عکسی که خبر ساز شد
انتشار عکسی توسط اسنپ واکنش کاربران مجازی رو در پی داشت
کاربران با عنوان #تحریم_اسنپ به این موضوع واکنش نشان دادند #فاطمیه #ایام_فاطمیه
@parvaanehaayevesaal
💢 توجه به احادیث اخرالزمانی در جنگ #سوریه بسیار مهم است
اما توجه کنید ؛ آنقدر درگیر احادیث نشویم که خدایی ناکرده گرفتار حجتیه شویم !
امام حی و حاضر و رهبر ما بهتر از ما تخصص تحلیل احادیث را دارند و ما باید در تحولات منطقه گوش به فرمان ولی فقیه باشیم .
احادیث نشانهی تشخیص هستند اما مسیر حرکت مارا ولایت فقیه مشخص میکند.
#وعده_صادق #امام_زمان
✍عالیه سادات
@parvaanehaayevesaal
🌠☫﷽☫🌠
سید علی مانند شکارچی قهاری که منتظره شکارش در دامش بیفته ، تا اقدام اصلی رو انجام بده ، فعلا نظاره گره
به حضرت آقا اعتماد کنید
شک نکنید این جبهه صاحب داره
قراره اتفاقاتی در آینده نزدیک بیفته که مغز همه ما هنگ کنه
چشمها به عربستان باشه
حواسها به اردن
رفتن تروریستها به سمت درعا ، به احتمال زیاد پیامدهای مهمی داشته باشه
از این اتفاقها ناراحت نباشید ولی پیگیر باشید
به جرأت و با اطلاع عرض میکنم که ما در موقعیت ضعف نیستیم ، بلکه در آماده ترین حالت ممکن قرار داریم
قبلا هم عرض کردم
امان از سوریه
امان از ترکیه
امان از عربستان
نگرانی و نارحتی شما عزیزان رو درک میکنم ولی باید در این لحظات حساس، صبور بود
اینکه عده ای ناله میکنند که حضرت آقا تنهاست و این حرفها ، به نظر بنده حرف درستی نیست
ایشان دارن منطقه رو مدیریت میکنند
جعبه سیاه تمام این اتفاقات ، سیدعلی خامنه ای است
بنشینید و تماشا کنید که موسی زمان قراره عصای خودش رو به دریا بزنه
حالا که حضرت آقا سکوت کردن ما هم به تبعیت از ایشان ، سکوت کرده و نظاره گر خواهیم بود
شک نکنید در زمان خودش ، ایشان لب خواهند گشود
اینکه ایشان به دور از ملاحظات دیپلماتیک ، فرستاده مخصوص خودشون رو میفرستن که پیامی به سوریه و لبنان مخابره کنند ، قطعا حواسشون به همه چیز هست
سکوت ایشان در حد درک هیچکدام از ما نیست ، پس صبر میکنیم تا ایشان امر کنند
عده ای میگویند ایران، سوریه و لبنان رو معامله کرده ، این یک حرف احمقانه است
حضرت آقا کسی نیست که با دشمن مسامحه کنه و موضع ایشان همیشه شفاف بوده
باید دید در مغز این ولی خدا چه میگذرد
ایشان قطعا مانند شطرنج باز قهاری ، دارند منطقه رو ارنج میکنند
سکوت یمن هم در همین راستاست ، شکنکنید
فقط ناو پشتیبانی آیزنهاور نباید در منطقه میموند که زحمت اونم یمنی ها کشیدن
ما حواسمون به پایگاه آمریکایی ها در قطر و امارات هم هست و براشون یه سورپرایز خوشگل داریم
باز هم میگم
در دو ماه آینده اتفاقات عجیبی در منطقه رخ خواهد داد
و آنچیزی که مسلم هست پیروزی جنود الهی است
الان باید حواسمون به داخل باشه که دشمن برنامه هاش رو نتونه اجرا کنه
به امید اخبار عالی در روزهای آتی
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
✍️ مهدی اسلامی
#آنتی_فتنه #ایران
#کنفرانس_بصیرتی
@parvaanehaayevesaal
🌷السلام علیک یاصاحب الزمان عجل الله فرجک
🌷۱.امربه معروف ، نشانه یاران امام زمان ع.۴۱حج
🌷۲.امربه معروف ، صفت صالحین.۱۱۴آل عمران
🌷۳.امربه معروف ، صفت مومنین.۷۱توبه
🌷۴.امربه معروف ، صفت بهترین امت.۱۱۰آل عمران
🌷۵.امر به معروف ، نصیحت لقمان حکیم. ۱۷ لقمان
🌷۶.امربه معروف ، نشانه مومن.۷۱توبه
🌷۷.امربه منکر ، نشانه منافق۶۷توبه
🌷۸.امربه معروف ، نشانه رستگاران۱۰۴آل عمران
🌷۹.فرزندان رابه نمازتشویق کنید۱۳۲طه
🌷۱۰.فرزندان راازگناه بازدارید.۶تحریم
🌷🌷🌷.روش امر به معروف
بانرمی وبامنطق و حکمت وبازیبایی:
🌷۱.با زبان نرم ،فرعون راارشادکنید.۴۴طه
🌷۲.ادع الی سبیل ربک بالحکمه والموعظه الحسنه
۱۲۵نحل
بابیان حکیمانه مردم رابه راه خدادعوت کنید
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸
📗#داستان
داستان دختری که بهترین کمدین های تاریخ نیز نتوانستند او را بخندانند
در سال ۱۹۰۷، بازیگری به نام سوزان کلی در تئاتر ویکتوریایی هامرستین در نیویورک شروع به اجرای برنامه کرد. لقب او Sober Sue به معنای «سو موقر» یا «سو سنگین» بود زیرا هرگز نمی خندید و حتی لبخند هم نمی زد. به همین دلیل تئاتر مذکور جایزه ای ۱۰۰۰ دلاری برای کسی در نظر گرفت که بتواند این دختر را بخنداند. کمدین های بزرگی حضور یافته و سعی کردند او را بخندانند اما موفق نشدند. افراد بسیاری روی صحنه حاضر شده اند و خنده دارترین داستان هایشان را بازگو کردند تا سو را بخندانند اما هیچ کدام توفیقی در خنداندن او نداشتند.
هر بار که سو سنگین به روی صحنه می رفت جماعت بزرگی برای تماشای او حاضر می شدند. هیچ کسی به برنامه او علاقه نداشت اما می خواستند ببینند کسی می تواند او را بخنداند یا نه. پیشنهاد ۱۰۰۰ دلاری که در فصل تابستان مطرح شده بود در فصل پاییز نیز همچنان برقرار بود اما در فصل زمستان دیگر این پیشنهاد برداشته شد. بعدها مشخص شد هیچ کس نتوانسته سو را بخنداند زیر او به فلج صورت مبتلا بوده است. در واقع تمام ماجرا نقشه و فریبی برای جمع کردن مردم در تئاتر و جذب کردن بهترین کمدین ها و ستاره ها برای اجرای برنامه به صورت رایگان بوده است.
@parvaanehaayevesaal
🌸🌸🌸
40M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خورشت هویچ تکرار نشدنیه🥸🥕
مواد لازم برای ۳ نفر :
گوشت خورشتی ۲۵۰ گرم
هویج بزرگ ۲ عدد
پیاز ۱ عدد
آلو بخارا یا آلوچه ۸ تا ۱۰ عدد
نمک و فلفل سیاه و زردچوبه
رب گوجه به میزان لازم
زعفران به میزان لازم
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کدو باورش نمیشه انقدر شیک شه🎃🍃
مواد لازم :
برای ۴ تا رول کدو
کدو ۲ تا متوسط
پنیر خامه ای و پارمزان ۱۰۰ گرم
زرده تخممرغ ۱ عدد
ریحونتازه خورد شده ۵۰ گرم
فلفل به میزان لازم
برای سس گوجه :
یه دونه پیاز و دو حبه سیر
رب گوجه فرنگی۲ قاشق غذاخوری
گوجه فرنگی ۳ عدد که باید رنده شن
نمک و فلفل به میران لازم
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همبرگر خانگی راحت اما حرفه ای 🍔😎
مواد لازم برای یک نفر:
گوشت ۱۵۰ گرم
نمک فلفل قرمز،پولبیبر
ادویه باربیکیو به دلخواه
گوجه خیارشور
پیاز یک عدد
جعفری یا کاهو
سس مایونز،روغن
@parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی برای شمایی که رژیمی برگر داریم😉🍔
مواد لازم :
یک عدد هویج متوسط
یک عدد سیب زمینی متوسط
۷۰۰ گرم گوشت و ۱ عدد تخم مرغ
۴۰ گرم پیاز نگین شده
نشاسته ذرت یک قاشق غذا خوری
سس تریاکی به خاطر شکرش
عناصر لازم:
نصف فنجان سویا سس.
چهار قاشق غذاخوری براون شوگر
دو قاشق غذاخوری عسل.
یک و نیم قاشق غذاخوری سیر رنده شده.
نصف قاشقچایخوری زنجفیل خرد شده.
دو قاشق غذاخوری آب.
یک قاشقچایخوری نشاسته ذرت.
@parvaanehaayevesaal
استادامیری-۱۲آذر۱۴۰۳.mp3
14.98M
👺 عوام فریبی تروریست های تحریرالشام (النصره سابق) با هدف کسب مقبولیت
🎤 تحلیل آقای امیر علی حیدرِ امیری از عوام فریبی تروریست های تحریرالشام، در انجام کارهای عامه پسند و انجام عملیات روانی-رسانه ای، به منظور ایجاد مقبولیت برای خود در اذهان عمومی، مثل برافراشتن پرچم فلسطین در سردرب قلعه حلب، کوتاه کردن و آنکارد کردن ریش ها، مودبانه حرف زدن، دادن موز به کودکان حلب و ...
🏷 #سوریه #فتنه_شام #بصیرت
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_سوم🎬: حضرت لوط بار دیگر داخل شهر شد و به میدان اصلی شهر ر
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_چهارم🎬:
حضرت لوط با قلبی مملو از غم به خانه اش بازگشت و باز به درگاه خدا روی کرد و با چشمی گریان از خداوند خواست تا رحمی به حال قوم عصیان گرش نماید، اما وعده خدا حق است، خداوند بزرگ تا جایی راه داشت و امید به هدایت بود؛ به این مردم هم فرصت داد و اینک امیدی به هدایت قوم لوط نبود و هر چه که بیشتر در روی زمین می ماندند و زندگی می کردند فساد و فحشای بیشتری رواج می دادند، پس چنین نسلی باید منقرض شود.
بنابر این خداوند چند تن از ملائکه را به صورت جوانانی زیبا که لباس های سفید بر تن داشتند و چهره شان همچون خورشید درخشان بود به سوی خانه حضرت ابراهیم فرستاد تا برای ایشان دو خبر از سوی پروردگار بیاورند.
در این زمان عمر حضرت ابراهیم بین صد تا صد و بیست سال ذکر شده است؛ یعنی در حقیقت حضرت ابراهیم و حضرت ساره در سنین پیری قرار دارند و عادتا کسی در این سن بچه دار نمی شود.
در این هنگام حضرت ابراهیم در منطقه حبرون قرار داشت که محل رفت و آمد کاروان های تجاری است.
از طرفی شهر های بزرگ، حضور ابراهیم را تحمل نمی کردند چرا که می ترسیدند همان بلایی که بر سر شهر بابل آمد بر سر آن ها هم بیاید.
به همین دلیل ابراهیم نبی در این منطقه مضیف ها و میهمان سراهایی زده است تا از کاروانیان پذیرایی کند و اینگونه و با این طریق امر هدایتی خود را پیش می برد و حضرت ابراهیم مدام در پی میهمان بود، ایشان میهمان داری را بسیار دوست می داشت و به همه توصیه می کرد چنین کنند چرا که میهمان موجب برکت صاحب خانه می شد.
اما در همین احوالاتی که قوم لوط به انتهای فحشا رسیده بودند، در شهر حبرون ،مدتی بود که برای حضرت ابراهیم هیچ میهمانی نیامده بود.
حضرت ابراهیم از این مساله ناراحت بسیار ناراحت بود و با خود می اندیشید چه خطایی نموده که مدتهاست قدم میهمانی به خانه اش نرسیده و این سعادت مدتی ست نصیبش نشده است.
پس در همین زمان بود که خداوند چند تن از فرشتگانش را در قامت جوانانی به سوی ابراهیم فرو فرستاد اما
ابراهیم آن ها را نمی شناخت و اراده خداوند بود که در ابتدا ابراهیم فرشتگان را نشناسد
ابراهیم که مدتی بود میهمانی به خانه اش نیامده بود وقتی فرشتگان به عنوان میهمان به منزل او آمدند از شدت خوشحالی گوساله ای را بریان کرد.
بوی کباب همه جا پیچیده بود و مردم شهر حبرون و حضرت ساره خوشحالی زاید الوصف ابراهیم را میدیدند اما هنگامی که ابراهیم گوساله ی بریان شده را به محضر فرشتگان آورد، ملائکه توجهی به غذای لذیذی که پیش رویشان بود نکردند و پیامبر خدا، متوجه شد که آنان از آن غذا نمی خورند و اصلا به آن التفاتی هم نمی کنند و این نشانه خوبی در میان اعراب آن زمان نبود.
حضرت ابراهیم از این پیش آمد نگران شد و ترسید، چرا که مردم آن منطقه اگر با کسی خصومتی داشتند از غذای او نمی خوردند تا مبادا نمک گیر او شوند و بتوانند با او درگیر شوند و به روی هم شمشیر بکشند
ادامه دارد..
📝به قلم:طاهره_سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_چهارم🎬: حضرت لوط با قلبی مملو از غم به خانه اش بازگشت و ب
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_پنجم🎬:
ابراهیم به شدت بهم ریخته بود چرا که تا این سن با کسی عناد و دشمنی نورزیده بود، پس با لحنی آرام که هیچ بی احترامی به میهمانانش نشود رو به ملائکه فرمود: از اینکه به خانه من رونق بخشیدید و میهمان سرای ساده ابراهیم شده اید، متشکرم و مرا مدیون خود نموده اید اما چرا از طعام خود نمی خورید، آیا این غذا را دوست ندارید یا اینکه من نادانسته کاری کردم که خصومت شما را برانگیخته است؟!
یکی از ملائکه لبخندی زد و فرمود: یا نبی خدا! هیچ ترسی به خود راه ندهید، شما عزیز دل تمام فرشتگان آسمان هستید و ما هم چند تن از همان فرشتگانیم و برای شما از آسمان و نزد پروردگار دو خبر آورده ایم، یکی خبر بشارتی به خانواده ابراهیم و دیگری هم خبر یک عذاب است و چون اراده خداست که ابتدا بشارت را باید گفت، خبر مسرت بخشی به شما میدهیم.
همانا ما حامل بشارتی برای خانواده حضرت ابراهیم هستیم و خداوند اساس مقدس روی زمین را که به نام خانواده است مورد خطاب قرار داده است و بشارت باد بر شما به فرزندی پاک و مومن...
حضرت ابراهیم لبخندی زد و فرمود و آن عذاب چیست؟
فرشتگان ادامه دادند: همانا قوم لوط غرق در گناه شدند گناهانی بزرگ که اساس خانواده را باطل نموده و امر خداوند است که عذاب شوند، زیرا کسی که بخواهد به صورت فردی یا جمعی با این اساس الهی مقابله کند گنهکار است و از خط قرمز خداوند تجاوزکرده است.
میهمانان حضرت ابراهیم پس از زدن این حرف رو به ساره که با چهره ای سرشار از تعجب به آنها چشم دوخته بود کردند و فرمودند: ای ساره! ما تو را به آمدن فرزندی به نام اسحاق و پس از آن به یعقوب بشارت می دهیم و خداوند به تو مژده داده که صاحب بقاء خواهید شد و از وجود تو و ابراهیم سلسله ای به وجود خواهد آمد
جناب ساره که در سنین یائسگی قرار داشت و خوب می دانست توانایی آوردن فرزندی را ندارد، متعجب شد
اما اراده خداوند بود چرا که چون ساره می خواست ابراهیم نبی صاحب فرزند شود، هاجر را به عقد او در آورده بود، خداوند دعای ساره را مستجاب کرد و او را صاحب بقاء نمود و این نتیجه کار نیک ساره بود.
حضرت ساره از این خبر بسیار تعجب کرد و گفت: آیا من که در سنین پیری هستم از مردی که سنین پیری قرار
دارد بچه دار می شوم؟
این امر برای ساره تعجب آور بود اما برای ابراهیم که در مراتب بالایی از توحید قرار داشت باعث شگفتی اش نشد
در این هنگام ملائکه به ساره گفتند: آیا از امر خدا و قدرت او تعجب می کنی؟ رحمت خدا برکات خداوند بر شما خانواده ی ابراهیم باد.
ای ساره! شما نتیجه سال ها تلاش و مجاهدت های خود در راه ابراهیم را در همین دنیا دریافت می کنید
ساره از شنیدن این خبر مسرت بخش غرق خوشحالی شده بود اما حضرت ابراهیم غمگین بود چرا که ملائکه خبر عذاب قوم لوط را برای او آوردند و ابراهیم در خواست عفو قوم لوط را از درگاه خداوند نمود و تقاضا کرد تا خداوند مهلت بیشتری به مردم سدوم بدهد
و این نشانگر روح بلند و مهربان حضرت ابراهیم است که خداوند به او عطا کرده است.
خداوند که عالم بر خفیات است، درخواست حضرت ابراهیم را نپذیرفت چرا که میدانست این قوم پیروی از ابلیس را پذیرفته اند و هر چه که زمان بیشتر بگذرد در ضلالت بیشتری فرو می روند.
فرشتگان خداوند دو خبر را به ابراهیم دادند و روانه شهر سدوم شدند تا به لوط هم خبر عذاب را برسانند و شهر سدوم را از روی کره زمین محو نمایند
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره_سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_پنجم🎬: ابراهیم به شدت بهم ریخته بود چرا که تا این سن با ک
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_ششم🎬
دم دم های عصر بود، حضرت لوط به اتفاق دو تن از دخترانش، روی زمین زراعی مشغول کار کردن بودند و لازم به ذکر است دختران لوط بر خلاف مادرشان مومنه و پاکدامن بودند.
دو دختر به حالت نشسته علف های هرز را از زمین در می آوردند و حضرت لوط هم مابین محصول می گشت و جوهای آب کوچکی که ایجاد شده بود را تمیز می کرد تا وقت آبیاری آب به همه زمین برسد، در همین حین حضرت لوط که احساس خستگی می کرد کمرش را کمی راست نمود و همانطور که زیر لب می گفت: خدایا شکرت، نگاهش به کمی دورتر افتاد.
با دیدن صحنه روبه رو نا خوداگاه ترسی برجانش افتاد، ایشان چهار فرشته خداوند را که در قالب چهار جوان بسیار زیبا با لباس های سفید و نظیف از راه دور مشاهده کرد، از آنجایی که اراده خداوند بود تا لوط فرشتگان را نشناسد، ایشان با دیدن آن چهار فرشته، به گمان اینکه آنها مسافرینی هستند که راه را گم کرده اند، یکّه ای خورد و بیل را به گوشه ای افکند و رو به دخترانش گفت: عزیزان من! به کارتان مشغول باشید که امری مهم پیش آمد کرده و با اشاره به دور دست ادامه داد: باید به سرعت خود را به این بندگان خدا برسانم و آنها را آگاه کنم که به سمت چه جهنمی می آیند، تا آنها تغییر مسیر دهند و به شهر پر از گناه سدوم وارد نشوند و مورد تعرض مردمش قرار نگیرند.
دختران لوط که خوب می دانستند در شهر چه خبر است و هر روز شاهد بودند که پدرشان به بهانه سر زدن به زمین زراعی بیرون شهر به انتظار می نشیند و مراقب است که افراد در راه مانده و ناآگاه به شهر وارد نشوند، پس سری تکان دادند و گفتند: پدرجان! سریع خود را به این جوانان نگون بخت برسان و آنان را از راهی که می روند باز دار وگرنه ممکن است مردم متوجه حضورشان شوند و به این سمت لشکر کشی کنند و دختر کوچک تر ادامه داد: من باید به خانه نزد مادر بروم و سر او را گرم کنم تا مبادا مادر به اینجا بیاید و این جوانان را ببیند و مردم شهر را خبر کند.
حضرت لوط و دخترانش خوب می دانستند که همسر لوط با مردم شهر هم دست است و کارهای رمز آلودی بین او و مردم شهر برقرار است و آنها با چشم خود دیده بودند روزهایی را که پدرشان لوط، خود را به مسافران غریبه می رساند تا از رفتن به شهر برحذرشان دارد ، مادرشان که متوجه این موضوع میشد با انجام اعمالی مثل سوت زدن و یا برپایی دود به مردم خبر میداد که مردانی غریبه در اینجا حضور دارند، پس دختران می بایست به نحوی کار کنند که مادرشان هم از وجود مسافران در راه مانده خبر دار نشود.
حضرت لوط نظر دخترش را پذیرفت و فرمود: آفرین دخترم، تو به خانه برو و به هر نحو ممکن اجازه نده مادرت به اینجا بیاید و میهمانان را ببیند و خودش هم با شتاب به سفر آن چهار جوان رعنا که اگر به شهر میرسیدند طعمه لذیذی برای مردمی فاسد بودند، حرکت نمود.
حضرت لوط با شتاب و به حالت دویدن، خود را به آنان رساند و همانطور که نفس نفس میزد دستش را به علامت ایست جلوی روی آنها نگه داشت.
یکی از فرشتگان جلو آمد، بازوی حضرت لوط را که الان خم شده بود تا نفسی تازه کند گرفت، بویی خوش از سمت فرشته به مشام لوط رسید، آن فرشته گفت: سلام ای مرد! چه شده که اینچنین هراسان به سمت ما آمدی؟! آیا خطری جان تو را تهدید می کند و تو به ما پناه آوردی و از ما کمک می خواهی؟! اگر خطری در کمینت است بگو که ما چهار جوان نیرومند هستیم که در شمشیر زنی چنان مهارت داریم که کسی یارای مقابله با ما را نیست.
حضرت لوط سرش را بالا آورد و همانطور که جواب سلام آن فرشته انسان نما را میداد، چشمش به صورت درخشان او و بقیه همسفرانش افتاد و آه از نهادش بلند شد، چرا که اگر این جوانان رعنا با این بوی خوش و این صورتهای زیبا به دام مردم سدوم می افتادند، احتمالا ماه ها در شهر اسیر بودند و اینقدر دست به دست می شدند که جانی برایشان باقی نمی ماند
پس حضرت لوط با اضطرابی در حرکاتش سرش را به دو طرف تکان داد و فرمود: نه...نه....خطری مرا تهدید نمی کند و بدانید که خطر هست منتها برای جان شما بیم دارم و میترسم به شما گزندی برسد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_ششم🎬 دم دم های عصر بود، حضرت لوط به اتفاق دو تن از دخترا
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_نود_هفتم🎬:
یکی دیگر از فرشته ها قدمی پیش نهاد و گفت: منظورت چیست ای مرد؟! ما که با کسی جنگ و دعوا نداریم، پس چه کسی خواهان آسیب رساندن به ما است؟!
حضرت لوط با اشاره به سیاهی شهر فرمود: این شهر سرسبز و زیبا که می بینید،جهنمی بیش نیست،جهنمی مملو از آتش که دامان رهگذران غریبه را میگیرد، خصوصا اگر مسافرین شهر جمال زیبایی چون شما داشته باشند و بعد صدایش را پایین آورد و ادامه داد: آیا نام شهر سدوم را تا به حال شنیده اید؟!
فرشته ای دیگر گفت: چرا می گویی اینجا جهنمی برای ماست، مطلب را باز کن و بگو از چه جهت ممکن است ما به آتش سدومیان بسوزیم؟!
حضرت لوط آهی کشید و هر آنچه از اعمال منافی عفت و ظلم وگناه مردم شهر سدوم می دانست گفت او انچنان سخن می گفت تا مسافران را از رفتن به سدوم بترساند.
