eitaa logo
پروانه های وصال
8هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
23.1هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از پروانه های وصال
1527553763436.mp3
9.59M
❤شرح دعای روز سیزدهم ماه مبارک و احکام، ویک نکته اخلاقی شیرین توسط استاد اخلاق ...آیت الله مجتهدی بسیاااار عالیه ... دانلود بفرمایید🌹 @parvaanehaayevesaal💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجرب برای شدن و مراد 🍃هر که در شب چهارده ماه ( قمری ) در آن وقت که ماه به میان آسمان برسد وضو بسازد و دو رکعت نماز بگذارد و هر چه خواهد از قرآن و ورد بخواند و بعد از سلام این دو آیه از یس را بخواند که : آیات 39 و 40 سوره یس : وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ ﴿۳۹﴾ لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ ﴿۴۰﴾ پس سجده کند و بگوید : اُقسِمُ باللهِ عَلَیکَ بِالاِسمَ الاَخضَرِ و الاقَمَرِ وَ السَّرِ المَکنُونَ المَخزُونَ فِیهِ هر حاجتی که بخواهد در ماه اول یا سوم یا پنجم یا هفتم روا شود ان شاء الله تعالی 📚 گوهر شب چراغ ج 1 ص 200 💕💕💕
زمان برای آنهایی که در انتظارند آهسته است برای آنهایی که نگرانند سریع است برای آنهایی که غمگینند طولانیست برای آنهایی که شادند کوتاهست و برای آنهایی که عاشقند وجود ندارد 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌 🚨 ذره‌ای و کمتر از ذره‌ای، از خدای خودمون نباشیم. 👈 که حضرت خداوند، یک لحظه⏰ از ما و اعمال ما غافل نیست: ⚡️ وَ مَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ. 💢 پروردگارت از کارهایی که می‌کنید، هرگز غافل نیست! سوره انعام، آیه 132 💕💕💕
✨هرڪس خالصانه ۴ نوبت 《الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمين》 گوید چون بار پنجم گوید فرشته‌اے ندا دهد که خدا متوجه حال توست بطلب آنچه مے‌خواهے ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💕💕💕
🔻 یکی از این شهدا بیاد به این دنیا شروع کند برای ما صحبت کردن چی میگه؟ میگه در راه خدا ثابت قدم باشید، ایمانتون رو حفظ کنید و در تقویت ایمانتون تلاش کنید، قدر جمهوری اسلامی رو بدونید خودتون رو شایسته فداکاری در راه جمهوری اسلامی بدونید و در راه ولایت فقیه ثابت قدم، استوار، دل پاک... همه چیزتون خودتون رو آماده کنید برای دفاع از اسلام. صادق باشید، راستگو باشید اینا رو به ما خواهند گفت در این همه چیز هست. سردار شهید حاج احمد کاظمی یاد شهید با صلوات🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روزگار به من آموخت که چیزی را، بدست نخواهم آورد مگر اینکه چیز دیگری را از دست بدهم . گاهی برای بدست آوردن باید بهای گزافی بپردازیم. هیچگاه نمی شود همه چیز را با هم داشت. دنیا معامله گر سرسختی است تا نگیرد نمی دهد." گاهی باید گذشت از برخی گرفتن ها چون ممکن است به بهای از دست دادن قیمتی ترین ها بینجامد. 💕💕💕
التُّفّاح... أَسْرَعُشَىْ ءٍ مَنْفَعَةً لِلْفُؤادِ سيب... از هر چيزى سريع تر به قلب فايده مى بخشد 💡سیب درختی بهترین میوه پیشنهادی برای صرف افطار🌹🌹 ❤️❤️
پروانه های وصال
#رمان #رهایی_از_شب #قسمت_صد_و_هفتاد_و_چهارم صدای پچ پچ های خفیف و پرتعدادی به گوشم میرسید. _الهی
حاج کمیل آه بلندی کشید و گفت:به هرحال دیگه همه چیز تموم شد.دیگه کسی برای آزار دادن و آسیب زدن به شما وجود نداره. با تعجب پرسیدم: یعنی اون دوتا رو پلیس گرفت؟ او آهسته پشت دستم رو زد: بله!! ما و پلیس پشت در بودیم وقتی اونها بیرون اومدند. آه کشیدم. _چه فایده وقتی متهم اصلی فرار کرد. حاج کمیل پرسید:کی رو میگید؟ نسیم.؟؟؟ سرم رو به حالت تایید تکون دادم. او با لبخندی رضایت بخش گفت:نگران نباشید اونم دستگیر شده! خودم رو از روی بالش با هیجان بالا کشیدم. بازوی چپم درد گرفت. از ناله ی من حاج کمیل ایستاد و کمکم کرد بنشینم. پرسیدم:نسیم چطوری دستگیر شد؟! او صندلیش رو جلوتر آورد و نزدیک صورتم نشست! گفت:مفصله! التماس کردم:نه خواهش میکنم برام تعریف کنید.من احتیاج دارم به دونستنش!! اونم کل ماجرا..نسیم میگفت براتون نامه میفرستاده در این مدت! حقیقت داره؟ او سرش رو با تاسف تکون داد:بله حقیقت داره _پس چرا به من نگفتید؟؟! وااای باورم نمیشه!! این دختر با آتش کینه وحسدش منو نابود کرد. او کمی مکث کرد و گفت: در حقیقت خودشو نابود کرد.میدونید یاد یک حدیث از حضرت علی افتادم.که فرمود: آفرین بر حسادت ! چه عدالت پیشه ست ! پیش ازهمه صاحب خودش را مى کشه. این خانوم به خیالش شما رو نابود کرد ولی در حقیقت خودش زودتر هلاک شد. مکثی کردم. _حاج آقا چجوری منو پیدا کردید؟ او آهی کشید و روی صندلی نشست. _والله من سرکلاس بودم که شما پیام دادید.براتونم نوشتم آدرس رو ارسال کنید ولی شما ننوشتید.هرچه هم بعد از کلاس تماس گرفتم شما تلفنت خاموش بود.خیلی دلم شور افتاد.ساعت حدودا یک ونیم بود حاج آقا تماس گرفتن پرسیدند از شما خبر دارم یا خیر.پرسیدم چطور؟ ایشون گفتند یکی دوباره براشون نامه انداخته تو حیاط خونه که رقیه سادات امروزبا.. شرمش میشد متن نامه رو کامل توضیح بده. بدون اینکه محتوای نامه رو کلا شرح بده ادامه داد:خلاصه اینکه یک آدرس زیرش نوشته بود که اگه باور نمیکنید برید خودتون ببینید. من به حاجی گفتم شما جات امنه مشکلی نداری.ولی راستش یک دفعه اتفاقات رو کنار هم چیدم دلم گواهی خوبی نداد.حاج آقا هم دلش شور میزد.خیلی نگران حال شما شدیم.از اون ور فکر میکردیم شاید این آدرس یک طعمه باشه و اهداف شوم تری برای من وحاجی پشتش باشه. از طرف دیگه هم میدیدیم از شما خبری نیست.تا دو صبر کردم خبری نشد. از بیم آبرو هم نمیشد بی گدار به آب زد و پلیس رو خبردار کرد.من و حاج آقا مثل اسپند رو آتیش بودیم سادات خانوم. با بغض گفتم:میترسیدید که من واقعا شما رو فریب داده باشم؟ حاج کمیل بهم اطمینان داد:معلومه که نه!! این چه حرفیه سادات خانوم؟ ما هردومون مطمئن بودیم یکی برای شما تله پهن کرده!و یقین داشتیم یه سر داستان همین خانومه.اگر میگم بیم آبرو بخاطر اینه که مردم دنبال حرفند.من یکیش به چشمهام اعتماد دارم یکی به شما. آدرس وشماره تلفن آقا کامران رو از قبل داشتم.رفتم سراغش و با چیزهایی که او تعریف کرد دیگه شکم به یقین تبدیل شد.آدرس هم بهش نشون دادم گفت بله آدرس خونه ی اوناست. دیگه ما زنگ زدیم پلیس و به تاخت خودمونو رسوندیم به آدرس. تو کوچه ی همین خانوم بودیم که برام از یه شماره ی ناشناس پیام اومد که عجله کنید.اگه دیر برسید جون عسل در خطر میفته.بعدش هم چشمم افتاد به یک خونه که یک زن و یک مرد رو ویلچر ازش بیرون اومدن.دقت کردم دیدم بله خودشونند.خدا خیلی لطف کرد بهمون که قبل از اینکه فرار کنند گرفتیمشون.همه چی خدایی بود.. او به فکر رفت و دیگه ادامه نداد. مهم هم نبود چون حدس باقی ماجرا کار سختی نبود. پرسیدم:آخه نسیم شماره ی شما رو از کجا داشت؟ از طرفی او تمام مدت با من بود چطوری به دست پدرتون نامه رسونده!؟ او شانه هاش رو بالا انداخت و گفت:کسی که اینقدر حساب شده عمل کرده قطعا کسانی هم اجیر کرده تا این کارها رو انجام بدن براش.از طرفی شماره ی ما روحانیون خیلی راحت به دست اینا میرسه.شاید تو مسجد از کسی گرفته.شایدم یواشکی از گوشی خودتون برداشته.کسی که آدرس خونه ی پدرم و بلد باشه قطعا شماره منم از یک جایی گیر آورده! حالا اینها به زودی مشخص میشه.مهم اینه که این دختر چقدر نفس پلیدی داشته!و برای ضربه زدن به آبروی شما تا کجا پیش رفته! دوباره آه کشید:وقتی داشتند میبردنش گریه میکرد میگفت من نمیخواستم بلایی سرش بیاد.بخاطر همین هم بهت اسمس دادم .. سری با تاسف تکون داد:هییی! ! شاید واقعا پشیمون شده بود از کارش ولی  خیلی بد کرد خیلی! ادامه دارد... نویسنده: