eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.2هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
(بیدبیدک و بابا جمعه) 🔶بیدها حشره های کوچولویی هستند که دوست دارند در لباسهای کهنه زندگی کنند. لباسها و پتوهای پشمی و خلاصه هر چیزی که گرم و نرم باشد. بید بیدکِ قصه ما، اول یک بید کوچولو بود قبل از آن هم به صورت یک تخم بید. او در یک کت زمستانی سر از تخم بیرون آورده بود. همان جا هم مانده بود. 🔹غذای او نخ های کت پشمی بود. او هر وقت گرسنه اش میشد نخهای کت را میجوید و میخورد. برای همین هم کت سوراخ سوراخ شده بود. این کت پدر نرگس بود، او کت و بقیه لباسهای زمستانی اش را در یک چمدان گذاشته بود. کت زمستانی هم خانه بید بیدک شده بود. او خانه اش را خیلی دوست داشت و از زندگی در آنجا راضی بود. 🔸روزها به خوبی و خوشی می‌گذشت. آن روز هم بید بیدک یک غذای حسابی خورده و سوراخ بزرگی درست کرده بود. حالا هم راحت دراز کشیده بود و چرت میزد. ناگهان تکان سختی خورد و خانه اش زیر و رو شد. او محکم به کت چسبید. نرگس و مادرش تصمیم گرفته بودند لباسهای زمستانی را بیرون بیاورند؛ چرا که هوا کمی سرد شده بود....نرگس کت را این طرف و آن طرف کرد و گفت: "مامان... مامان.... ببین.... کت بابا سوراخ سوراخ شده، مادر کت را از دست نرگس گرفت و گفت: "وای... بید زده... چقدر هم سوراخش کرده این کت دیگر به درد نمی خورد. باید بیندازمش دور" 🔹بید بیدک توی جیب کت قایم شده بود. او همه حرفها را میشنید و با خودش گفت: "بیندازند دور؟ ولی چرا؟ این که کت خیلی خوبی است یک خانه گرم و نرم و عالی" بید بیدک نمیتوانست بفهمد که چرا آن کت دیگر برای پدر نرگس قابل استفاده نیست. او آن را بهترین جای دنیا می دانست. مادر نرگس کت را در کوچه، کنار نایلون آشغالها گذاشت. پیرمرد فقیری به نام "بابا جمعه" از آنجا می گذشت. کت را دید آن را برداشت و خوب نگاه کرد. این طرف و آن طرفش کرد. 🔸بید بیدک محکم به جیب کت چسبیده بود. بابا جمعه سرش را تکان داد و گفت: "چند تا سوراخ دارد؛ ولی کت گرم و خوبی است." بعد همان جا کت را پوشید و به راه افتاد. بید بیدک همچنان در جیب کت بود. بالا و پایین پرید و گفت: "سوراخهای کت برای این مرد مهم نیست پس حتماً اشکالی ندارد که من هم در جیبش بمانم، تازه این خانه من است که او پوشیده است!" 🔹بید بیدک همان جا ماند. بابا جمعه دور شهر میگشت، کاغذها را از این طرف و آن طرف شهر جمع می‌کرد. آنها را میفروخت و پولی به دست می آورد. بید بیدک هم با بابا جمعه گردش می کرد و راضی و سرحال بود. او خیلی خوشحال بود که در جیب یک مرد فقیر زندگی میکند. چون همیشه خالی بود و جای او هم همیشه راحت! ❄️💦⛄️💦❄️
گاهی باید مُکرر صدمه ببینی تا یاد بگیری... مکرر بیفتی تا بزرگ بشی... مکرر از دست بدی تا بدست بیاری... بخاطر اینکه اغلب درس‌های بزرگ زندگی از میان تجربه‌های دردناک بدست میان. 🌸🌺💦
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ✅ستایش در خوشی و ناخوشی ✍وقتی پیامبر اکرم(ص) در حالتی قرار می‌گرفت که خوشایند وجود مبارکشان بود، خداوند را می‌ستودند: «الحمدلله علی سابغ نعم الله»، «الحمدلله المحسن المجمل»، «الحمدلله علی هذه النعمة»؛‌ ستایش مخصوص خداست به‌دلیل وسعت نعمت‌هایش، ستایش مخصوص خدایی‌است که به بندگان نیکی می‌کند و همه‌ی افعالی که از ذات او صادر می‌شود زیباست. ستایش مخصوص خداست که این نعمت را به من ارزانی کرد. ولی آن‌گاه که وضعیتی سخت برای ایشان پیش می‌آمد، می‌فرمودند: «الحمد لله علی کل حال» یعنی اگر سختی و ناراحتی و نگرانی برای من پیش آید، باز هم خدا را می‌ستایم. پیامبر(ص) در جایی فرمودند: «اگر خداوند همه‌ی دنیا را یک‌جا به کسی بدهد و آن شخص در مقابل این نعمت‌ها بگوید «الحمدلله»، ارزش این ستایش بیشتر خواهد بود از همه‌ی آن‌چه خداوند به او داده است.» 📚 از کتاب سیاحت جمال ص ۶۰ و ۶۱ 🌸🌺💦
✍جوان گناهکار در زمان «مالك دينار» جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازه‌اش را تجهيز نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زباله‌اى انداختند و رفتند. شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله مقرّب درگاه احديّت شد؟ جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ. اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت. مالك، كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟ 📔تفسير منهج الصادقين: ۸/۱۱۰؛ انيس الليل: ۴۵ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌🌸🌺❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥تریاکی ها از ما موفق‌تر هستند 😂 حجه الاسلام قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز نظام ۴تا تروریست و به سزای عملش رسوند و سلبریتی‌ها با سروکله‌شون پیدا شد موضع یه سریاشون درباره فاجعه کرمان هم قابل توجه بود ترک نمیخورین از این حجم تناقض؟ :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصغر فرهادی گفته تا حجاب تو ایران اجباری باشه منم فیلم نمیسازم مردم هم تو کامنت‌ها اینجوری از خجالتش در اومدن🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چطور ممکنه با همه این مشکلات بزرگی که در کشور داریم رهبر گفتن ما چند قدم تا قله مانده که برسیم از زبان حجت الاسلام راجی بشنوید...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥برهنگی سازمان‌دهی شده توسط بهائیان در شیراز❗️ لخت چرخیدن در خیابان شده منبع درآمد برا یه عده😳 ببینید خودشون چی میگن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسکار مدیریت بحران تعلق میگیره به این خانوم 😁😁😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 272 گفتیم که ما باید روی ذهمون کنترل داشته باشیم تا بتونیم به قدرت های زیادی دست پیدا کن
273 🚨 خصوصا مادرا جلوی فرزندانشون باید خیلی مراقب باشن که حرفای بیخود نزنن بعضی از خانم ها هستن که از صبح که بیدار میشن هی غر میزنن تا شب! خب معلومه که اون بچه هم راحت طلب و عجول و هواپرست بار میاد! اصلا نمیشه یه کلمه هم باهاش حرف زد!😒 کی اینو اینطوری تربیت کرده؟ 📛 مادری که نتونسته روی زبانش کنترل داشته باشه... ✅ یه مدت تمرین کنید که زبانتون رو به هر حرفی نچرخونید. کلا تا خواستی حرف بزنی یه مقدار صبر کن. یکمی بسنج حرفات رو. کم کم میبینی که قدرت کنترل ذهنت رو هم پیدا کردی👌 🔹
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 273 🚨 خصوصا مادرا جلوی فرزندانشون باید خیلی مراقب باشن که حرفای بیخود نزنن بعضی از خانم
274 🔶 از مرحوم علامه قاضی پرسیدن که شما چرا زبانتون یه قسمتش سُرخه؟ فرمود: بیست سال یه سنگ گذاشتم روی زبانم.... 👈 که هر موقع بخوام حرف بزنم یه دفعه ای این بیاد جلو و نذاره هر حرفی رو بزنم... الکی کسی به جایی نمیرسه... 🔵هر کسی به جایی میرسه در اثر کنترل ذهنه که یه اثرش هست. 🌹اگه دقت کرده باشید امام خمینی و امام خامنه ای و سایر بزرگان معمولا توی حرفاشون اشتباه نمیکنن. کم و بجا حرف میزنن ✅ برای همین هم همیشه حرفای دقیق و صحیح و رشد دهنده میزنن معلومه که کنترل ذهن بالایی هم دارن... 🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
پروانه ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت۴۹ 🎬 با توکل برخدا راه افتادم مدام صلوات میفرست
ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی ۵۰ 🎬 کنارپسر بچه نشستم وگفتم:چی شده عزیزم؟چرا گریه میکنی؟اسمت چیه عزیزم؟؟ پسرک:ف ف فیصل هستم....خرگوشم رامیخوام,مادرم رامیخوام... بغلش کردم وگفتم:خوب گریه نکن الان باهم میگردیم وخرگوش ومادرت راباهم پیدا میکنیم. فیصل کوچک انگار که من معجزه گر قهاری هستم ,محکم گردنم راچسپید وگفت:باشه گریه نمیکنم حالا بریم پیداشون کنیم من:خوب حالا بگو خونه تان کدوم طرفه؟ فیصل:نمیدونم.... من:خوب بگو از کدوم طرف اومدی؟ فیصل قسمت بالای خیابان را نشان داد وما حرکت کردیم. هرکوچه ای که رد میشدیم ,میبردمش سرکوچه وخوب همه جا رانشانش میدادم ومیگفتم :هیچ کدام خونه شما نیست؟؟ وهمه اش جواب فیصل نه ...بود. کم کم سروکله ماشینها ومغازه دارها هم پیدا میشد ومن مجبور میشدم بااحتیاط بیشتری حرکت کنم,همینجور که میرفتم گردن فیصل روی شانه ام افتاد ,متوجه شدم بچه خواب افتاده. حیران وسرگردان ماندم که چه کنم که ناگهان یک تویوتای دوکابین که پشتش یک تیر بار بود جلوی من به شدددت ترمز کرد...فهمیدم ماشین مجاهدان داعشی هست. رنگ از رخم پرید ومحکم فیصل راچسپیدم.. که ناگهان راننده تویوتا... .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ 💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
#پروانه ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی #قسمت ۵۰ 🎬 کنارپسر بچه نشستم وگفتم:چی شده عزیزم؟چرا
ای در دام عنکبوت خانم ط_حسینی قسمت۵۱ 🎬 راننده ماشین یه زن بانقاب ویک کارت که روی سینه اش چسپانده, بود.کارتی که مخصوص اعضای داعش بود وزمانی که داخل سوله ها بودیم,زنان داعشی که مسولیت داشتند ازاین کارتها به سینه شان میچسپاندند. زن داعشی امد جلو ومن عقب عقب رفتم تا خوردم به دیوار.... زن دستش رااورد طرف فیصل وپسرک را از بغلم محکم کشید بیرون وگفت:با پسر من چکارداشتی هااا؟چرا دزدیدیش؟؟ من:نه ....نه....من دزد نیستم به خدااا...بچه داشت گریه میکرد ,خواستم بهش کمک کنم...دنبال خرگوش وشما بود,اگر فکر میکنی دروغ میگم بیدارش کنید وازش بپرسید... در ماشین راپارک کرد ودرهمین حین گفت:ببخشید ,اشتباه کردم,فیصل پسرشیطانی هست حتما دنبال خرگوشش راه افتاده وگم شده.من امده بودم مسجد برای نماز, فیصل بیدارشد وخواست همراهم باشه وبعدازنماز متوجه شدم نیست ,الان بیشتراز دوساعته کوچه های شهررا دنبالش میگردم....خداراشکر سالم هست ,من چون خیلی عصبانی بود به شما پرخاش کردم,ببخشید خواهر,شما این وقت صبح بدون مردی همراهت ,اینجا چه میکنی؟ سرم راانداختم پایین وگفتم:مردمن,مجاهد داعشی بود که شهید شده وپسری داشتم هم قدوبالای پسرشما که گمش کردم ,چندین روزه هرجا را میگردم اثری ازش نمیبینم. زن داعشی سرش راتکان دادوگفت:هیچ دردی بدتر از گم کردن اولاد نیست,خدا رحمت کند شوهرت را,من درکت میکنم,بیا بشو سوارماشین ,تا جایی بتونم کمکت میکنم تا پسرت راپیدا کنی,اخه منم مثل تو شوهرم شهید شده واشاره کرد سوارشوم.... خوشحال ازاینکه بالاخره خدا یک راهی برام بازکرده وتوکل کردم به خدا وسوارشدم. دارد... 💦⛈💦⛈💦⛈
پروانه های وصال
#پروانه ای در دام عنکبوت #نویسنده خانم ط_حسینی قسمت۵۱ 🎬 راننده ماشین یه زن بانقاب ویک کارت که روی
در دام عنکبوت خانم ط_حسینی قسمت۵۲ 🎬 ام فیصل ,پسرش را کابین عقب خوابانید واشاره به من کرد که جلوسوار شوم. سوارشدم وحرکت کردیم. ام فیصل:اسم من ناریه است ونگاهی به فیصل کردولبخندی زد وادامه داد,خداراشکر پیدایش کردم,داشتم سکته میکردم,راستی اسمت چیست؟پسرت چندسال دارد وکی گم شده؟ من:سلما هستم ,اسم پسرم عماداست وتازه وارد چهارسالگی شده الان چندین روز است که گمش کردم,متاسفانه پسرم لال است به اینجای حرفم که رسیدم با به یاداوری چهره ی عماد واخرین تلاشش برای حرف زدن وکمک خواستن هق,هقم بلندشد واشک کل صورتم را پوشانید. ناریه با یک دستش فرمان راگرفته بود وبادست دیگرش دستم رانوازش کرد وگفت:نگران نباش ام عماد...من امروز تمام وقتم را برای پیدا کردن پسر تومیگذارم,نمیدانم چرا مهرت به دلم نشسته شایدچون مثل خودم شوهرت کشته شده وپسرت گم شده وشاید ...نمیدانم چرا ,فقط میدانم که میخواهم کمکت کنم,من تمام مراکز داعش دراین شهر را مثل کف دستم میشناسم,درست است که سعودی هستم ,مال این کشور نیستم اما اززمان برپایی حکومت اسلامی دراین شهر به حکومت خدمت میکنم ولبخندی زد وگفت:به قول شوهرشهیدم,آچارفرانسه هستم گاهی به زنان اموزش نظامی ,گاهی اموزش دینی وخیلی وقتها هم درسطح شهر جزء گروه امر به معروف هستم...خلاصه هرجا حکومت نیازمند کمک باشد من هم هستم..... باخودم فکر میکردم که ایا این زن هم درجنایات دیگرداعش سهیم است؟ایا دستش به خون کسی الوده شده؟ که با حرف ناریه به خودامدم:ببین خواهر,نمیخواهم ناامیدت کنم اما اگر پسرت زنده باشد وبه دست نیروهای حکومت افتاده باشد ,فقط دوجا میتوان ان را جستجو کرد,یکی پایگاه جنب مسجدجامع است ودیگری اردوگاه تموز که بیرون شهر موصل بنا کردیم.. از خوشحالی درپوست خود نمیگنجیدم....قلبم به شدت میتپید ,اصلا به این فکرنمیکردم که بعداز پیداکردن عماد چگونه ازچنگ داعش بگریزم,فقط میخواستم عماد راپیداکنم. بااین حرفهای ناریه,دستش رامحکم فشاردادم وگفتم:اگر پسرم راپیدا کنی تا ابد کنیزیت رامیکنم. ناریه لبخندی زد وگفت:چون مثل خودت مادرم,درکت میکنم,زنی که شوهرش شهید شده لایق کنیزی نیست,دوست داشتی باهم همکارمیشویم..... همینجور که حرکت میکردیم متوجه شدم مسیرمنتهی به مسجدجامع رامیرود.... یعنی عمادرا پیدا میکنم؟؟.... خدایا توکل کردم به تو... دارد.... 💦⛈💦⛈💦⛈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰تبدیل سیم کارت به سیم کارت کودک 👏👏 🔹توسط گرفتن شماره * 🔹یک راهکار مناسب برای جلوگیری از ولنگاری فضای مجازی 🔹این اقدام وزارت ارتباطات و فراجا بسیار عالی و قابل تقدیر و نشر می باشد 🔹لطفا در تمامی گروهای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی منتشر نمائید. 🔸
26.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👏👏👏 فووووووق العاده جذاب آموزشی و خنده دار دلیل بسیاری از دردها تو خونه ایرانی ها . . . استاد عزیزی ‌‎‎‌‎‎‎‌‎
پیروزی ایران در مقابل ژاپن در اخرین لحظات و با پنالتی 😍😍😍😍😍🥺🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭 خیلی خوشحال کننده بود تمام ...