حالا که ملائکه، قصه مردم شهر سدوم را شنیدند، به دنبال مأموریتی که داشتند رو به لوط گفتند: ای مرد مهربان که به فکر جان مایی،می بینی که ما اینک در راه مانده هستیم و تا غروب آفتاب راهی نمانده، از طرفی نه مرکبی برای مسافرت داریم و نه توانی در پاهایمان برای پیاده روی و حرکت موجود می باشد.
باید امشب را جایی استراحت کنیم و غذا و قوتی بخوریم و سپیده دم که هنوز ستاره های آسمان پیدا هستند، از اینجا می رویم.
حضرت لوط سخت در فکر فرو رفت، چرا که سخن این مردان معقول بود، او باید کاری می کرد که هم مسافران از گزند سدومیان در امان باشند و هم رسم میهمان نوازی را به جا آورد.
پس ناگاه فکری به خاطرش رسید و اتاقکی که با شاخ و برگ درختان در وسط زمین درست کرده بود تا روزها از گزند آفتاب به دور باشد را نشان داد و فرمود: ای میهمانان عزیز، همانطور که می بینید هوا خوب است و شما می توانید به جای اینکه به شهر سدوم بروید در همین اتاقک اندکی رفع خستگی کنید و من هم به نحوی خوراک و آذوقه برایتان فراهم می کنم.
فرشتگان با لبخندی شیرین، نظر لوط را پذیرفتند و هر پنج نفر به سمت اتاقک یا همان آلاچیق وسط زمین رفتند.
حضرت لوط حصیری که گوشه اتاقک بود را بر زمین گستراند و کوزه آب را به طرف آنها داد و فرمود: تا شما اندکی خستگی راه در می کنید و گلویی تازه می نمایید، من ترتیب غذایی ساده را می دهم و با زدن این حرف از آلاچیق خارج شد و دخترش را صدا زد.
دختر حضرت لوط جلو آمد و از او دلیل فراخواندنش را پرسید و حضرت لوط به او فرمود: به خانه برو و بدون اینکه مادرت متوجه شود، چند قرص نان و مقداری غذا و خوراکی برای میهمانانمان بیاور.
دخترک دستی به روی چشم نهاد و فی الفور حرکت کرد و حضرت لوط صدایش را بلند کرد و فرمود: فقط به یاد داشته باش، مادرت به هیچ عنوان نباید متوجه شود و از وجود این میهمانان با خبر گردد.
ادامه دارد...
📝به قلم: طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 112 💢 شاید تا حالا یه ضرب المثلی رو شنیده باشید که میگن: عشق خبر نمیکنه! نخیر
🗾 #نکات_تربیتی_خانواده 113
باتری ماشین!
🔷 محبت ابتدایی زندگی که خدا به زن و شوهرا میده مثل برق ابتدایی باتری ماشین هست.
🚕🚙
با برقی که توی باتری هست میشه ماشین رو روشن کرد اما نمیشه مسافت زیادی با همون برق رفت! ☺️
✅ آخرش باید خود اتومبیل، برق تولید کنه تا بتونه مسافت های طولانی رو بره. اگه کسی دلش رو به همون برق اولیه باتری خوش کنه آدم خوش خیالی هست!😊
💢 دقیقا کسی که دلش رو به محبت ابتدایی زندگی خوش کنه، آدم خوش خیالی حساب میشه!
🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حکیمی پرسیدند :چرا گوش دادنت
از سخن گفتنت بیشتر است؟
گفت: چون به من دو گوش داده اند
و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه
می گویم، می شنوم.
کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی،
چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی،
از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند،
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
@parvaanehaayevesaal
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش جالب مجری لبنانی الکوثر به کشاورز ایرانی که تمام محصولش را به مردم لبنان اهدا کرد
🔹️ این برنامه پس از بیانات مقام معظم رهبری و در راستای پویش #ایران_همدل برای تقویت فرهنگ همبستگی و حمایت از مردم لبنان و فلسطین از شبکه الکوثر پخش میشود.#لبنان #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal