eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
21.3هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتی برای شمایی که رژیمی برگر داریم😉🍔 مواد لازم : یک عدد هویج متوسط یک عدد سیب زمینی متوسط ۷۰۰ گرم گوشت و ۱ عدد تخم مرغ ۴۰ گرم پیاز نگین شده نشاسته ذرت یک قاشق غذا خوری سس تریاکی به خاطر شکرش عناصر لازم: نصف فنجان سویا سس. چهار قاشق غذاخوری براون شوگر دو قاشق غذاخوری عسل. یک و نیم قاشق غذاخوری سیر رنده شده. نصف قاشقچایخوری زنجفیل خرد شده. دو قاشق غذاخوری آب. یک قاشقچایخوری نشاسته ذرت. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
استادامیری-۱۲آذر۱۴۰۳.mp3
14.98M
👺 عوام فریبی تروریست های تحریرالشام (النصره سابق) با هدف کسب مقبولیت 🎤 تحلیل آقای امیر علی حیدرِ امیری از عوام فریبی تروریست های تحریرالشام، در انجام کارهای عامه پسند و انجام عملیات روانی-رسانه ای، به منظور ایجاد مقبولیت برای خود در اذهان عمومی، مثل برافراشتن پرچم فلسطین در سردرب قلعه حلب، کوتاه کردن و آنکارد کردن ریش ها، مودبانه حرف زدن، دادن موز به کودکان حلب و ... 🏷 @parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_سوم🎬: حضرت لوط بار دیگر داخل شهر شد و به میدان اصلی شهر ر
🎬: حضرت لوط با قلبی مملو از غم به خانه اش بازگشت و باز به درگاه خدا روی کرد و با چشمی گریان از خداوند خواست تا رحمی به حال قوم عصیان گرش نماید، اما وعده خدا حق است، خداوند بزرگ تا جایی راه داشت و امید به هدایت بود؛ به این مردم هم فرصت داد و اینک امیدی به هدایت قوم لوط نبود و هر چه که بیشتر در روی زمین می ماندند و زندگی می کردند فساد و فحشای بیشتری رواج می دادند، پس چنین نسلی باید منقرض شود. بنابر این خداوند چند تن از ملائکه را به صورت جوانانی زیبا که لباس های سفید بر تن داشتند و چهره شان همچون خورشید درخشان بود به سوی خانه حضرت ابراهیم فرستاد تا برای ایشان دو خبر از سوی پروردگار بیاورند. در این زمان عمر حضرت ابراهیم بین صد تا صد و بیست سال ذکر شده است؛ یعنی در حقیقت حضرت ابراهیم و حضرت ساره در سنین پیری قرار دارند و عادتا کسی در این سن بچه دار نمی شود. در این هنگام حضرت ابراهیم در منطقه حبرون قرار داشت که محل رفت و آمد کاروان های تجاری است. از طرفی شهر های بزرگ، حضور ابراهیم را تحمل نمی کردند چرا که می ترسیدند همان بلایی که بر سر شهر بابل آمد بر سر آن ها هم بیاید. به همین دلیل ابراهیم نبی در این منطقه مضیف ها و میهمان سراهایی زده است تا از کاروانیان پذیرایی کند و اینگونه و با این طریق امر هدایتی خود را پیش می برد و حضرت ابراهیم مدام در پی میهمان بود، ایشان میهمان داری را بسیار دوست می داشت و به همه توصیه می کرد چنین کنند چرا که میهمان موجب برکت صاحب خانه می شد. اما در همین احوالاتی که قوم لوط به انتهای فحشا رسیده بودند، در شهر حبرون ،مدتی بود که برای حضرت ابراهیم هیچ میهمانی نیامده بود. حضرت ابراهیم از این مساله ناراحت بسیار ناراحت بود و با خود می اندیشید چه خطایی نموده که مدتهاست قدم میهمانی به خانه اش نرسیده و این سعادت مدتی ست نصیبش نشده است. پس در همین زمان بود که خداوند چند تن از فرشتگانش را در قامت جوانانی به سوی ابراهیم فرو فرستاد اما ابراهیم آن ها را نمی شناخت و اراده خداوند بود که در ابتدا ابراهیم فرشتگان را نشناسد ابراهیم که مدتی بود میهمانی به خانه اش نیامده بود وقتی فرشتگان به عنوان میهمان به منزل او آمدند از شدت خوشحالی گوساله ای را بریان کرد. بوی کباب همه جا پیچیده بود و مردم شهر حبرون و حضرت ساره خوشحالی زاید الوصف ابراهیم را میدیدند اما هنگامی که ابراهیم گوساله ی بریان شده را به محضر فرشتگان آورد، ملائکه توجهی به غذای لذیذی که پیش رویشان بود نکردند و پیامبر خدا، متوجه شد که آنان از آن غذا نمی خورند و اصلا به آن التفاتی هم نمی کنند و این نشانه خوبی در میان اعراب آن زمان نبود. حضرت ابراهیم از این پیش آمد نگران شد و ترسید، چرا که مردم آن منطقه اگر با کسی خصومتی داشتند از غذای او نمی خوردند تا مبادا نمک گیر او شوند و بتوانند با او درگیر شوند و به روی هم شمشیر بکشند ادامه دارد.. 📝به قلم:طاهره_سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_چهارم🎬: حضرت لوط با قلبی مملو از غم به خانه اش بازگشت و ب
🎬: ابراهیم به شدت بهم ریخته بود چرا که تا این سن با کسی عناد و دشمنی نورزیده بود، پس با لحنی آرام که هیچ بی احترامی به میهمانانش نشود رو به ملائکه فرمود: از اینکه به خانه من رونق بخشیدید و میهمان سرای ساده ابراهیم شده اید، متشکرم و مرا مدیون خود نموده اید اما چرا از طعام خود نمی خورید، آیا این غذا را دوست ندارید یا اینکه من نادانسته کاری کردم که خصومت شما را برانگیخته است؟! یکی از ملائکه لبخندی زد و فرمود: یا نبی خدا! هیچ ترسی به خود راه ندهید، شما عزیز دل تمام فرشتگان آسمان هستید و ما هم چند تن از همان فرشتگانیم و برای شما از آسمان و نزد پروردگار دو خبر آورده ایم، یکی خبر بشارتی به خانواده ابراهیم و دیگری هم خبر یک عذاب است و چون اراده خداست که ابتدا بشارت را باید گفت، خبر مسرت بخشی به شما میدهیم. همانا ما حامل بشارتی برای خانواده حضرت ابراهیم هستیم و خداوند اساس مقدس روی زمین را که به نام خانواده است مورد خطاب قرار داده است و بشارت باد بر شما به فرزندی پاک و مومن... حضرت ابراهیم لبخندی زد و فرمود و آن عذاب چیست؟ فرشتگان ادامه دادند: همانا قوم لوط غرق در گناه شدند گناهانی بزرگ که اساس خانواده را باطل نموده و امر خداوند است که عذاب شوند، زیرا کسی که بخواهد به صورت فردی یا جمعی با این اساس الهی مقابله کند گنهکار است و از خط قرمز خداوند تجاوزکرده است. میهمانان حضرت ابراهیم پس از زدن این حرف رو به ساره که با چهره ای سرشار از تعجب به آنها چشم دوخته بود کردند و فرمودند: ای ساره! ما تو را به آمدن فرزندی به نام اسحاق و پس از آن به یعقوب بشارت می دهیم و خداوند به تو مژده داده که صاحب بقاء خواهید شد و از وجود تو و ابراهیم سلسله ای به وجود خواهد آمد جناب ساره که در سنین یائسگی قرار داشت و خوب می دانست توانایی آوردن فرزندی را ندارد، متعجب شد اما اراده خداوند بود چرا که چون ساره می خواست ابراهیم نبی صاحب فرزند شود، هاجر را به عقد او در آورده بود، خداوند دعای ساره را مستجاب کرد و او را صاحب بقاء نمود و این نتیجه کار نیک ساره بود. حضرت ساره از این خبر بسیار تعجب کرد و گفت: آیا من که در سنین پیری هستم از مردی که سنین پیری قرار دارد بچه دار می شوم؟ این امر برای ساره تعجب آور بود اما برای ابراهیم که در مراتب بالایی از توحید قرار داشت باعث شگفتی اش نشد در این هنگام ملائکه به ساره گفتند: آیا از امر خدا و قدرت او تعجب می کنی؟ رحمت خدا برکات خداوند بر شما خانواده ی ابراهیم باد. ای ساره! شما نتیجه سال ها تلاش و مجاهدت های خود در راه ابراهیم را در همین دنیا دریافت می کنید ساره از شنیدن این خبر مسرت بخش غرق خوشحالی شده بود اما حضرت ابراهیم غمگین بود چرا که ملائکه خبر عذاب قوم لوط را برای او آوردند و ابراهیم در خواست عفو قوم لوط را از درگاه خداوند نمود و تقاضا کرد تا خداوند مهلت بیشتری به مردم سدوم بدهد و این نشانگر روح بلند و مهربان حضرت ابراهیم است که خداوند به او عطا کرده است. خداوند که عالم بر خفیات است، درخواست حضرت ابراهیم را نپذیرفت چرا که میدانست این قوم پیروی از ابلیس را پذیرفته اند و هر چه که زمان بیشتر بگذرد در ضلالت بیشتری فرو می روند. فرشتگان خداوند دو خبر را به ابراهیم دادند و روانه شهر سدوم شدند تا به لوط هم خبر عذاب را برسانند و شهر سدوم را از روی کره زمین محو نمایند ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره_سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_پنجم🎬: ابراهیم به شدت بهم ریخته بود چرا که تا این سن با ک
🎬 دم دم های عصر بود، حضرت لوط به اتفاق دو تن از دخترانش، روی زمین زراعی مشغول کار کردن بودند و لازم به ذکر است دختران لوط بر خلاف مادرشان مومنه و پاکدامن بودند. دو دختر به حالت نشسته علف های هرز را از زمین در می آوردند و حضرت لوط هم مابین محصول می گشت و جوهای آب کوچکی که ایجاد شده بود را تمیز می کرد تا وقت آبیاری آب به همه زمین برسد، در همین حین حضرت لوط که احساس خستگی می کرد کمرش را کمی راست نمود و همانطور که زیر لب می گفت: خدایا شکرت، نگاهش به کمی دورتر افتاد. با دیدن صحنه روبه رو نا خوداگاه ترسی برجانش افتاد، ایشان چهار فرشته خداوند را که در قالب چهار جوان بسیار زیبا با لباس های سفید و نظیف از راه دور مشاهده کرد، از آنجایی که اراده خداوند بود تا لوط فرشتگان را نشناسد، ایشان با دیدن آن چهار فرشته، به گمان اینکه آنها مسافرینی هستند که راه را گم کرده اند، یکّه ای خورد و بیل را به گوشه ای افکند و رو به دخترانش گفت: عزیزان من! به کارتان مشغول باشید که امری مهم پیش آمد کرده و با اشاره به دور دست ادامه داد: باید به سرعت خود را به این بندگان خدا برسانم و آنها را آگاه کنم که به سمت چه جهنمی می آیند، تا آنها تغییر مسیر دهند و به شهر پر از گناه سدوم وارد نشوند و مورد تعرض مردمش قرار نگیرند. دختران لوط که خوب می دانستند در شهر چه خبر است و هر روز شاهد بودند که پدرشان به بهانه سر زدن به زمین زراعی بیرون شهر به انتظار می نشیند و مراقب است که افراد در راه مانده و ناآگاه به شهر وارد نشوند، پس