردم: 👌🏻خدا از هر کسی به اندازه خودش انتظار داره! تو هم به اندازه‌ای که توانایی داری می‌تونی گره مالی مردم رو باز کنی! 🏻 که بلاخره خندید و با نگاهی به اطراف خانه جواب داد: ⁉ الهه جان! یه نگاه به دور و برت بنداز! ما همین چند تا تیکه اثاث هم با کلی بدبختی خریدیم! طلاهای تو رو فروختیم تا تونستیم همین مبل و تلویزیون رو بخریم. من این مدت شرمنده تو هم هستم که نمی‌تونم اونجور که دلم می‌خواد برات خرج کنم، اونوقت چجوری می‌خوام به یکی دیگه کمک کنم؟ 🌊 و من دلم را به دریا زدم که مستقیم نگاهش کردم و گفتم: ☝🏻خُب شاید یکی به همین خونه نیاز داشته باشه! ما می‌تونیم بریم یه جای دیگه رو اجاره کنیم، ولی اون آینده و زندگی‌اش به این خونه وابسته اس! 🏻 به گمانم فهمید اینهمه مقدمه چینی می‌خواهد به کجا ختم شود که به صورتم خیره شد و با صدایی گرفته پرسید: ⁉ حاج صالح بهت زنگ زده؟ 🏻 کمی خودم را جمع و جور کردم و در برابر نگاه منتظرش با لبخندی مهربان پاسخ دادم: - خودش که نه، زنش و دخترش اومده بودن اینجا... که صورتش از ناراحتی گل انداخت و با عصبانیت اعتراض کرد: 🏻عجب آدم‌هایی پیدا می‌شن! من بهش میگم حال خانمم خوب نیس، نمی‌تونیم جابجا شیم، اونوقت میان سراغ تو؟!!! من حتی به تو نگفتم به من زنگ زدن که نگران نشی، انوقت اینا بلند شدن اومدن اینجا؟!!! 🏻 به آرامی خندیدم بلکه از نسیم خنده‌ام آرام شود و با مهربانی بیشتری توضیح دادم: - مجید جان! خُب این بنده خدا هم گرفتاره! اومده از ما کمک بخواد! خدا رو خوش نمیاد وقتی می‌تونیم کمکش کنیم، این کارو نکنیم! 🏻 از روی تأسف سری تکان داد و جواب خیرخواهی‌ام را با لحنی رنجیده داد: ☝🏻فکر می‌کنی من دوست ندارم کار مردم رو راه بندازم الهه جان؟ به خدا منم دوست دارم هر کاری از دستم بر میاد، برای بقیه انجام بدم. باور کن وقتی به من گفت، منم دلم خیلی براش سوخت، خیلی ناراحت شدم، دلم می‌خواست براشون یه کاری می‌کردم، ولی آخه اینا یه چیزی می‌خوان که واقعاً برام مقدور نیس! 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 ⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜ 🏴 مصطفی حدود هفت سالش بود نزدیک محرم، مسجد داشت آماده می شد که دسته عزاداری آماده شود. 🥁 مصطفی رفت از عزاداران مسجد خواهش کرد که سنج یا زنجیر بزنند. از مسجد بیرونش کردند، گفتند :شما بچه هستید، نظم دسته عزاداری را بهم می ریزید! 🌷 مصطفی خیلی ناراحت شد، وقتی برای من تعریف کرد، گفت: ✊ مامان من سال دیگه خودم دسته راه می ندازم! 🏴 واقعاً همین شد و سال بعد با کمک برادر و پسر عموها و باقی دوستانش یک دسته راه انداختند. 🌷 از همان کودکی خوب مدیریت می کرد. بسیار باهوش بود. در یادگیری بازیها سریع بود، افکار طرف مقابل را متوجه می شد. 🎙راوی مادر شهید. 🌷بعد از شهادتش یکی از دوستانش اومد منزلمون و تعریف می کرد از عملیاتشون که اول محرم شروع شده بود. 💥 روز دوم ظاهراً نزدیک مصطفی میزنن و خاک شدیدی بلند میشه؛ راوی در اون حالت گفت: سید ابراهیم شهید شد. 🌷 مصطفی با اون لحن شیرینش و سر و روی خاکی گفت: الان وقتم نیست، تاسوعا وقتمه!! 🌷 🏴 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
4_5832478846808491170.mp3
5.7M
🎧 | 🎼 می پرم تا حرم تا حرم شاه کرم... 🎤 کربلایی 🎪 شب ششم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805731.mp3
3.77M
🎧 | جدید 🎼 بسم الله الرحمن الرحیم... 🎤 حاج 🎼 شب سوم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805695.mp3
6.44M
🎧 | 🎼 اومدم کمی قدم بزنم... 🎤 کربلایی 🎪 شب پنجم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805693.mp3
7.09M
🎧 | شورانگیز 🎼 غنچه ی باغِ حسین... 🎤 کربلایی 🎪 شب پنجم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5830227046994805605.mp3
4.48M
🎧 | ولایی و انقلابی 🎼 ابری نمیشه هیچوقت این آسمون آبی... 🎤 کربلایی 🎪 شب پنجم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5834863236557571645.mp3
1.64M
🎧 | زیبا 🎼 تو مهر سرخ طومار حسینی... 🎤 حاج محمود 🎪 شب هفتم ۹۷ 🌐 @partoweshraq
4_5834863236557571644.mp3
6.01M
🎧 | جانسوز 🎼 سر روی نی میرفت و در صحرا بدن جا ماند... 🎤 حاج محمود 🎪 شب هفتم ۹۷ 🌐 @partoweshraq