فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تفسیر پیاده روی #اربعین_حسینی از نگاه مهندس حاج سعید قاسمی
میوه ی اخلاق مداری امام خمینی ( ره) در اداره جنگ را دو دهه بعد در پیاده روی #اربعین می خوریم .
امام اجازه نداد سدی را که ۴ لشکر دشمن را زیر آب می برد بزنیم و می گفت: "اسلام دست ما را بسته است" . #حب_الحسین_یجمعنا
🔴 جان کربی، سخنگوی شورای امنیت ملی کاخ سفید: ایران نیروهای خود را مستقر کرده و آماده حمله به اسرائیل میشود
#اسماعیل_هنیه #شهید_اسماعیل_هنیه #خونخواهی_هنیه_عزیز
♦️تشکیل پرونده قضایی برای باران کوثری و رخشان بنیاعتماد
قوه قضاییه:
🔹در پی #کشف_حجاب یک کارگردان زن و یک بازیگر سینما در یک مکان عمومی، دادستان تهران علیه آنها اعلام جرم کرد.
🔹این کارگردان زن و دخترش در نشست نقد و بررسی یک فیلم بدون رعایت #حجاب حضور پیدا کرده بودند.
🔹در پی این اقدام، ضمن اعلام جرم، پرونده قضایی در دادسرای عمومی و انقلاب تهران تشکیل شد./باشگاه خبرنگاران
#حجاب_محدودیت_نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️ابراز نگرانی خبرنگار بیبیسی از ناتوانی سامانههای دفاعی رژیم صهیونیستی در برابر حملات پهپادی حزبالله!
🔹کسری ناجی، خبرنگار حاضر در سرزمینهای اشغالی: این نگران کننده است؛ سیستم دفاع هوایی اسرائیل توانست فقط یک پهپاد را پایین بیاورد و بقیه به مقصد رسیدند.
#اسماعیل_هنیه
#شهید_اسماعیل_هنیه #خونخواهی_هنیه_عزیز
🌷 آیتالله #بهجت :
این از اسرار اهلبیت(علیهم السلام) و اهل ایمان است که اگر [قرآن،] شریکِ [حضرت حجت(عجل الله تعالی فرجه الشریف است)]، او را که نمیبینی، به شریک و عِدل او نگاه کن.
اهلش استفادههایی از این [نگاه کردن] میبرند که وارد شده است: «النَّظَرُ في الْمُصْحَفِ عِبَادَةٌ: نگاه به #قرآن عبادت است».
📚کتاب حضرت حجت(عج)، ص٣۵۵
┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش #بلال_با_شیر 😋😍
دیگه بلال هاتو کباب نکن؛ این روش معرکه س😍
مواد لازم:
بلال مکزیکی ۳ عدد
شیر نصف پ
آب ۱ پ
سس مایونز
تردیلا چیپس
کره ۱ ق غ
بلال ها رو که برش زدین داخل قابلمه بزارید
شیر و آب و کره بریزید اجازه بدید ۲۰ دقیقه بپزه.
نوش جان😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش#لقمه_مکزیکی😋😍👇
لقمه مکزیکی یه غذای فوری عالی😍
مواد لازم :
پیاز ۱ عدد
گشنیز ۳ ق غ
پنیر خامهای ۱۰۰ گرم
ذرت پخته شده ۲ ق غ
فلفل دلمه رنگی ۱ عدد
سینه مرغ ½ یک عدد
نمک، فلفل سیاه
خمیر یوفکا
فلفل قرمز
سیر ۲ حبه
پاپریکا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش#کوفته_مرغ😍😋
مواد لازم:
مخلوط چرخ کرده ی گوشت ران و سینه ی مرغ 🍗 ۴۰۰ گرم
فلفل کاپیا 🌶۱ عدد
پیاز رنده شده 🧅 ۱ عدد
سیر 🧄 ۲ حبه
جعفری ساطوری شده 🍀 ۲ ق غ
تخم مرغ 🥚 ۱ عدد
پودر سوخاری 🍘۳.۵ ق غ
روغن مایع ۲ ق غ
فلفل قرمز،فلفل سیاه،نمک و کمی زیره🧂🌶
#سلام_امام_زمانم💚
بی تو دلمان خیـــر ندیده است بیا
در لاک گنـاه خـود خزیده است بیا
هم بارش غصههایمان بیحداست
همکاردبهاستخوانرسیدهاست بیا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
طراح: سلطانی
✅توکل بر خدا
✍تمام پول هایش تمام شده و هنوز در نیمه راه سفرش بود. یکی از دوستانش از او پرسید می خواهی چه کنی؟ گفت تمام امیدم به فلانی است. دوستش گفت پس قسم می خورم که امیدت ناامید می شود. مرد با تعجب پرسید چرا؟ گفت: آخر از امام صادق علیه السلام شنیدم که می گفت:
خداوند متعال می فرماید: رشته آرزوی هر کسی را که به غیر من وصل باشد قطع می کنم. آیا او در گرفتاری هایش به دیگری امید می بندد در حالی که رفع آن به دست من است؟ آیا او در خانه دیگری را می کوبد در حالی که کلید تمام درهای بسته دست من است و خانه ام به روی همه باز است!
⚫️⚫️⚫️⚫️
جولیا و دیوید
روزی پسری خوش چهره در یکی از شهرها در حال چت کردن با یک دختر بود، پس از گذشت دو ماه، پسر علاقه بسیاری نسبت به دختر پیدا کرد، اما دختر به او گفت: میخواهم رازی را به تو بگویم.
«پسر گفت: گوش میکنم. دختر گفت: » من میخواستم همان اول این مسئله را با تو در میان بگذارم، اما نمیدانم چرا همان اول نگفتم، راستش را بخواهی من از همان کودکی فلج بودم و هیچوقت آن طور که باید خوش قیافه نبودم، بابت این دو ماه واقعا از تو عذر میخوام.
« پسر گفت: »مشکلی نیست.« دختر پرسید: »یعنی تو الان ناراحت نیستی؟ « پسر گفت: » ناراحت از این نیستم که دختری که تمام اخالقیاتش با من میخواند فلج است، از این ناراحتم که چرا همان اول با من روراست نبودی، اما مشکلی نیست من باز هم تو را میخواهم و عاشقانه دوستت دارم.« دختر با تعجب گفت: »یعنی تو باز میخواهی با من ازدواج کنی؟«پسر در کمال آرامش و با لبخندی که پشت تلفن داشت گفت: «آره عشق من»
دختر پرسید: »مطمئنی دیوید؟« دیوید گفت: »آره و همین امروز هم میخوام تو را ببینم.« دختر با خوشحالی قبول کرد و پسر همان روز با ماشین قدیمی اش و با یک شاخه گل به محل قرار رفت، اما هر چه گذشت دختر نیامد… پس از ساعاتی موبایل دیوید زنگ خورد…
دختر گفت: سلام. پیتر گفت: سلام، پس کجایی؟ دختر گفت: »دارم میآیم، از تصمیمی که گرفتی مطمئن هستی؟
« پیتر گفت: اگر مطمئن نبودم که به اینجا نمی آمدم عشق من. دختر گفت: آخه… پسر گفت: »آخه نداره، زود بیا من منتظر هستم« و پایان تماس…
پس از گذشت دو دقیقه یک ماشین مدل بالا کنار دیوید ایستاد… دختر شیشه را پایین کشید و با اشک به آن پسر نگاه میکرد… پسر که مات و مبهوت مانده بود فقط با تعجب به او نگاه میکرد.
دختر با لبخندی پر از اشک گفت سوارشو زندگی من… دیوید که هنوز باورش نشده بود، پرسید: «مگر فلج نبودی؟ مگر فقیر و بدقیافه نبودی؟ پس… من همین الان توضیح میخواهم.»دختر گفت: «هیس، فقط سوارشو»
آری، دخترک داستان عاشقانه کوتاه ما، دختر یکی از ثروتمند ترین افراد آن شهر بود. آنها ازدواج کردند و بهترین و عاشقانه ترین زندگی را ساختند.
دخترک سالها بعد داستان عاشقانه زندگی خود را برای همه تعریف نمود و گفت هیچ وقت نمیتوانستم شوهری انتخاب کنم که من را به خاطر خودم بخواهد، زیرا همه از وضعیت مالی من خبر داشتند و نمیتوانستم ریسک کنم… به همین خاطر تصمیم گرفتم که با یک ایمیل گمنام وارد دنیای چت شدم، سه سال طول کشید تا من دیوید را پیدا کردم، در این مدت طولانی به هر کس که میگفتم فلج هستم با ترحم بسیار من را رد میکرد، اما من تسلیم نشدم و با خود میگفتم اگر میخواهم کسی را پیدا کنم باید خودم را یک فلج معرفی کنم. میدانم واقعا سخت است که یک پسر با یک دختر فلج ازدواج کند، اما دیوید یک پسر نبود… او یک فرشته بود.
⚫️⚫️⚫️⚫️
#داستان_آموزنده
#مکافات_عمل
#لقمه_ای_نان🍪
در زمان جوانی، درویشی پیش من آمد و اثر گرسنگی در من دید.
مرا به خانه خود خواند و گوشتی پخته پیش من نهاد كه بو گرفته بود و مرا از خوردن آن، كراهت می آمد و رنج می رسید.
درویش كه آن حالت را در من دید، شرم زده شد و من نیز خجل گشتم....
برخاستم و همان روز، با جماعتی از یاران، قصد «قادسیه» كردیم.
چون به قادسیه رسیدیم راه گم كردیم و هیچ گوشه ای برای اقامت نیافتیم...
چند روز صبر كردیم تا به شرف هلاك رسیدیم. پس، حال چنان شد كه از فرط گرسنگی، سگی به قیمت گران خریدیم و بریان كردیم ...
و لقمه ای از آن، به من دادند. خواستم تا بخورم، حال آن درویش و طعام گندیده یادم آمد. با خود گفتم؛ این ، جزای آن است كه این درویش، آن روز از من خجل شد...
📚 #حکیم_عطار_نیشابوری
⚫️⚫️⚫️⚫️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره ناگفته مداح مشهور از چهار ماه اقامت در بین الحرمین کربلا
برای اولین بار کربلایی نریمان پناهی از حضور اتفاقی و مداحی هر شبش به مدت صد و ده روز در بین الحرمین و حواشی عجیبی که بر او گذشته میگوید