سری تکان دادند و گفتند: پدرجان! سریع خود را به این جوانان نگون بخت برسان و آنان را از راهی که می روند باز دار وگرنه ممکن است مردم متوجه حضورشان شوند و به این سمت لشکر کشی کنند و دختر کوچک تر ادامه داد: من باید به خانه نزد مادر بروم و سر او را گرم کنم تا مبادا مادر به اینجا بیاید و این جوانان را ببیند و مردم شهر را خبر کند. حضرت لوط و دخترانش خوب می دانستند که همسر لوط با مردم شهر هم دست است و کارهای رمز آلودی بین او و مردم شهر برقرار است و آنها با چشم خود دیده بودند روزهایی را که پدرشان لوط، خود را به مسافران غریبه می رساند تا از رفتن به شهر برحذرشان دارد ، مادرشان که متوجه این موضوع میشد با انجام اعمالی مثل سوت زدن و یا برپایی دود به مردم خبر میداد که مردانی غریبه در اینجا حضور دارند، پس دختران می بایست به نحوی کار کنند که مادرشان هم از وجود مسافران در راه مانده خبر دار نشود. حضرت لوط نظر دخترش را پذیرفت و فرمود: آفرین دخترم، تو به خانه برو و به هر نحو ممکن اجازه نده مادرت به اینجا بیاید و میهمانان را ببیند و خودش هم با شتاب به سفر آن چهار جوان رعنا که اگر به شهر میرسیدند طعمه لذیذی برای مردمی فاسد بودند، حرکت نمود. حضرت لوط با شتاب و به حالت دویدن، خود را به آنان رساند و همانطور که نفس نفس میزد دستش را به علامت ایست جلوی روی آنها نگه داشت. یکی از فرشتگان جلو آمد، بازوی حضرت لوط را که الان خم شده بود تا نفسی تازه کند گرفت، بویی خوش از سمت فرشته به مشام لوط رسید، آن فرشته گفت: سلام ای مرد! چه شده که اینچنین هراسان به سمت ما آمدی؟! آیا خطری جان تو را تهدید می کند و تو به ما پناه آوردی و از ما کمک می خواهی؟! اگر خطری در کمینت است بگو که ما چهار جوان نیرومند هستیم که در شمشیر زنی چنان مهارت داریم که کسی یارای مقابله با ما را نیست. حضرت لوط سرش را بالا آورد و همانطور که جواب سلام آن فرشته انسان نما را میداد، چشمش به صورت درخشان او و بقیه همسفرانش افتاد و آه از نهادش بلند شد، چرا که اگر این جوانان رعنا با این بوی خوش و این صورتهای زیبا به دام مردم سدوم می افتادند، احتمالا ماه ها در شهر اسیر بودند و اینقدر دست به دست می شدند که جانی برایشان باقی نمی ماند پس حضرت لوط با اضطرابی در حرکاتش سرش را به دو طرف تکان داد و فرمود: نه...نه....خطری مرا تهدید نمی کند و بدانید که خطر هست منتها برای جان شما بیم دارم و میترسم به شما گزندی برسد. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_نود_ششم🎬 دم دم های عصر بود، حضرت لوط به اتفاق دو تن از دخترا
🎬: یکی دیگر از فرشته ها قدمی پیش نهاد و گفت: منظورت چیست ای مرد؟! ما که با کسی جنگ و دعوا نداریم، پس چه کسی خواهان آسیب رساندن به ما است؟! حضرت لوط با اشاره به سیاهی شهر فرمود: این شهر سرسبز و زیبا که می بینید،جهنمی بیش نیست،جهنمی مملو از آتش که دامان رهگذران غریبه را میگیرد، خصوصا اگر مسافرین شهر جمال زیبایی چون شما داشته باشند و بعد صدایش را پایین آورد و ادامه داد: آیا نام شهر سدوم را تا به حال شنیده اید؟! فرشته ای دیگر گفت: چرا می گویی اینجا جهنمی برای ماست، مطلب را باز کن و بگو از چه جهت ممکن است ما به آتش سدومیان بسوزیم؟! حضرت لوط آهی کشید و هر آنچه از اعمال منافی عفت و ظلم و‌گناه مردم شهر سدوم می دانست گفت او انچنان سخن می گفت تا مسافران را از رفتن به سدوم بترساند. حالا که ملائکه، قصه مردم شهر سدوم را شنیدند، به دنبال مأموریتی که داشتند رو به لوط گفتند: ای مرد مهربان که به فکر جان مایی،می بینی که ما اینک در راه مانده هستیم و تا غروب آفتاب راهی نمانده، از طرفی نه مرکبی برای مسافرت داریم و نه توانی در پاهایمان برای پیاده روی و حرکت موجود می باشد. باید امشب را جایی استراحت کنیم و غذا و قوتی بخوریم و سپیده دم که هنوز ستاره های آسمان پیدا هستند، از اینجا می رویم. حضرت لوط سخت در فکر فرو رفت، چرا که سخن این مردان معقول بود، او باید کاری می کرد که هم مسافران از گزند سدومیان در امان باشند و هم رسم میهمان نوازی را به جا آورد. پس ناگاه فکری به خاطرش رسید و اتاقکی که با شاخ و برگ درختان در وسط زمین درست کرده بود تا روزها از گزند آفتاب به دور باشد را نشان داد و فرمود: ای میهمانان عزیز، همانطور که می بینید هوا خوب است و شما می توانید به جای اینکه به شهر سدوم بروید در همین اتاقک اندکی رفع خستگی کنید و من هم به نحوی خوراک و آذوقه برایتان فراهم می کنم. فرشتگان با لبخندی شیرین، نظر لوط را پذیرفتند و هر پنج نفر به سمت اتاقک یا همان آلاچیق وسط زمین رفتند. حضرت لوط حصیری که گوشه اتاقک بود را بر زمین گستراند و کوزه آب را به طرف آنها داد و فرمود: تا شما اندکی خستگی راه در می کنید و گلویی تازه می نمایید، من ترتیب غذایی ساده را می دهم و با زدن این حرف از آلاچیق خارج شد و دخترش را صدا زد. دختر حضرت لوط جلو آمد و از او دلیل فراخواندنش را پرسید و حضرت لوط به او فرمود: به خانه برو و بدون اینکه مادرت متوجه شود، چند قرص نان و مقداری غذا و خوراکی برای میهمانانمان بیاور. دخترک دستی به روی چشم نهاد و فی الفور حرکت کرد و حضرت لوط صدایش را بلند کرد و فرمود: فقط به یاد داشته باش، مادرت به هیچ عنوان نباید متوجه شود و از وجود این میهمانان با خبر گردد. ادامه دارد... 📝به قلم: طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 112 💢 شاید تا حالا یه ضرب المثلی رو شنیده باشید که میگن: عشق خبر نمیکنه! نخیر
🗾 113 باتری ماشین! 🔷 محبت ابتدایی زندگی که خدا به زن و شوهرا میده مثل برق ابتدایی باتری ماشین هست. 🚕🚙 با برقی که توی باتری هست میشه ماشین رو روشن کرد اما نمیشه مسافت زیادی با همون برق رفت! ☺️ ✅ آخرش باید خود اتومبیل، برق تولید کنه تا بتونه مسافت های طولانی رو بره. اگه کسی دلش رو به همون برق اولیه باتری خوش کنه آدم خوش خیالی هست!😊 💢 دقیقا کسی که دلش رو به محبت ابتدایی زندگی خوش کنه، آدم خوش خیالی حساب میشه! 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از حکیمی پرسیدند :چرا گوش دادنت از سخن گفتنت بیشتر است؟ گفت: چون به من دو گوش داده اند و یک زبان، یعنی دو برابر آنچه می گویم، می شنوم. کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی، چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی، از آغاز دو گوش و یک زبانت دادند، یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی ‌‌‌ @parvaanehaayevesaal 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واکنش جالب مجری لبنانی الکوثر به کشاورز ایرانی که تمام محصولش را به مردم لبنان اهدا کرد 🔹️ این برنامه پس از بیانات مقام معظم رهبری و در راستای پویش برای تقویت فرهنگ همبستگی و حمایت از مردم لبنان و فلسطین از شبکه الکوثر پخش می‌شود. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️الجولانی : می توانیم با ایران روابط راهبردی داشته باشیم 🔹رهبر تحریرالشام در گفت و گو با سی‌ان‌ان: معتقدم باید در رابطه با بازنگری کند و در ازای باقی ماندن برخی منافع، در کنار مردم باشد و می تواند با سوریه روابط راهبردی برقرار کند. @parvaanehaayevesaal
💢 اسرائیل نیروهای بیشتری به جولان اعزام کرد 🔸 ارتش اسرائیل، شامگاه جمعه، اعلام کرد با توجه به تحولات جنگی در سوریه، تصمیم گرفته نیرو‌های زمینی و هوایی به جولان اعزام کند. ارتش مدعی شد این تصمیم را به علت پیشروی گروه‌های تروریستی از ادلب به سمت استان حمص اتخاذ کرده است. @parvaanehaayevesaal
چهل حدیث از حضرت زهرا (سلام الله علیها) 19. أزهَدُ النُاسِ مَن تَرَکَ الحَرام زاهد ترین مردم کسی است که حرام را وانهد. تحف العقول،ص519 چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) https://md84.blogfa.com/post/7 @parvaanehaayevesaal
28.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنرانی قاسم روانبخش در راهپیمایی ضد استکباری مردم انقلابی قم 🔺ضرورت انجام @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️: آمریکا می‌داند کدام کشتی و کدام کالای ما کجا می‌رود/ در مملکت ما یک کشتی با بارش گم شود نمی‌دانیم کجا رفت؛ چون FATF داخلی نداریم رئیس جمهور در مراسم گرامیداشت روز دانشجو: 🔹بیایید در داخل FATF پیاده کنیم یعنی داخلی داشته باشیم. 🔹 چطور ترور می‌کند؟ آنها همه چیز را راحت می‌بینند و رصد می‌کنند. @parvaanehaayevesaal
😏تیتر و عکس عجیب روزنامه‌ی اصلاح طلب هم‌میهن؛ به سوی دمشق! @parvaanehaayevesaal
💠 پیرمرد ۹۳ ساله ایتالیایی برای مشکلات تنفسی یک روز در بیمارستان بستری شد. وقتی هنگام مرخص شدن برای صورتحساب ۵۰۰یورو ازش خواستند او زد زیر گریه، مسئول اونجا ناراحت شد گفت برای نداشتن پول گریه نکن اینجا خیریه‌ای است، میگیم کمک کنند. 🔻پیرمرد گفت: برای هزینه گریه نمی‌کنم، کل بیمارستان هم می‌توانم بخرم اما گریه من بخاطر یک تحول درونی است که خیلی دیر شده! 🔻گفتند: چه تحولی؟ پیرمرد گفت: یک عمر رایگان نفس کشیدم اما برای یک روز باید بخاطر دستگاه تنفسی ۵۰۰ یورو بدهم، آن‌وقت خداوند بزرگ رایگان این خدمت رو به من کرده و هیچ وقت هزینه‌اش رو ندادم که کمترین آن شکر و عبادت به درگاهش بود و غفلت کردم و حالا در سن ۹۳ سالگی فهمیدم چه نعمت‌هایی خداوند بهم داده و شکرگزار آن نبودم، بخاطر این گریه‌ام گرفت که چرا متوجه نشدم و چقدر بدهکارم 😔 👈گاهی خیلی دیر می‌شود. 📎پندانه•┈┈••✾❀🌿🖤🌿❀✾••┈┈• @parvaanehaayevesaal