eitaa logo
پرتو اشراق
808 دنبال‌کننده
28.1هزار عکس
17.1هزار ویدیو
74 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕑 💠🌹💠 ⚜ حضرت (قدس‌ سره): 🎙برای کفار خیلی سخت است که یکی از آنها به‌ طور مستقیم و رودررو با ما بجنگد، لذا تا جایی که امکان دارد و جان دارند، پول خرج می‌کنند که ما مسلمان‌ها را اغوا کنند و به جان هم بیندازند. ولی ما هم چنان غافل هستیم. 📚 در محضر بهجت، ج ٣، ص ١۶۵. 🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 مشاوره خانواده ⚠ بیزاری از بهم ریختگی منزل 🏠 خانه نامنظم و به هم ریخته و نظافت نشده، مرد را از خانه بیزار می‌کند. 💞 ایجاد نظم در خانه از عوامل مهم آرامش مرد در خانه و در نتیجه باعث محبوبیت بیشتر زن و ابراز علاقه مرد به همسر است. 🌐 @partoweshraq
🔺خدا هم برای اثربخشی و مدیریت مقتدرانه جامعه پیامبری از خود مردم انتخاب کرد، اگر ما از این روال تخلف کنیم دچار می شویم مثل امروز... 🌐 @partoweshraq
🔺جدیدترین جملات وزیر بهداشت در ادامه 😁 یکی پیدا شه به این بگه تو این وسط چیکاره ای...؟! 🌐 @partoweshraq
⚠ خوابی که برامون دیدن 🔺آخر تحمیل کردن FATF و محدود کردن موشکها و بنیه دفاعی توسط مسئولین خائن= تجزیه ایران 🚨هوشیار باشیم که دشمنی نظام سلطه با ایران و ایرانیه نه فقط جمهوری اسلامی 🌐 @partoweshraq
🚀 آخرین سیلی های جمهوری اسلامی 🇮🇷 پاسخ های کوبنده ایران به تحرکات تروریستی در دهه ۹۰ 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و چهل و ششم 👨🏻 عبدالله از روی صندلی بلند شد و با قدم‌هایی سنگین از اتاق بیرون رفت تا راحت‌تر صحبت کنم و من قفسه سینه‌ام از حجم بغض به تنگ آمده و باز عاشقانه مقاومت می‌کردم که به شیرینی پاسخ دادم: 🛌 من خوبم! تو چطوری؟ خیلی درد داری؟ 📱به آرامی خندید و به گمانم به همین خنده، درد در بدنش پیچید که برای چند لحظه ساکت شد و بعد با صدایی که از شدت درد بُریده بالا می‌آمد، جواب داد: - منم خوبم، با تو که حرف می‌زنم هیچ دردی ندارم. دردِ من فقط نگرانی برای تو و اون فسقلیه! شما که خوب باشید، منم خوبم! 💓 و چه حرفی زد که قلبم از زخم جدایی حوریه شکاف خورد و چقدر خدا خدا می‌کردم که بوی خون این قلب زخمی در صدایم نپیچد و باز با متانت جوابش را بدهم: 🏻منم وقتی صدای تو رو میشنوم آروم میشم... 👌🏻و ترسیدم کلامی بیشتر بگویم و از سوز صدایم به آتش سینه‌ام پی ببرد که ساکت شدم تا او شروع کند: 📱الهه جان! شرمندم! بازم به خاطر من اذیت شدی! اگه یخورده بیشتر حواسم رو جمع کرده بودم، شاید اینجوری نمی‌شد! 🏻از دردِ دل مردانه‌اش، چهار چوب بدنم به لرزه افتاده و سراپای وجودم از غصه می‌سوخت که اگر همه سرمایه زندگی‌مان از دست رفته و او خودش را سرزنش می‌کرد، من پاره تنم را از دست داده بودم که همچنانکه به آهنگ دلنشین صدایش دل سپرده بودم، بی‌صدا گریه می‌کردم تا باز هم برایم بنوازد: 📱ولی نمی‌ذارم تاوان اشتباه منو شما بدین! از هر جا شده قرض می‌کنم و پول پیش خونه رو جور می‌کنم. هر طور شده یه خونه خوب براتون تهیه می‌کنم. تو فقط غصه نخور!... 📱و شاید نفس‌های خیسم را از پشت تلفن می‌شنید که او هم شیشه صدایش از بارش گریه نَم زد و با لحنی که از سوختن زخم‌هایش هر لحظه بیشتر می‌لرزید، تمنا کرد: 📱قربونت بشم الهه جان! آروم باش عزیز دلم! اگه غصو بخوری، حوریه هم غصه می‌خوره! به ماه دیگه فکر کن که حوریه به دنیا میاد! پس به خاطر حوریه آروم باش! 🏻و دیگر حوریه‌ای در جانم نبود که به هوای آرامش قلب کوچکش خودم را آرام کنم که گلویم از هجوم بغضی مادرانه به تنگ آمد و باز به خاطر مجیدم، با دست دهانم را گرفته بودم تا زمزمه گریه‌های بی‌صدایم را نشنود، ولی سکوت سنگینم بوی یأس و مصیبت می‌داد که پای دلش لرزید: 📱الهه... چیزی شده؟ 🏻از شدت گریه چانه‌ام به لرزه افتاده و زبانم قدرت تکان خودن نداشت، ولی نغمه ناله‌های نمناکم را حِس می‌کرد که نفس‌هایش به تپش افتاد: 📱الهه! تو رو خدا یه چیزی بگو! چی شده؟ 🛌 و مگر می‌توانستم در آغوش گرم و مهربان مرد زندگی‌ام بیش از این صبوری کنم که شیشه شکیبایی‌ام شکست و ناله‌ام به گریه بلند شد. 📱دیگر نمی‌فهمیدم مجید چه می‌گوید و از ضجه‌های دردناکم چه حالی شده که موبایل از دستم افتاد. 🛌 تمام ملحفه سفید را روی صورتم مچاله کرده بودم و طوری جیغ می‌کشیدم که عبدالله و پرستار وحشتزده وارد اتاق شدند. 🏻نفسم از شدت گریه بند آمده و می‌دانستم با این هق هق گریه، نفس مجیدم را هم به شماره انداخته‌ام. 📱پرستار با عجله به سمت من آمد و عبدالله فهمید چه خبر شده که سراسیمه موبایل را از روی تخت برداشت و صدا زد: 👨🏻مجید نترس! نه، نه! چیزی نشده! بهت میگم چیزی نشده. الهه... الهه فقط یه خورده دلش گرفته! 👌🏻و مجید چطور می‌توانست باور کند این ضجه‌ها از یک دلتنگی ساده باشد که دیگر دست از سر عبدالله بر نمی‌داشت و عبدالله با درماندگی پاسخ می‌داد: 👨🏻چیزی نشده مجید! نترس! الهه حالش خوبه... 💓 و من که می‌دانستم دل عاشق مجید دیگر این دروغ‌ها را باور نمی‌کند، از تهِ دل نام حوریه را صدا می‌زدم و دیگر به حال خودم نبودم که با مجیدم چه می‌کنم که از سوزِ دل ضجه می‌زدم: 🛌 بچه‌ام از دستم رفت! دخترم از دستم رفت! دلم براش تنگ شده! به خدا دلم خیلی براش تنگ شده! دلم می‌خواد یه بار بغلش کنم! فقط یه بار بوسش کنم... 👨🏻 و تاوان این ناله‌های بی‌پروایم را عبدالله می‌داد: - مجید نترس! میگم، بهت میگم چی شده! آروم باش... 🚪چند پرستار دورم ریخته و می‌خواستند به هر وسیله‌ای آرامم کنند و آرامش من تنها بوسه به صورت دخترم بود که به درگاه خدا التماس می‌کردم: 🛌 خدا... من بچه‌ام رو می‌خوام... من فقط بچه‌ام رو می‌خوام... 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🌷 | 🌹 چه می‌شد بازمی‌گشتیم گاهی مثل اول‌ها 💐 دوباره دسته گل می‌زد کسی روی مسلسل‌ها 🌹 و گاهی پای اعلامیه‌ای هشدار می‌آمد 💐 که شبنم یخ‌زده در باغ، برخیزید مشعل‌ها! 🌹 اگر فهمیده باشی می‌شود با عشق و نارنجک 💐 خیابان را چراغانی کنی در زیر تاول‌ها 🌹 صدای بهمن پنجاه و هفت انقلاب آمد 💐 تلاطم می‌کند در خویش اقیانوس مخمل‌ها 🌹 شنیدم لای صحبت‌های گرم مردی از آتش 💐 که دیگر میرزا کوچک نمی‌سازند جنگل‌ها 🌹 نشد تعطیل درس مکتب خون جمعه‌ها حتی 💐 خوشا بر حالتان ای مردها! شاگرد اول‌ها! 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
⚜ نکات ناب استاد انصاریان ⚠ بیماری سختی که امت‌ها، گرفتار آن هستند و منشأ همه مفاسد و تباهی‌ها است، خلأ باطن مردم از مسئله توحید است. 🏳 به همین خاطر، شعار همهٔ انبیا تا روز شهادتشان، «لا اله الا الله» بود. 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
👌🏻یکی از دوستان بی‌ریا، که مداح معروفی است، نقل می‌کند: 📞 ظهر روز عاشورا، یکی از همسایگان که پیرزنی با دو یتیم بود به من تک زنگ زد و من فهمیدم، گرسنه‌ و دنبال غذای نذری هستند. در زیرزمین هیئت غذا آماده کرده بودند، وقتی مراسم تمام شد قابلمه‌ای از خانه آوردم تا غذا بگیرم. 👤خیلی خجالت می‌کشیدم که اگر کسی ببیند با خود می‌گوید: 👈🏻 عجب مداح گرسنه‌ای است و طمعکار، که هم غذا‌خورده و هم با این‌که بی‌نیاز است ولی غذا می‌برد و آبرویم برود!! 👤 در این حال صدایی از درونم شنیدم که گفت: ✨ای نادان جاهل، وقتی که گناه می‌کردی نگران آبروی خود نبودی! و او می‌توانست آبروی تو را ببرد ولی رحمت و ستارالعیوب بودنش مانع شد، الان که کار نیک می‌کنی می‌ترسی آبروی تو را ببرد؟!! خدا را چه فرض کرده‌ای؟؟!! بدون توجه به نظر مردم قابلمه را از آشپزخانه خارج کردم دیدم از آن جمعیت تنها کسی که نمی‌بینند من هستم!! 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7