👘 پیراهن خاتون
👑 #شمس_الدین_ایلدگز، حاکم #آذربایجان در زمان #سلجوقیان بود، که به او #اتابک هم میگفتند، مالیات سنگینی بر مردم #خوی بسته بود، چرا که آنها را هم دست #عثمانی_ها برای کودتا تصور میکرد.
👥👥 مردم خوی از پرداخت مالیات به ستوه آمده بودند و رعیت در عذاب بودند. #علیا_خاتون زن فرماندار منصوب شمسالدین در خوی بود.
📖 زن بسیار مومنهای بود که قرآن در منزلش درس میداد و جزء معدود زنان باسواد در آذربایجان بود.
📚📖 روزی در کلاس درس قرآن یکی از زنان رعیت را دید که از شدت فقر تمرکز ندارد. خاتون گریست و گفت باید تدبیری بیندیشم.
👘 پیکی صدا کرد و پیراهنی زربافت داشت که هدیه و ارث مادرش بود بسی گرانقیمت، آن را به پیک داد و گفت:
👈🏻 نزد شمسالدین ببر و سلام مرا برسان و بگو این هدیه برای تو، از خراج سنگین مردم خوی صرف نظر کن، خدا خوشش نمیآید از فقر رو به نابودی هستند!
🏇 پیک پیراهن را آورد و شمسالدین وقتی پیراهن را دید، به غرور و غیرتش برخورد و گفت:
👑 چه شده است که زنی بر ما کرامت پیشکش میکند و سخاوت رخمان میکشد، پیراهن را ببر و بگو، یک سال مالیات آنها را شمس الدین بخشید!!
🏇 پیک پیراهن را آورد، و داستان را گفت.
❓خاتون پرسید، آیا شمسالدین پیراهن مرا دید؟
👨🏻 پیک گفت: آری بسته را باز کرد و دید.
💰 خاتون گفت: چشم نامحرم بر آن افتاد، من دیگر بر تن نمیکنم. ببرید و بفروشید و با آن مسجد و پلی بنا کنید!
🕌 مسجدی در شهر ساختند که بعدها از بین رفت ولی پل خاتون ماند. پلی که راه مسیر کاروان عثمانی به خوی از روی رود قطور بود.
📚 نقل از کتاب جوامع الحکایات و والمواعظ الحسنات.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها